امام علی(ع)
 
 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست یعنی چه؟در معنای لغوی یعنی دوس.و به هم پیوستن دو نفر را دوست میگویند .

ویژگی یه دوست؟

1.وقتی کنار او مینشینیم احساس راحتی میکنیم.2.وقتی کنار او هستی دوست داری همیشه کنارش باشی.

3.زیاد به او توجه میکنیم.

4.دوستی را آشکار میکنیم.

5.در سختی کنار او باشی.

6.به یک بهانه میخواهی با او حرف بزنی.

7.دوست دارد به او پیام دهد.


قانون دوستی!

1.دوستی را آشکار کنیم

2.در نوع سلام از بقیه گرم تر باشد

3.رازدار و امانت دار باشد

4.در سختی به او برسیم

5.به عقیده ی هم اعتقاد داشته باشیم

6.به وعده ها و قولهایمان عمل کنیم

7.وقت شناس باشیم

8.هر روز یکبار او را ببنیم

9.نسبت به دیگران وایش را بیشتر داشته باشیم

10.فریب کار نباشیم

11.مسافرت که میرویم یک چیز کوچکی برایش بیاوریم

12.اگر پیام داد جوابش را بدهیم

13.به فکرش(یادش)باشیم

14.لطمه روی درس نخورد

15.بیش از 2ساعت کنار او نباشیم
16.اگر عیبش را به او بگوییم خوشش بیاید

17.درد دل کنیم

18.قهر نکنیم ولی ناراحت بشیم

19.او را راهنمایی کنیم

20.حال و احوال او را بپرسیم

21.حاشیه دار نباشد


علت چرا اینکه بایدانتخاب دوست داشته باشیم؟

*اگر دوست نداشته باشیم دیوانه میشویم

*در انتخاب دوست سعی کنیم دقت کنیم زیرا از انتخاب همسر هم مهمتر میباشد.همسر برای 20سال میتواند باشد ولی دوست برای تمام عمر است.


انواع دوست

ما دونوع دوست داریم:1.فرعی 2.اصلی

1.فرعی:

1.کار ساز و عمری  2.شرساز  3.بی تفاوت  4.موقت

2.اصلی:

1.دوست هم سن وسال خود  2.بالاتر از خودت  3.پدر و مادر


سوال؟

دوستی را که انتخاب میکنیم چه کار کنیم!

*پایه دوست باشیم

*عهد و پیمان ببندیم

اگر دوست بد بود چه کار کنیم!

کم کم از او دور میشویم.

*در ضمن ما فقط میتوانیم یک دوست داشته باشیم بقیه عشقی است.

راستی اگر سوالی دارید بپرسید چون بحث دوستی گسترده است و در این مطالب نمیتوان توضیح داد.باتشکر

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, :: 19:48 :: توسط : خادم شما

چهل حدیث در فضایل امیر مومنان علیه السلام مقدمه امام سجاد علیه السلام فرمود: الا و ان ابغض الناس الی الله من یقتدی بسنة امام و لا یقتدی باعماله (1) . هشدار که منفورترین مردم نزد پروردگار،کسی است که شیوه امامی را پیروی کند ولی از سیره عملی او پیروی ننماید. برای «چگونه بودن »نیاز به الگو داریم و نقش الگو در تربیت چنان روشن است که نیازی به بیان و توضیح نیست. آنچه در این الگوگیری و اسوه یابی و تاسی به اخلاق اولیاء الهی کارساز است،آشنایی با جزئیات صفات ورفتار آنان،نه کلیات.خوشبختانه در کتب حدیث و سیره،نمونه های رفتاری پیامبر و امامان بصورت ریز و جزئی آمده است که آشنایی با آنها بسیار سودمند است و گامی جهت خودسازی و تعالی بخشیدن به جامعه است. انسان در دید ژرف نگر اسلام،بیابانگردی سرگردان و گمگشته ای در تاریکزار زندگی نیست.او کشتی شکسته ای شوربخت و نا امید و اسیر موجهای بیم زا و هراس آفرین نمی باشد. بلکه موجودی مسؤول است که با مقصد و مقصودی مشخص با زاد و توشه ای کامل و راهنمایانی درونی و برونی به سفری پرداخته که از صحرای عدم آغاز می شود و تا بار یافتن به لقاء الهی ادامه دارد. تمامی نیروهای خلقت،انسان را در این سفر صادقانه یاری می کنند و خداوند با لطف بیکران خویش از راههای گوناگون[به هدایت]پرداخته است و بهترین جایگاه جاودانه را در سرای آخرت برای او مهیا کرده است. انسان برای به دست آوردن نیکبختی خویش و سعادتمندی جامعه و رضایت خداوند باید در طول این سفر چگونه زیستن را بیاموزد و این آموزه های را در زندگی خویش بکار بگمارد. اسلام عزیز برای پاسخگویی بدین سؤال بسیار اساسی دو شیوه را دنبال کرده است: الف:بیان احکام و دستورهای زندگی از آغاز تا فرجام ب:ارائه الگوهای تربیتی و نمونه های عینی کمال بر اساس همین شیوه دوم در قرآن مجید بارها از پیامبران و دیگر انسانهای والا سخن به میان آمده،و از جنبه های الگویی آنان ستایش شده تا دیگران نیز به آنان تاسی بجویند. در مکتب حیاتبخش تشیع(اسلام راستین)معرفی این الگوهای الهی گسترده تر است و پیشوایان معصوم که بهترین اسوه های و الگوهای زندگی اند فرا روی چشمان باز و دلهای آگاه قرار دارد تا آنانکه مسؤولیت الهی و رسالت انسانی خویش را درک کرده اند و تصمیم برای رسیدن به چکادهای فرازمند فضیلت و کمال دارند با درس گرفتن از آنان زیستنی شرافتمندانه که سعادت دنیا و آخرت را تامین می کند در پیش گیرند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام،اسوه بشریت اند و تبعیت عملی از آنان رهنمون کمالجویان است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ادبنی ربی فاحسن تادیبی(2) خداوند مرا تادیب کرده و ادبم را نیکو ساخته است. ویژگی سیره معصومین در این است که مورد پسند و قبول پروردگار است و با اطمینان می توان از آن پیروی کرد.اکنون به عنوان نمونه ای از دریای مواج و گرانقدر روایات،چهل حدیث از سیره هر یک از معصومین علیهم السلام به پیشگاه امت اسلامی عرضه می شود. امید که همه ما را چراغ راه و رهتوشه سفری باشد برای رسیدن به سعادت دنیا و نیکبختی آخرت. در این چهل حدیث،از میان انبوه روایات مربوط به سیره امام علی علیه السلام به گزینش پرداخته ایم و از آن بوستان باصفا و دل انگیز،دسته گلی برای شما چیده و ارمغان آورده ایم، باشد که مطالعه آن،چشم دلمان را روشنتر سازد و رفتار ولی الله اعظم،الگوی زیستن ما شود و رشته جانمان به عشق علوی پیوسته تر گردد،تا از این راه به آن «مدار حق و عدالت »نزدیکتر شویم. فصل اول:همراه با برادر 1- پرورده دامان رسول و قال علی علیه السلام: و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة،وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره،و یکنفنی الی فراشه،و یمسنی جسده،و یشمنی عرفه،و کان یمضغ الشیی ء ثم یلقمنیه،و ما وجد لی کذبة فی قول و لا خطلة فی فعل. نهج البلاغه،الخطب:190 حضرت علی علیه السلام می فرماید: ...شما خود در پیوند با رسول خدا صلی الله علیه و آله،هم بدلیل خویشاوندی و هم به سبب موقعیت ویژه من،جایگاه مرا می شناسید.او مرا از روزگاری که نوزادی بودم در دامن خود می نشاند و بر سینه می چسباند،در بستر خویش می خواباند و بدنش را به بدنم می سایید و از عطر دلپذیرش بهره مندم می ساخت لقمه را می جوید و در دهانم می گذاشت و هرگز در گفتارم دروغی نشنید و در رفتارم لغزش و سبکسری ندید. 2- محرم راز قال علی علیه السلام: کانت لی من رسول الله صلی الله علیه و آله منزلة لم یکن لا حد من الخلائق انی کنت آتیه کل سحر فاسلم علیه. -و فی حدیث-فان کان قائما یصلی سبح بی فکان ذاک اذنه لی و ان لم یکن یصلی اذن لی. مسند احمد 1:85-77 و عن ابی سعید الخدری قال: کانت لعلی من رسول الله صلی الله علیه و آله دخلة لم لا حد الناس. انساب الاشراف 2:98 ح 25حضرت علی علیه السلام فرمود: موقعیتی که من در محضر پیامبر خدا داشتم برای هیچ کس دیگر نبود.من هر روز سحر محضر ایشان می رفتم،بهنگام ورود سلام می دادم و پیامبر خدا اجازه ورود می دادند و اگر هم مشغول نماز بودند با ذکر بلند تسبیح اجازه خود را اظهار می نمودند. ابن سعید خدری نیز می گوید: رفت و آمدی که علی با پیامبر خدا داشت برای هیچ کس دیگر امکان نداشت 3- شیوه آموختن قال علی علیه السلام: کنت اذا سالت رسول الله صلی الله علیه و آله اعطانی و اذا سکت ابتدانی. المصنف 6:368 ح 32061 حضرت علی علیه السلام فرمود: هرگاه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سؤال می کردم،خواسته ام را پاسخ می داد و اگر من سکوت می کردم او خود پیشگام می شد و از دانش خود بهره مندم می ساخت. 4- قرآن شناس قال علی علیه السلام: و الله ما نزلت آیة الا و قد علمت فیما نزلت و این نزلت،ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سؤلا. انساب الاشراف 2:98 ح 27 حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: بخدا سوگند آیه ای از قرآن کریم نازل نشده است مگر اینکه من می دانم در چه موضوعی و در کجا نازل شده است،زیرا پروردگارم به من دلی اندیشمند-ژرف اندیش-و زبانی پرسشگر عنایت کرده است. 5- در رکاب نور عن بریدة الاسلمی قال: کنا اذا سافرنا مع النبی صلی الله علیه و آله کان علی علیه السلام صاحب متاعه یضمه الیه فاذا نزلنا یتعاهد متاعه فان رای شیا یرمه رمة،و ان کانت نعل خصفها. بحار الانوار 37:303 بریده اسلمی گوید: هرگاه که با پیامبر صلی الله علیه و آله به سفر می رفتیم،علی علیه السلام مسؤول توشه و بار پیامبر بود،آنها را از خودش جدا نمی کرد،و هنگامی که در جایی منزل می کردیم توشه و اثاث پیامبر را وارسی نموده و اگر نیاز به ترمیم و اصلاح داشت اصلاح می کرد و اگر کفش و نعلین پیامبر نیاز به تعمیر و دوخت داشت آن را انجام می داد. 6- پاسدار پیامبر قال موسی بن سلمة:سئلت جعفر بن عبد الله بن الحسین عن اسطوان علی بن ابی طالب فقال: ان هذه المحرس،کان علی بن ابی طالب علیه السلام یجلس فی صفحتها التی تلی القبر مما یلی باب رسول الله صلی الله علیه و آله یحرس النبی صلی الله علیه و آله. وفاء الوفاء 2:448 موسی بن سلمه می گوید: از جعفر بن عبد الله در مورد یکی از ستون های مسجد النبی صلی الله علیه و آله که منسوب به حضرت علی علیه السلام است پرسیدم،در پاسخ گفت: این همان ستون محرس است که حضرت علی بر پای آن از جانب قبر که در منزل پیامبر بوده می نشست و از پیامبر پاسداری می نمود. 7- صداقت و امانت عن ابی کهمس قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام:عبد الله بن ابی یعفور یقرءک السلام! قال:علیک و علیه السلام اذا اتیت عبد الله فاقرءة السلام و قل له: ان جعفر بن محمد یقول لک: انظر ما بلغ به علی علیه السلام عند رسول الله صلی الله علیه و آله فالزمه فان علیا علیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله صلی الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانة. الکافی 2:104 ح 5ابی کهمس گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم:عبد الله بن ابی یعفور بر شما درود فرستاد. حضرت فرمود: بر تو و بر او درود باد،وقتی پیش او رفتی سلام مرا به او برسان و بگو:جعفر بن محمد می گفت: نیک بنگر هر آن ویژگی که باعث شد تا علی علیه السلام به آن مقام بلند نزد پیامبر خدا برسد. خود را ملازم آن خصلت نما.و یقین بدان هر مقامی که علی نزد پیامبر یافت تنها و تنها به خاطر راستگویی و امانتداری بود. 8- فدایی پیامبر عن الصادق علیه السلام: ...و الله ما اکل علی بن ابی طالب علیه السلام من الدنیا حراما قط حتی مضی لسبیله و ما عرض له امران کلاهما لله رضا الا اخذ باشدهما علیه فی بدنه-دینه-و ما نزلت برسول الله صلی الله علیه و آله نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما اطاق احد عمل رسول الله صلی الله علیه و آله من هذه الامة غیره و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه. الارشاد:255 حضرت صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند علی بن ابی طالب علیه السلام تا روزی که از این دنیا رفت مال حرامی نخورد و هیچگاه بر سر دو راهی-که هر دو راه مورد خشنودی خدا باشد-قرار نگرفت مگر اینکه پر زحمت ترین آنها را برگزید و هر حادثه مهمی که برای پیامبر خدا پیش می آمد-به دلیل اعتمادی که به علی داشت-از او کمک می گرفت.و در میان این امت هیچ کس نتوانست همانند علی علیه السلام:راه پیامبر را-بی کم و کاست-طی کند و با این همه تلاش و کوشش همواره چون بیمناکان کار می کرد،چشمی به بهشت و چشم دیگر بر آتش داشت،از سویی امیدوار پاداش بهشت و از سوی دیگر هراسناک از کیفر آتش بود. فصل دوم:در صحنه سیاست 9- پشتیبان مظلومان و قال علیه السلام: ...لم یکن لاحد فی مهمز و لا لقائل فی مغمز،الذلیل عندی عزیز حتی اخذ الحق له،و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه.رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره. نهج البلاغة،الخطب:37 حضرت علی علیه السلام فرمود: در تمامی زندگی من،نقطه سیاهی نیست تاعیب جویان و اشاره کنندگان با چشم و ابرو و اشاره کنند و سخنی گویند.خوارترین افراد نزد من عزیز است تا حق او را بستانم و نیرومند نزد من ناتوان است تا حق دیگران را از او بازگیرم.ما با تمام وجود به قضای الهی خشنود و در برابر فرمانش تسلیم هستیم. 10- مبارزه مکتبی و قال علیه السلام: اما و الله ان کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذا فیرها،ما ضعفت و لا جبنت و ان مسیری هذا لمثلها،فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.مالی و لقریش؟و الله لقد قاتلتهم کافرین و لاقاتلنهم مفتونین و انی لصاحبهم بالامس کما انا صاحبهم الیوم. نهج البلاغة،الخطب:33 به خدا سوگند،من همواره در زمره پیشتازان این حرکت بودم تا روزی که جبهه دشمن تار و مار شد و جاهلیت از صحنه بیرون رفت،بی آنکه کم ترین ضعف یا ترسی داشته باشم و امروز نیز در همان راستا قدم بر می دارم و تصمیم دارم باطل را بشکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید. مرا با قریش چه کار؟که دیروز در موضع کفر بودند و با آنان جنگیدم و امروز نیز که گرفتار فتنه و انحراف شده اند به پیکارشان خواهم خاست.من همانگونه که دیروز با آنان برخورد کردم امروز نیز همانم. 11- گناه سازش ناپذیری قالت فاطمه علیها السلام: ...ما الذی نقموا من ابی حسن؟! نقموا-و الله-منه شدة و طاته و نکال وقعته و نکیر سیفه-و قلة مبالاته لحتفه-و تبحره فی کتاب الله و تنمره فی ذات الله. دلائل الامامة:125،الاحتجاج 1:147 حضرت زهرا علیها السلام فرمود: اینان-کارگردانان سقیفه-چه عیبی از ابو الحسن گرفتند؟!که او را برای رهبری جامعه اسلامی صالح ندیدند!-بخدا سوگند عیب او را بر خورد سخت-و بدون مسامحه و سهل انگاری در برابر حق-و مرگبار بودن رویارویی با او و شمشیر بران و بی اعتنایی به مرگ و آگاهی گسترده نسبت به کتاب خدا و گردن فرازی در راه خدا دانسته اند. 12- بصیرت،چراغ راه و قال علیه السلام: الا و ان الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله،و ان معی لبصیرتی،ما لبست علی نفسی و لا لبس علی. نهج البلاغة،الخطب:10 حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آگاه باشید که اینک شیطان هواداران خود را گرد آورده،نیروهای سواره و پیاده اش را فرا خوانده است.در صورتی که بینش من همواره همراه من بوده و هرگز حقایق را بر خود مشتبه نساخته ام و حقیقت نیز بر من مشتبه نشان داده نشده است-نه خود را فریب داده ام و نه فریب خورده ام-. 13- عدالت اجتماعی و قال علیه السلام: -لما عوتب علی التسویة فی العطاء- اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟!و الله ما اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما،لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله. نهج البلاغة،الخطب:124.آنگاه که حضرت امیر علیه السلام بدلیل رعایت مساوات در تقسیم بیت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود: آیا به من امر می کنید و اصرار می ورزید تا پیروزی را به بهای ستم بر کسانی که سؤولیت سرپرستی آنها بر دوشم نهاده شده است بدست آورم؟! به خدا سوگند که تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پی هم حرکت می کنند، چنین کار ناروایی نخواهم کرد.اگر این مال ثروت شخصی من بود در تقسیم آن مساوات را رعایت می کردم،چه رسد به اینکه مال،مال الله است. 14- جنگاور بی باک قال علیه السلام: ...و من العجب بعثهم الی ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد،هبلتهم الهبول!لقد کنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انی لعلی یقین من ربی و فی غیر شبهة من دینی. نهج البلاغة،الخطب:22 حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ...و از شگفتیهای زمانه این است که-شامیان-به من پیام داده اند که خود را برای مقابله با سرنیزه ها آماده کنم و برای ضربه های شمشیر شکیبا باشم،مادران گریان بسوگشان بنشینند! تاکنون کسی مرا با دعوت به جنگ تهدید نکرده است و از زخمهای نیزه و شمشیر هراسی نداشتم،چرا که بر یقین به پروردگارم تکیه دادم و دینم را زنگار شبهه نیالوده است. 15- شیوه نبرد ...و عرفوا قتلاه-قتلی علی علیه السلام فی لیلة الهریر-بضرباته التی کانت علی و تیرة واحدة، ان ضرب طولا قد و ان ضرب عرضا قط و کانت کانها مکواة. ارشاد القلوب:248 و فی روایة: کانت لعلی علیه السلام:ضربتان:اذا تطاول قد و اذا تقاصر قط.قالوا:و کانت ضرباته ابکارا اذا اعتلی قد و اذا اعترض قط. المناقب 2:83 در صبحگاه لیلة الهریر (3) کشته شدگان به دست حضرت امیر علیه السلام را از نحوه ضربت های حضرت باز می شناختند،زیرا ضربت ها همه یکنواخت بود.اگر شمشیر را از بالا فرود می آورد دو نیم می کرد و اگر از پهلو می زد قطع می کرد.و محل ضربه شمشیر گویی با آهن گداخته داغ شده بود. و گفته اند: همه ضربت های علی علیه السلام همین دو نوع بوده وقتی از حریف بلندتر قرار می گرفت از بالا می زد و دو نیم می کرد و هنگامی که برابر بود از پهلو می زد و قطع می نمود و گفته اند:بر حریف خود بیش از یک ضربه نمی زد. فصل سوم: همگام با مردم 16- یاور درماندگان قال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا علی ان الله جعلک تحب المساکین و ترضی بهم اتباعا و یرضون بک اماما. کشف الیقین:310 ح 365 پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی،خدای متعال تو را چنین قرار داده که بینوایان را دوست می داری و آنان را به عنوان پیروان خویش بپسندی و آنان هم تو را به پیشوایی و امامت بپسندند. 17- پیشتاز عمل قال علی علیه السلام: ایها الناس!انی و الله ما احثکم علی طاعة الا و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیة الا و اتناهی قبلکم عنها. نهج البلاغة،الخطب:173 حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ای مردم!بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمی خوانم مگر آنکه خود بر شما-در عمل به آن-پیشی می جویم و از هیچ گناهی بازتان نمی دارم و نهی نمی کنم-مگر آنکه پیش از شما،خود را از عمل به آن باز می دارم. 18- عظمت در سادگی -دخل ضرار بن ضمرة الکنانی علی معاویة فقال له:صف لی علیا،فقال او تعفینی...؟قال:لا اعفیک،قال:اذ لا بد فانه: کان و الله بعید المدی شدید القوی یقول فصلا و یحکم عدلا ینفجر العلم من جوانبه و تنطق الحکمة من نواحیه یستوحش من الدنیا و زهرتها و یستانس باللیل و ظلمته کان و الله غزیر البصیرة طویل الفکرة...یعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب کان و الله کاحدنا یدنینا اذا اتیناه و یجیبنا اذا سالناه و کان مع تقربه الینا و قربه منا لا نکلمه هیبة له. حلیة الاولیاء 1:84 ضرار بن ضمره یکی از اصحاب ویژه حضرت امیر علیه السلام: بر معاویه وارد شد،معاویه گفت:علی را برای من توصیف کن.ضرار با اصرار معاویه لب به سخن گشود و گفت: بخدا سوگند او دست نایافتنی و دور از دسترس و دارای نیروهای پر توان بود.سخنانی روشنگر می گفت و به عدل حکم می راند،از هر سوی او علم می جوشید و از تمامی رفتار او حکمت می تراوید از دنیا و زیورهای آن وحشت داشت و به شب زنده داری و خلوت شب انس می ورزید.بخدا سوگند او دارای بصیرتی فراوان و اندیشه هایی بلند بود.لباس کوتاه و طعام خشک و بی نان خورش را-که نشانه تواضع و فقر بود-دوست می داشت. بخدا سوگند چونان یکی از خود ما بود،هرگاه نزد او می رفتیم ما را به نزدیک خود فرا می خواند و خواسته های ما را پاسخ می گفت و با این همه مهرورزی و اظهار نزدیکی و یگانگی به دلیل هیبتی که داشت جرات گفتگو با او را نداشتیم. 19- در بازار قال زاذان: انه کان علیه السلام یمشی فی الاسواق وحده و هو ذاک یرشد الضال و یعین الضعیف و یمر بالبیاع و البقال فیفتح علیه القران و یقرء:تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین. (4) . المناقب 2:104زاذان می گوید: حضرت امیر المؤمنین به تنهایی در بازار می گشت و گمشده را راهنمایی و ناتوان را کمک می کرد و بهنگام عبور از پیش فروشندگان و کسبه،قرآن کریم را در برابر آنها می گشود و این آیه را برای آنها می خواند«خانه آخرت-سعادت ابدی-را برای کسانی قرار دادیم که قصد سرکشی و فساد در زمین ندارند و عاقبت-نیک-تنها از آن پرهیزکاران است ». 20- بیزاری از ستم قال علیه السلام: و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت،و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقة فی فم جرادة تقضمها، ما لعلی و نعیم یفنی و لذة لا تبقی! نهج البلاغة،الخطب:222 حضرت علی علیه السلام فرمود: بخدا سوگند اگر اقلیمهای هفت گانه زمین را با هر چه در زیر آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوی از دهان موری نافرمانی کنم،نخواهم کرد.چرا که این دنیای شما در نزد من از برگ نیم جویده ای در دهان ملخی ناچیزتر است.علی را با نعمتهای فناپذیر و لذت های گذرا و ناپایدار چه کار! 21- الگوی زمامداری قال علی علیه السلام: الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه،...فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا،و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا،و لا حزت من ارضها شبرا. نهج البلاغة،الکتب:45 حضرت علی علیه السلام فرمود: بدانید و آگاه باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دو پاره تن پوش و از خوردنیهایش به دو قرص نان بسنده کرد...و خدای را سوگند که از دنیایتان نه زری اندوخته ام و نه از غنائمش ثروتی انباشته ام و حتی برای کهن جامه خود تن پوش دیگری و یا از سرزمین های شما یک وجب در اختیار نگرفته ام. 22- همدری با مردم و قال علیه السلام: ...هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری. نهج البلاغه،الکتب:45 حضرت علی علیه السلام فرمود: هیهات که هو و هوسم بر من چیره شود و شکمبارگی به گزینش طعام های لذیذ وادارم نماید،در حالی که چه بسا در یمامه و یا حجاز کسانی باشند که امید دستیابی به قرص نانی نداشته و خاطره ای از سیری ندارند و هرگز مباد که من با شکم پر بخوابم در حالی که شاید پیرامون من شکمهای به پشت چسبیده و جگرهای سوخته باشد. فصل چهارم: در صحنه زندگی 23- همسان با پیامبر سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول: کان امیر المؤمنین علیه السلام اشبه الناس طعمة برسول الله صلی الله علیه و آله کان یاکل الخبز و الخل و الزیت و یطعم الناس الخبز و اللحم. الکافی 6:328 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نوع غذا شبیه ترین افراد به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود.او خود نان و سرکه و روغن زیتون می خورد و به مردم-مهمانان خود-نان و گوشت می داد. 24- سفره سبز قال ابو عبدالله: یا حنان!اما علمت ان امیر المؤمنین علیه السلام لم یؤت بطبق الا و علیه بقل؟قلت:و لم جعلت فداک؟فقال:لان قلوب المؤمنین خضرة و هی تحن الی اشکالها. الکافی 6:362 حضرت صادق علیه السلام فرمود: ای حنان!آیا نشنیده ای که برای امیر المؤمنین علیه السلام سفره طعامی آورده نمی شد مگر اینکه سبزی بهمراه داشت؟ حنان می گوید: گفتم:چرا چنین بود فدایت شوم؟ فرمود:زیرا دل مومنان همواره سر سبز است و به همرنگ خود گرایش دارد. 25- کشاورزی قال الصادق علیه السلام: کان امیر المؤمنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین. الکافی 5:74 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بیل می زد و زمینهای بایر را آماده زراعت می نمود. 26- نخل امید قال ابو عبد الله علیه السلام: ان امیر المؤمنین علیه السلام کان یخرج و معه احمال النوی فیقال له:یا ابا الحسن ما هذا معک؟ فیقول:نخل ان شاء الله. فیغرسه فلم یغادر منه واحدة. الکافی 5:75 حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: گاهی امیر المؤمنین علیه السلام به سوی صحرا می رفت و همراه خود باری از هسته خرما می برد،به حضرتش گفته می شد:این چیست که بهمراه داری؟ می فرمود:هر دانه از اینها یک نخل است انشاء الله. آنگاه می رفت و همه آنها را می کاشت و دانه ای از آنها رد نمی خورد. 27- ساده زیستی قال علیه السلام: و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها،و لقد قال لی قائل:الا تنبذها عنک؟ فقلت اعزب عنی،فعند الصباح یحمد القوم السری. نهج البلاغه،الخطب:158 حضرت علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله کرده ام که از وصله کننده اش شرم دارم.روزی گوینده ای به من گفت:آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟و من گفتم:دور شو،که بامدادان فردا،شب روان را ستایش کنند. پیرهن از رخ وصال خجل کفن از گریه غسال خجل شب روان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی شهریار 28- پرهیز از تکلف قال الصادق علیه السلام: -کان علی علیه السلام-یمشی فی نعل واحدة و یصلح الاخری لا یری بذلک باسا. الکافی 6:468 حضرت صادق علیه السلام فرمود: امیر المؤمنین علیه السلام با یک لنگه نعلین راه می رفت و لنگه دیگر را تعمیر می کرد و مانعی در این کار نمی دید. 29- بیاد مرگ و عن علی علیه السلام:انه کان اذا مر بالقبور قال:السلام علیکم یا اهل الدار فانا بکم لا حقون. ثلاث مرات. دعائم الاسلام 1:239 هرگاه که حضرت علی علیه السلام بر گورستان گذر می کرد سه بار می گفت: درود بر شماهایی که در این خانه ساکنید.ما نیز بی گمان به شما خواهیم پیوست. فصل پنجم: آینه حق 30- فهرست فضائل قال رسول الله صلی الله علیه و آله. من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه و الی نوح فی تقواه و الی ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی هیبته و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علی بن ابی طالب علیهم السلام. ارشاد القلوب:217 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که می خواهد به آدم و علم او و نوح و تقوای او و ابراهیم و دور اندیشی-بردباری-او و موسی و هیبت او و عیسی و عبادت او بنگرد،به علی بن ابی طالب بنگرد. 31- سیمای مردان و قیل:کان-علی علیه السلام-کانما کسر ثم جبر،لا یغیر شیبه،خفیف المشی،ضحوک السن. اسد الغابة 4:123 می گویند: علی علیه السلام همانند آن بود که گویی شکسته و مجددا ترمیم شده باشد-چهره ای درهم تکیده داشت و یادآور مشکلاتی بود که تحمل نموده و تجربه اندوخته بود-آن حضرت موی سپید خود را رنگ نمی زد،سبکبال و بی تکلف راه می رفت و همواره لبخند بر لب داشت. 32- پیمان با فرشتگان قال الصادق علیه السلام: ان علیا علیه السلام کان اذا اصبح یقول:مرحبا بکما من ملکین حفیظین املی علیکما ما تحبان ان شاء الله فلا یزال فی التسبیح و التهلیل حتی تطلع الشمس و کذلک بعد العصر حتی تغرب الشمس. بحار الانوار 84:267 ح 38 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام هر بامداد-در خطاب به دو فرشته نویسنده اعمال-می فرمود:مرحبا بر شما دو فرشته بزرگوار و یاد داشت کننده اعمال-به خواست خدا امروز نیز-آنچه دوست دارید بر شما املا خواهم کرد،و به دنبال این تعهد به ذکر:«سبحان الله و لا اله الا الله »مشغول می شد تا خورشید طلوع می کرد.و هنگام عصر نیز تا غروب آفتاب،به همان ذکرها می پرداخت. 33- نماز،امانت الهی فی تفسیر القشیری: انه کان علیه السلام اذا حضره وقت الصلاة تلون و تزلزل فقیل له:مالک؟فیقول:جاء وقت امانة عرضها الله تعالی علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان.(5) المناقب 2:124 در تفسیر قشیری آمده است: هرگاه وقت ادای نماز می رسید،رنگ چهره امیر المؤمنین علیه السلام تغییر می یافت و بر خود می لرزید.وقتی به او می گفتند:این چه حالت است؟می فرمود:هنگام ادای امانتی رسیده است که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و انسان این باز امانت را بر داشت. 34- اخلاص در عبادت قال الصادق علیه السلام: کان امیر المؤمنین علیه السلام اذا توضا لم یدع احدا یصب علیه الماء قال:لا احب ان اشرک فی صلاتی احدا. علل الشرایع 1:323 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام:بهنگام وضو گرفتن اجازه نمی داد کسی برایش آب بریزد و می فرمود:دوست ندارم در نمازم به درگاه خدا کسی را شریک قرار دهم. 35- بهداشت فردی قال ابو عبد الله علیه السلام: کانت لامیر المؤمنین علیه السلام خرقة یمسح بها وجهه اذا توضا للصلاة ثم یعلقها علی و ید و لا یمسها غیره. المحاسن 2:207 ح 1618 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را پارچه ای-دستمالی-بود که بهنگام وضو صورت خود را با آن خشک می کرد و سپس آن را بر میخی می آویخت و جز خود حضرت کسی به آن دست نمی زد. 36- نماز خانه قال الصادق علیه السلام: کان علی علیه السلام قد جعل بیتا فی داره لیس بالصغیر و لا بالکبیر لصلاته و کان اذا کان اللیل ذهب معه بصبی لیبیت معه فیصلی فیه.المحاسن 2:452 ح 2557حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خانه خود اتاقی را که نه کوچک بود و نه بزرگ، اختصاص به نماز خود داده و هر شب کودکی را برای خوابیدن بهمراه خود می برد و در همانجا نمازهایش را می خواند. 37- نقش نگین قال عبد خیر: کان لعلی علیه السلام اربعة خواتیم یتختم بها:یاقوت لنبله،و فیروزج لنصرته،و الحدید الصینی لقوته،و عقیق لحرزه-و کان نقش الیاقوت:لا اله الا الله الملک الحق المبین،و نقش الفیروزج:الله الملک الحق،و نقش الحدید الصینی:العزة لله جمیعا،و نقش العقیق ثلاثة اسطر: ما شاء الله،لا قوة الا بالله،استغفر الله. الخصال:199 عبد خیر می گوید: علی علیه السلام چهار انگشتر داشتند که به دست می کردند:یاقوتی برای نجابت و بزرگی-فرزانگی-و فیروزه برای پیروزی و حدید چینی برای نیرومندی و عقیق را نیز برای محافظت.نقش نگین یاقوت:«لا اله الا الله الملک الحق المبین »و نقش فیروزه:«الله الملک الحق »و نقش حدید:«العزة لله جمیعا»و در نگین عقیق سه سطر نقش بسته بود:«ماشاء الله لا قوة الا بالله استغفر الله » 38- در پناه نماز قال ابو عبد الله علیه السلام: کان علی علیه السلام اذا هاله شیی ء فزع الی الصلاة.ثم تلا هذه الایة:و استعینوا بالصبر و الصلاة...(6) الکافی 3:480 حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه حضرت امیر از موضوعی نگران و هراسناک می شد به نماز پناه می برد.سپس حضرت صادق علیه السلام این آیه را خواند:«از شکیبایی و نماز یاری بجویید...». 39- هزار رکعت قال ابو عبد الله علیه السلام: ...ان علیا علیه السلام فی آخر عمره کان یصلی فی کل یوم و لیلة الف رکعة. الکافی 4:154 حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آخر عمر خود شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. 40- جوینده رضای حق عن ابن عباس:کان علی علیه السلام یتبع فی جمیع امره مرضاة الله و لذلک سمی المرتضی. المناقب 3:110 ابن عباس می گوید: علی علیه السلام در تمامی کارهای خود همواره در پی رضایت الهی بود و به همین جهت «مرتضی »نامیده شد.

پی نوشتها: 1- الکافی،8:234،ح 312. 2- میزان الحکمه،ج 1 ص 78. 3- یکی از حمله های نبرد صفین که حدود 24 ساعت درگیری ادامه داشت،و شب آن واقعه، لیلة الهریر نام گرفته است. 4- القصص/83. 5- الاحزاب/72. 6- البقره/42. منبع پایگاه حوزه


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 13:18 :: توسط : خادم شما

چهل حدیث از امیرالمومنین حضرت امام علی (ع) : 1 ـ قالَ الاْمامُ علىّ بن أبی طالِب أمیرُ الْمُؤْمِنینَ (عَلَیْهِ السلام) : إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَهِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَهِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَیْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّیْنِ لِلشَّهادَهِ، وَ عِنْدَ دَعْوَهِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَیْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.([1]) حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید: موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبیل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه كشیدن مظلوم. در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست. 2ـ قالَ(علیه السلام): اَلْعِلْمُ وِراثَهٌ كَریمَهٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَهُ مِرآهٌ صافِیَهٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفى بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَیْرِكَ.([2]) فرمود: علم; ارثیه اى با ارزش، و ادب; زیورى نیكو، و اندیشه; آئینه اى صاف، و پوزش خواستن; هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود. و براى با أدب بودنت همین بس كه آنچه براى خود دوست ندارى، در حقّ دیگران روا نداشته باشى. 3ـ قالَ(علیه السلام): اَلـْحَقُّ جَدیدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْیّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.([3]) فرمود: حقّ و حقیقت در تمام حالات جدید و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد. و باطل همیشه پست و بى أساس است گر چه افراد بسیارى از آن حمایت كنند. 4ـ قالَ(علیه السلام): اَلدُّنْیا تُطْلَبُ لِثَلاثَهِ أشْیاء: اَلْغِنى، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَهِ، فَمَنْ زَهِدَ فیها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْنى، وَ مَنْ قَلَّ سَعْیُهُ إسْتَراحَ.([4]) فرمود: دنیا و اموال آن، براى سه هدف دنبال مى شود: بى نیازى، عزّت و شوكت، آسایش و آسوده بودن. هر كه زاهد باشد; عزیز و با شخصیّت است، هر كه قانع باشد; بى نیاز و غنى گردد، هر كه كمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد; همیشه آسوده و در آسایش است. 5ـ قالَ(علیه السلام): لَوْ لاَ الدّینُ وَ التُّقى، لَكُنْتُ أدْهَى الْعَرَبِ.([5]) فرمود: چنانچه دین دارى و تقواى الهى نمى بود، هر آینه سیاستمدارترین افراد بودم ـ ولى دین و تقوا مانع سیاست بازى مى شود ـ . 6ـ قالَ(علیه السلام): اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَیْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.([6]) فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ایشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافى است كه از خداوند ترسناك باشى; و به دانش و علم خود بالیدن، بهترین نشانه نادانى است. 7ـ قالَ(علیه السلام): ما مِنْ یَوْم یَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْیَوْمُ: یَابْنَ آدَم أنَا یَوُمٌ جَدیدٌ وَ أناَ عَلَیْكَ شَهیدٌ. فَقُلْ فیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فیَّ خَیْرَاً، أشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِیامَهِ، فَإنَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُ أبَداً.([7]) فرمود: هر روزى كه بر انسان وارد شود، گوید: من روز جدیدى هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مى باشم. سعى كن سخن خوب و مفید بگوئى، كار خوب و نیك انجام دهى. من در روز قیامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز كه پایان یابد دیگر مرا نخواهى دید و قابل جبران نیست. 8ـ قالَ(علیه السلام): فِى الْمَرَضِ یُصیبُ الصَبیَّ، كَفّارَهٌ لِوالِدَیْهِ.([8]) فرمود: مریضى كودك، كفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد. 9ـ قالَ(علیه السلام): الزَّبیبُ یَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ یُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ یُطْفِىءُ الْحَرارَهَ، وَ یُطیِّبُ النَّفْسَ.([9]) فرمود: خوردن مویز ـ كشمش سیاه ـ قلب را تقویت، مرض ها را برطرف، و حرارت بدن را خاموش، و روان را پاك مى گرداند. 10ـ قالَ(علیه السلام): أطْعِمُوا صِبْیانَكُمُ الرُّمانَ، فَإنَّهُ اَسْرَعُ لاِلْسِنَتِهِمْ.([10]) فرمود: به كودكان خود أنار بخورانید تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود. 11ـ قالَ(علیه السلام): أطْرِقُوا أهالیكُمْ فى كُلِّ لَیْلَهِ جُمْعَه بِشَیْء مِنَ الْفاكِهَهِ، كَیْ یَفْرَحُوا بِالْجُمْعَهِ.([11]) فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقدارى میوه ـ یا شیرینى،... ـ بر اهل منزل و خانواده خود وارد شوید تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد. 12ـ قالَ(علیه السلام): كُلُوا ما یَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء بِإذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ أنْ یَسْتَشْفِیَ بِهِ.([12]) فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ریزد جمع كنید و بخورید، كه همانا هركس آن ها را به قصد شفا میل نماید، به اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد. 13ـ قالَ(علیه السلام):لا ینبغى للعبد ان یثق بخصلتین: العافیه و الغنى، بَیْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَیْنا تَراهُ غنیّاً إذِ افْتَقَرَ.([13]) فرمود: سزاوار نیست كه بنده خدا، در دوران زندگى به دو خصوصیّت اعتماد كند و به آن دلبسته باشد: یكى عافیت و تندرستى و دیگرى ثروت و بى نیازى است. زیرا چه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مریضى ها بر او عارض مى گردد و یا آن كه در موقعیّت و امكانات خوبى است، ناگهان فقیر و بیچاره مى شود، ـ پس بدانیم كه دنیا و تمام امكانات آن بى ارزش و بىوفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفید و سودبخش مى باشد ـ . 14ـ قالَ(علیه السلام): لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلامات: یَكْسِلُ إذا كانَ وَحْدَهُ، وَ یَنْشطُ إذاكانَ فِى النّاسِ، وَ یَزیدُ فِى الْعَمَلِ إذا أُثْنِىَ عَلَیْهِ، وَ یَنْقُصُ إذا ذُمَّ.([14]) فرمود: براى ریاكار سه نشانه است: در تنهائى كسل و بى حال، در بین مردم سرحال و بانشاط مى باشد. هنگامى كه او را تمجید و تعریف كنند خوب و زیاد كار مى كند و اگر انتقاد شود سُستى و كم كارى مى كند. 15ـ قالَ(علیه السلام): اَوْحَى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى إلى نَبیٍّ مِنَ الاْنْبیاءِ: قُلْ لِقَوْمِكَ لا یَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائى، وَ لا یَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائى، وَ لا یَتَشَكَّلُوا بِمَشاكِلِ أعْدائى، فَیَكُونُوا أعْدائى.([15]) فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر یكى از پیامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مرا میل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند، وگرنه ایشان هم دشمن من خواهند بود. 16ـ قالَ(علیه السلام): اَلْعُقُولُ أئِمَّهُ الأفْكارِ، وَ الاْفْكارُ أئِمَّهُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّهُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّهُ الاْعْضاءِ.([16]) فرمود: عقل هر انسانى پیشواى فكر و اندیشه اوست; و فكر پیشواى قلب و درون او خواهد بود; و قلب پیشواى حوّاس پنج گانه مى باشد، و حوّاس پیشواى تمامى اعضاء و جوارح است. 17ـ قالَ(علیه السلام): تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أمیرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظیرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسیرُهُ.([17]) فرمود: بر هر كه خواهى نیكى و احسان نما، تا رئیس و سرور او گردى; و از هر كه خواهى بى نیازى جوى تا همانند او باشى. و خود را نیازمند هر كه خواهى بدان ـ و از او تقاضاى كمك نما ـ تا اسیر او گردى. 18ـ قالَ(علیه السلام): أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَهُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْكَمٌ، أعْمى، حَیْرانٌ.([18]) فرمود: عزیزترین عزّت ها علم و كمال است، براى این كه شناخت معاد و تأمین معاشِ انسان، به وسیله آن انجام مى پذیرد. و پست ترین ذلّت ها جهل و نادانى است، زیرا كه صاحبش همیشه در كرى و لالى و كورى مى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود. 19ـ قالَ(علیه السلام): جُلُوسُ ساعَه عِنْدَ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ عِبادَهِ ألْفِ سَنَه، وَ النَّظَرُ إلَى الْعالِمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنْ إعْتِكافِ سَنَه فى بَیْتِ اللّهِ، وَ زیارَهُ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعینَ طَوافاً حَوْلَ الْبَیْتِ، وَ أفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ حَجَّه وَ عُمْرَه مَبْرُورَه مَقْبُولَه، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعینَ دَرَجَهً، وَ أنْزَلَ اللّهُ عَلَیْهِ الرَّحْمَهَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَهُ: أنَّ الْجَنَّهَ وَ جَبَتْ لَهُ.([19]) فرمود: یك ساعت در محضر علماء نشستن ـ كه انسان را به مبدأ و معاد آشنا سازند ـ از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود. توجّه و نگاه به عالِم از إعتكاف و یك سال عبادت ـ مستحبّى ـ در خانه خدا بهتر است. زیارت و دیدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود، و نیز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد. همچنین خداوند او را هفتاد مرحله ترفیعِ درجه مى دهد و رحمت و بركت خود را بر او نازل مى گرداند، و ملائكه شهادت مى دهند به این كه او اهل بهشت است. 20ـ قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَم، لا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِكَ الَّذى لَمْ یَأتِكَ عَلى یَوْمِكَ الَّذى أنْتَ فیهِ، فَإنْ یَكُنْ بَقِیَ مِنْ أجَلِكَ، فَإنَّ اللّهَ فیهِ یَرْزُقُكَ.([20]) فرمود: اى فرزند آدم، غُصّه رزق و آذوقه آن روزى كه در پیش دارى و هنوز نیامده است نخور، زیرا چنانچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوند متعال روزىِ آن روز را هم مى رساند. 21ـ قالَ(علیه السلام): قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِیْرَتِهِ.([1]) فرمود: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدار گذشت و احسان اوست، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست، و پاكدامنى و عفّت هر فرد به اندازه غیرت او خواهد بود. 22ـ قالَ(علیه السلام): مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ أخیهِ تَبَرُّكاً بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَیْنَهُما مَلِكاً یَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَهُ.([2]) فرمود: كسى كه دهن خورده برادر مؤمنش را به عنوان تبرّك میل نماید، خداوند متعال ملكى را مأمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قیامت طلب آمرزش و مغفرت نماید. 23ـ قالَ(علیه السلام): لا خَیْرَ فِى الدُّنْیا إلاّ لِرَجُلَیْنِ: رَجَلٌ یَزْدادُ فى كُلِّ یَوْم إحْساناً، وَ رَجُلٌ یَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَهِ، وَ أنّى لَهُ بِالتَّوْبَهِ، وَالله لَوْسَجَدَ حَتّى یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنْهُ إلاّ بِوِلایَتِنا أهْلِ الْبَیْتِ.([3]) فرمود: خیر و خوبى در دنیا وجود ندارد مگر براى دو دسته: دسته اوّل آنان كه سعى نمایند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهترى انجام دهند. دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشیمان و سرافكنده گردند و توبه نمایند، و توبه كسى پذیرفته نیست مگر آن كه با اعتقاد بر ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت باشد. 24ـ قالَ(علیه السلام): عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَم، أوَّلُهُ نُطْفَهٌ، وَ آخِرُهُ جیفَهٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَیْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ یَتَكَبَّرُ.([4]) فرمود: تعجبّ مى كنم از كسى كه اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است، با این حال تكبّر و بزرگ منشى هم مى نماید. 25ـ قالَ(علیه السلام): إیّاكُمْ وَ الدَّیْن، فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ.([5]) فرمود: از گرفتن نسیه و قرض، خود را برهانید، چون كه سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خوارى در روز خواهد گشت. 26ـ قالَ(علیه السلام): إنَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ یُبْعَثُ أنْتَنَ أهْلِ الْقِیامَهِ، تَلْعَنُهُ كُلُّ دابَّه مِنْ دَوابِّ الاْرْضِ الصِّغارِ.([6]) فرمود: آن عالم و دانشمندى كه علم خود را ـ در بیان حقایق ـ براى دیگران كتمان كند، روز قیامت با بدترین بوها محشور مى شود و مورد نفرت و نفرین تمام موجودات قرار مى گیرد. 27ـ قالَ(علیه السلام): یا كُمَیْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حال، وَوادِدِ الْمُتَّقینَ، وَاهْجُرِ الفاسِقینَ، وَجانِبِ المُنافِقینَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنینَ.([7]) فرمود: در هر حالتى حقّ را بگو و مدافع آن باش، دوستى و معاشرت با پرهیزگاران را ادامه ده، و از فاسقین و معصیت كاران كناره گیرى كن، و از منافقان دورى و فرار كن، و با خیانتكاران همراهى و هم نشینى منما. 28ـ قالَ(علیه السلام): فى وَصیَّتِهِ لِلْحَسَنِ (علیه السلام): سَلْ عَنِ الرَّفیقِ قَبْلَ الطَّریقِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.([8]) ضمن سفارشى به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: پیش از آن كه بخواهى مسافرت بروى، رفیق مناسب راه را جویا باش، و پیش از آن كه منزلى را تهیّه كنى همسایگان را بررسى كن كه چگونه هستند. 29ـ قالَ(علیه السلام): اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلیلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.([9]) فرمود: فخر كردن انسان به خودش، نشانه كم عقلى او مى باشد. 30ـ قالَ(علیه السلام): أیُّهَا النّاسُ، إِیّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْیا، فَإِنَّها رَأْسُ كُلِّ خَطیئَه، وَبابُ كُلِّ بَلیَّه، وَداعى كُلِّ رَزِیَّه.([10]) فرمود: اى گروه مردم، نسبت به محبّت و علاقه به دنیا مواظب باشید، چون كه علاقه و محبّت به دنیا اساس هر خطا و انحرافى است، و دروازه هر بلا و گرفتارى است، و نزدیك كننده هر فتنه و آشوب; و نیز آورنده هر مصیبت و مشكلى است. 31ـ قالَ(علیه السلام): السُّكْرُ أرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ، وَسُكْرُ الْمالِ، وَسُكْرُ النَّوْمِ، وَسُكْرُ الْمُلْكِ.([11]) فرمود: مستى در چهار چیز است: مستى از شراب (و خمر)، مستى مال و ثروت، مستى خواب، مستى ریاست و مقام. 32ـ قالَ(علیه السلام): أللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.([12]) فرمود: زبان، همچون درّنده اى است كه اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى به جسم و ایمان) خواهد زد. 33ـ قالَ(علیه السلام): یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ أشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.([13]) فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر علیه ظالم سخت تر است از روزى كه ظالم ستم بر مظلوم مى كند. 34ـ قالَ(علیه السلام): فِى الْقُرْآنِ نَبَأُ ما قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ ما بَیْنِكُمْ.([14]) فرمود: قرآن احوال گذشتگان، و أخبار آینده را در بردارد، و شرح وظایف شما را بیان كرده است. 35ـ قالَ(علیه السلام): نَزَلَ الْقُرْآنُ أثْلاثاً، ثُلْثٌ فینا وَفى عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ أمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَأحْكامٌ.([15]) فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است: یك قسمت آن درباره اهل بیت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ایشان; و قسمت دیگر آن، اخلاقیّات و ضرب المثلها; و قسمت سوّم در بیان واجبات و احكام إلهى مى باشد. 36ـ قالَ(علیه السلام): ألْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَه.([16]) فرمود: مؤمن آن كسى است كه خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بیندازد و دیگران از او در أمنیّت و آسایش باشند. 37ـ قالَ(علیه السلام): كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى یُقْتَلَ فى سَبیلِ اللّه، وَجِهادُ الْمَرْئَهِ أنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ أذى زَوْجِها وَغِیْرَتِهِ.([17]) فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است. پس جهاد مرد، آن است كه از مال و جانش بگذرد تا جائى كه در راه خدا كشته و شهید شود. و جهاد زن آن است كه در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غیرت و جوانمردى او صبر نماید. 38ـ قالَ(علیه السلام): فى تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.([18]) فرمود: در تغییر و دگرگونى حالات و حوادث، فطرت و حقیقت اشخاص شناخته مى شود. 39ـ قالَ(علیه السلام): إنّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل.([19]) فرمود: امروزه - در دنیا - زحمت و فعالیّت، بدون حساب است و فرداى قیامت، حساب و بررسى اعمال و دریافت پاداش است. 40ـ قالَ(علیه السلام): إتَّقُوا مَعَاصِیَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم.([20]) فرمود: دورى و اجتناب كنید از معصیت هاى إلهى، حتّى در پنهانى، پس به درستى كه خداوند شاهد اعمال و نیّات است; و نیز او حاكم و قاضى خواهد بود.

منابع حدیث و روایت : [1] ـ أمالى صدوق : ص 97، بحارالأنوار: ج 90، ص 343، ح 1. [2] ـ أمالى طوسى : ج 1، ص 114 ح 29، بحارالأنوار: ج 1، ص 169، ح 20. [3] ـ وسائل الشّیعه: ج 25، ص 434، ح 32292. [4] ـ وافى: ج 4، ص 402، س 3. [5] ـ أعیان الشّیعه: ج 1، ص 350، بحارالأنوار: ج 41، ص 150، ضمن ح 40. [6] ـ أمالى طوسى: ج 1، ص 55، بحارالأنوار: ج 2، ص 48، ح 7. [7] ـ أمالى صدوق: ص 95، بحارالأنوار: ج 68، ص 181، ح 35. [8] ـ بحار الأنوار: ج 5، ص 317، ح 16، به نقل از ثواب الأعمال. [9] ـ أمالى طوسى : ج 1، ص 372، بحارالأنوار: ج 63، ص 152، ح 5. [10] ـ أمالى طوسى: ج 1، ص 372، بحارالأنوار: ج 63، ص 155، ح 5. [11] ـ عدّه الدّاعى: ص 85، ص 1، بحارالأنوار: ج 101، ص 73، ح 24. [12] ـ مستدرك الوسائل : ج 16، ص 291، ح 19920. [13] ـ بحارالأنوار: ج 69، ص 68، س 2، ضمن ح 28. [14] ـ محبّه البیضاء: ج 5، ص 144، تنبیه الخواطر: ص 195، س 16. [15] ـ مستدرك الوسائل: ج 3، ص 210، ح 3386. [16] ـ بحارالأنوار: ج 1، ص 96، ح 40. [17] ـ بحارالأنوار: ج 70، ص 13. [18] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص 70، ح 65. [19] ـ عدّه الدّاعى: ص 75، س 8، بحارالأنوار: ج 1، ص 205، ح 33. [20] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص 52، ح 26.[1] ـ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر حلوانى: ص 46، ح 12. [2] ـ اختصاص شیخ مفید: ص 189، س 5. [3] - وسائل الشیعه: ج 16 ص 76 ح 5. [4] ـ وسائل الشّیعه: ج 1، ص 334، ح 880. [5] ـ وسائل الشّیعه: ج 18، ص 316، ح 23750. [6] ـ وسائل الشّیعه: ج 16، ص 270، ح 21539. [7] ـ تحف العقول: ص 120، بحارالأنوار: ج 77، ص 271، ح 1. [8] ـ بحارالأنوار: ج 76، ص 155، ح 36، و ص 229، ح 10. [9] ـ اصول كافى: ج 1، ص 27، بحارالأنوار: ج 1، ص 161، ح 15. [10] ـ تحف العقول: ص 152، بحارالأنوار: ج 78، ص 54، ح 97. [11] ـ خصال : ج 2، ص 170، بحارالأنوار: ج 73، ص 142، ح 18. [12] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 3، ص 165. [13] ـ شرح نهج البلاغه فیض الاسلام: ص 1193. [14] ـ شرح نهج البلاغه فیض الاسلام: ص 1235. [15] ـ اصول كافى، ج 2، ص 627، ح 2. [16] ـ بحارالأنوار: ج 75، ص 53، ح 10. [17] ـ وسائل الشّیعه: ج 15، ص 23، ح 19934. [18] ـ شرح نهج البلاغه فیض الإسلام: ص 1183. [19] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 1، ك 41. [20] ـ شرح نهج البلاغه ابن عبده: ج 3، ص 324.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 13:17 :: توسط : خادم شما

احادیث امام علی (ع) امام علی (ع) : هشت کس اگر اهانت دیدند دیگری را ملامت نکنند : آنکه بی دعوت بر سفره ای حاضر شود .آنکه بر صاحب خانه حکم کند یا دستور دهد.کسیکه از دشمنان خیر خواهد .کسیکه از لئیمان کرم طلبد.آنکه بدون اجازه وارد سخن محرمانه مردم شود. توهین کننده به پادشاهان . شرکت کننده در مجلسی که اهلش نیست . و آنکه برای کسی سخن گوید که گوش نمی کند . کتاب نصایح امام علی (ع) : روزی امیر المومنین (ع) خدمت حضرت محمد (ص) شرفیاب شد پیغمبر پرسید : در چه حالی هستی ابوالحسن ؟ عرض کرد : در حالیکه هشت طلبکار دارم : خدا واجبات طلب می کند . شما سنت از من می خواهید . نویسندگان عمل راستگوئی . فرشته مرگ از من روح می خواهد . خانواده از من غذا می خواهد . شیطان از من گناه می خواهد . نفس از من لذت می خواهد . و دنیا تمایل و رغبت . کتاب نصایح امام علی (ع) : به علی (ع) گفته شد که آیا شما عقیده دارید شراب خواری بدتر از زنا و دزدی است فرمود : بله سپس استدلال کرد که شارب الخمر وقتی شراب می خورد و مست می شود زنا می کند به سرقت دست می زند و آدم می کشد و فریضه نماز را ترک می کند. گفتار فلسفی جوان جلد 2صفحه 488 امام علی (ع):در نامه خود به برخی از استاندارانش می فرمود:قلمهای خود را نازک بتراشید و سطرها را به هم نزدیک کنید و زیادی کلمات را حذف کنید و در آوردن معانی صرفه جویی کنید و از زیاده روی بپرهیزید که اموال مسلمین تاب و تحمل زیاده روی را ندارد . الحیاة جلد 2 صفحه 197 امام علی (ع):همانا دین خدا به وسیله اشخاص و مردان سرشناس شناخته نمی شود بلکه به نشانه ها و آیات الهی شناخته می گردد بنابراین دستورات و نشانه های حق را بشناس تا در شناخت صاحبان حق گمراه نشوی. گفتار دلنشین صفحه 68 امام علی (ع):چه خوب است که تمام صحبتها و سخنان شما ذکر خدا و قرائت قرآن باشد که چون از پیامبر پرسیدند:در نزد خدا کدام عمل برتر است؟ فرمودند: قرائت قرآن و اینکه در حالی بمیری که زبانت به ذکر خدا مشغول باشد. الحیاه جلد 2 صفحه 113 امام علی (ع):عبور امام (ع)به مردی افتاد که سخنان بیهوده بسیار می گفت.امام (ع)در کنار مرد ایستاد و فرمود :ای مرد تو با این گفتار زیادت توسط فرشتگان محافظ اعمال نامه ای را برای پروردگار املاء می کنی پس سخنی بگو که سودت برساند نه که زیانت دهد. آثار الصادقین جلد 9 صفحه 25 امام علی (ع):سعی و کوشش نما که خداوند تو را در حال نافرمانی اش و ارتکاب گناه نبیند و بکوش که خداوند تو را در حال انجام طاعت خود مشاهده کند که اگر این گونه نباشی از زیانکاران خواهی بود. وسائل الشیعه جلد 15 صفحه 79 امام علی (ع) :همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید :ای پسر آدم هرگاه چشمان تو با تو در دیدن حرام منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو. وسائل الشیعه جلد 15صفحه 90 امام علی (ع):نتیجه دوستی با اشرار جذب بدی و شر است مانند باد که از گذر گاه متعفن می گذرد با خود بوی تعفن می آورد و نتیجه دوستی با نیکان جذب خیر و نیکی است همچون باد که از محل خوشبو و عطر داری که می گذرد با خود بوی خوش می آورد. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 64 امام علی (ع):خدا را فرشته ای است که هر روز بانگ می زند بزایید برای مردن و فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن.نهج البلاغه حکمت 132 امام علی (ع):ای مردم در کسب اعمال نیکو و خیر بکوشید و از فرا رسیدن مرگ ناگهانی بترسید زیرا آنچه از مال و روزی که از دستتان رفته امید بازگشت آن وجود دارد اما عمر گذشته را نمی توان باز گرداند. نهج البلاغه خطبه 114 مولا علی (ع):هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل کند (در شهوات فرو برد)آن در حکم قمار است. وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 235 امام علی (ع) :به فرزندش امام حسین (ع)فرمود : پسر جانم هرسختی و بد حالی که دنبالش بهشت باشد بدحالی نیست و هیچ خوشی و لذتی که پایانش جهنم باشد خوشی نیست بدان پسرم هر نعمتی و لذتی در دنیا در مقابل بهشت جهنم است و تمام بلاها و سختی های دنیا در مقابل جهنم عافیت است . تحف العقول صفحه 215 امام علی (ع) :خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده :1.رضای خود را در طاعت ها پس هیچ عبادتی را کم نشمارید شاید همان مورد رضای خدا باشد 2.غضبش را در گناهان پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید شاید همان مورد غضب او باشد 3.استجابت خود را در دعاها پس هیچ دعایی را اندک مپندارید شاید همان مستجاب باشد 4.ولی و دوست خود را در میان بندگانش پس به هیچ بنده ای بی اعتنایی نکنید شاید هم او ولی خدا باشد و شما نشناسیدش . تحف العقول صفحه 182 امام علی (ع) :خداوند به حضرت موسی وحی فرمود :ای موسی سفارش مرا در مورد چهار چیز بخاطر بسپار :1.تانفهمیدی که گناهانت را آمرزیده ام به گناه دیگری مپرداز 2.تا ندانی گنج های خزائنم تمام شده غم روزی مخور 3.تانبینی ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امید مبند 4.تا مرده شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش. نصایح صفحه 183 امام علی (ع) :کسی که شش خصلت داشته باشد همه درهای بهشت بر رویش گشوده است و تمام درهای جهنم بر رویش بسته است :1.خدا را بشناسد و اطاعتش نماید 2.شیطان را بشناسد و مخالفتش کند . 3. راه حق و اهلش را بشناسد و دنبالش برود 4.باطل و اهل آن را بشناسد و ترکشان گوید .5.دنیای حرام را بشناسد و رهایش سازد 6.آخرت را بشناسد و طلبش کند . نصایح صفحه 248 امام علی (ع) :ریاکار چهار نشانه دارد 1-هنگامی که تنهاست در عبادت خدا و ذکرش خیر تنبل و کسل است 2-در میان مردم و جمع در عبادت خدا و اعمال خیر کوشاست 3-چون از او تعریف کنند بیشتر کار می کند 4-هرگاه از عمل او تمجید و تعریفی نکنند کار خیر را ترک کند. نصایح صفحه 187 امام علی (ع) :راستی اهل خیر و شر را نمیتوان تشخیص داد مگر به مردم اگر می خواهی اهل خیر را بشناسی کار خیری را شروع کن کسانی که آن کار را تایید می کنند و دنباله روی از آن میکنند اهل خیرند و اگر می خواهی شر و اهلش را بفهمی کار بدی را شروع کن همان کسانی که از آن پیروی می کنند اهل شرند . تحف العقول صفحه 215 امام علی (ع) :مردی به امام (ع) عرض کرد سفارشی به من نمایید فرمود : سفارش من به تو این است که کار خیر و نیک خود را هر قدر زیاد هم باشد هرگز بسیار مشمار و گناه خود را هر قدر هم کم باشد اندک مشمار . تحف العقول صفحه 202 امام علی (ع) :همه خوبی ها در سه عمل جمع شده 1-نگاه کردن 2-سکوت نمودن 3-صحبت کردن اما هر دیدنی که در آن عبرت و پند آموزی نباشد بیجا و مهمل است و هر سکوتی که در آن اندیشیدن نباشد بیهوده است و هر سخن گفتنی که در آن ذکر و یادی از خدا نباشد بیهوده است . تحف العقول صفحه 210 امام علی (ع) :در سفارش خود به فرزندش امام حسین (ع) فرمودند :پسر جانم عافیت ده جزء است نه جزء آن در خاموشی است جز به ذکر خدا و یکی هم در ترک هم نشینی نابخردان . تحف العقول صفحه 145 امام علی (ع) :از امیر المومنین (ع) سوال شد :دانشمند تر از همه مردم کیست :فرمود کسی که سخن خیر و حکمت را از هر شخصی که شنید قبول کند و آن را به معلومات و دانش خویش بیفزاید . خصال الصدوق صفحه 6 امام علی (ع) :هرکس که قرائت قرآن را وسیله اخاذی و گرفتن پول از مردم قرار دهد روز قیامت به محشر می آید در حالی که گوشت صورتش ریخته و تنها استخوانهایش باقی مانده و به این شکل آبرویش در نزد مردم می رود . آثار الصادقین جلد (17) صفحه 321 امام علی (ع) : تا وقتی که گرسنه نشدی اقدام به خوردن غذا مکن و وقتی به خوردن اقدام کردی قبل از آنکه کامل سیر شوی دست از غذا خوردن بردار.غذا را با آرامش و خوب بجو تا هضم آن آسان شود و پیش از خوابیدن و به رختخواب رفتن به توالت برو و خود را تخلیه کن چون این سفارشات را به کار بندی از از پزشک بی نیاز شوی. آثارالصادقین جلد 2 صفحه 387 امام علی (ع) :از پرخوری پرهیز کنید زیرا هرکه پرخوری کند دردهای درونی اش بسیار گردد و خواب های فاسد و پریشان بیند و نیز موجب سنگدلی شخص و سبب کسالت و تنبلی در خواندن نماز میشود . آثارالصادقین جلد 9 صفحه 970 امام علی (ع) :آن کس که با بدان و شروران رفاقت کند همچون مسافر دریاست که اگر از غرق شدن سالم بماند از ترس و بیم سالم نمی ماند. آثارالصادقین جلد 10 صفحه 366 امام علی (ع) :در میان گناهان چیزی سخت تر از پیروی شهوات نفسانی و لذت نامشروع جنسی نیست پس فرمان نفس را در این موارد نبرید تا شما را از یاد خدای تعالی باز ندارد . آثار الصادقین جلد 10 صفحه 114 امام علی (ع) : انسان عاقل بوسیله پندیات و اخلاقیات الهی اصلاح میشود و این حیوانات هستند که جز از راه کتک و ضرب و شتم مطیع و فرمانبر نمی شوند. اخلاق فلسفی جلد 1 صفحه 131 امام علی (ع) :چون دیدی که خداوند پیاپی بر تو بلا فرستاد سپاس و شکر او را به جای آور و چون ملاحظه کردی که خداوند در پی گناهانت پی در پی به تو نعمت داد از مکر او با خودت بترس . آثار الصادقین جلد 13 صفحه 210 امام علی (ع) :راستی بزرگترین افسوس در روز قیامت حسرت و افسوس مردی است که در نافرمانی خداوند مالی بدست آورد و آنرا برای وارثین خود قرار دهد و شخص وارث آن مال را در راه فرمان خدای سبحان انفاق کند و به بهشت رود و مرد نخستین که صاحب مال بود به سبب همان مال به دوزخ رود. آثارالصادقین جلد 2 صفحه 148 امام علی (ع) : هرکه دوست دارد بدون ثروت غنی شود و بر سلطه و قدرت عزت یابد و بدون فامیل و خویشاوند فزونی یابد باید از ذلت معصیت خدا به سوی عزت طاعت او خارج شود . که اگر این طور شد همه آن مطالب را خواهد یافت. آثارالصادقین جلد 13 صفحه 251 امام علی (ع) : آن کس که گفتار حکیمانه مومنان دانا را نشوند و از دانش علمای ربانی بهره نگیرد رفته رفته عقلش می میرد. گفتار فلسفی جلد 1 صفحه 187 امام علی (ع) : در خاتمه تورات پنج جمله است که دوست دارم هر روز بامداد آن را مطالعه کنم : 1. عالم بی عمل با شیطان برابر است 2. سلطان بی عدالت با فرعون برابر است 3. فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است 4.ثروتی که از آن در امور خیر سودی نبرند با سنگ و آجر یکسان است . 5 . زنی که بدون ضرورت و نیاز از خانه بیرون رود با کنیز برابر است . نصایح صفحه 223 امام علی (ع) : به کودکان خود نماز را بیاموزید و چون به هشت سال رسند آنها را مسئول آن بدانید و از آن باز خواستشان کنید . تحف العقول صفحه 110 امام علی (ع) :از جمله حقوق استاد بر شاگر این است که چون بر او وارد شدی و گروهی نزد او بودند به همه سلام کن و او را به تحیت مخصوص گردان 2. در محضرش صحبت مکن و با دست اشاره نکن و مگو فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته اند 3 . از طولانی شدن مجلسش دلتنگ مشو زیرا مثل عالم مثل درخت خرماست باید در انتظار آن باشی که چیزی از آن بر تو فرو ریزد . اصول کافی جلد 1 صفحه 46 امام علی (ع) : هر سخن و گفتاری که در آن ذکری از خدا نباشد لغو و باطل است و هرسکوتی که در آن فکر و اندیشه نباشد لهو و بیهوده است و هرنگاهی که در آن عبرت گیری و پند نباشد بازی و بیهوده است . آثار الصادقین جلد 6 صفحه 291 امام علی (ع) :خداوند شش طایفه را به خاطر شش صفت ناپسند عذاب سختی میکند : 1 . علماء را به خاطر حسادت 2. مالکان ثروت و سرمایه را به خاطر خودپسندی و تکبر 3. سلاطین و روسا را به خاطر ستم گری به مردم 4.اعراب را به خاطر تعصب و نژاد پرستی 5. کاسبان و تجار را به خاطر خیانت 6. وروستاییان را به خاطر نادانی و جهالت در یادگیری احکام و دستورات دین . تحف العقول صفحه 200 امام علی (ع) :آنچنان با مردم آمیزش و رفت و آمد کنید که اگر مردید برایتان بگریند و اگر ماندید شوق دیدار شما را داشته باشند . نهج البلاغه امام علی (ع) : هیچ روزی بر فرزند آدم نمی گذرد مگر اینکه به او میگوید من روز تازه ای هستم و درباره تو گواهی میدهم در من کار نیک کن و عمل خیر بجا آورد تا در روز قیامت به نفع ات گواهی دهم زیرا بعد از این هرگز مرا نخواهی دید. تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 41 امام علی (ع) :هرکه زیاد به کاری دست بزند به آن معروف می شود کسی که شوخی اش زیاد گشت سبک میگردد و هرکه خنده اش فراوان شد هیبت و وقارش از بین میرود . روضه کافی جلد 1 صفحه 30 امام علی (ع) : در نامه خود به امام حسن (ع) فرمودند : بپرهیز از غیرت کردن بی مورد و سخت گیری بیش از حد در مورد زنان زیرا این کار زنان سالم را سوی گناه و خطا کاری سوق میدهد. نهج البلاغه نامه 34 امام علی (ع) :هر یک از شما وقتی وارد خانه ای شد به اهل آن سلام نماید و اگر کسی در خانه نبود باز هم سلام کند زیرا خداوند که حاضر است و سوره قل هوالله را بخواند که فقر را از خانه بیرون ببرد . تحف العقول صفحه 110 امام علی (ع) :خدا رحمت کند بنده ای را که به دنبال علوم و معارف الهی می رود و پندیات و مواعظ الهی را بشنود و حفظ نموده و عمل نماید و مراقب احکام دینی و وظایف شرعی خود باشد و چون به کار خیری دعوت شد اجابت نماید و چون به گناه و معصیت خدا رسید اجتناب نماید. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 317 امام علی (ع) :از کسانی مباش که عیب ظاهری و واضح خود را نمی بیند ولی کوچکترین عیب دیگری برایش بزرگ است و نیز از کسانی مباش که گناه بسیار خویش را ناچیز می شمارد و اندک گناه دیگری در چشمان او بسیار است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 353 امام علی (ع) :هرکس نهال دوستی غذاهای گوناگون را در نفس اش بنشاند میوه آن بیماریهای گوناگون است که از آن درو کند. غررالحکم صفحه 794 امام علی (ع) :کسی که به واسطه پیروی کور کورانه از مردم و همرنگ شدن با جماعت امری را انجام دهد که نافرمانی و معصیت خداست اصلا دین ندارد و مشرک است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 353 امام علی (ع) :کسی که در انفاق نمودن و احسان به مردم یقین به جبران و عوض پروردگار دارد احساس و بخشش اش در راه خدا بیشتر خواهد شد چنانچه خدای متعال در سوره سباء آیه 38 فرمود : و خدا در وعده خود برای جبران احسان شما تخلف نمی ورزد. طرائف الحکم جلد1 صفحه 356 امام علی (ع) :خودخواهی و تکبر به هنگام ریاست و حکمرانی خواری و ذلت به هنگام بر کنار شدن از آن پست را در بر دارد. غررالحکم صفحه 64 امام علی (ع) : 1 .خودخواهی اساس نابودی است 2. فروتنی و تواضع نردبان بزرگواری است 3. نگاه بد دیده بان فتنه ها و سختی هاست 4. اسرافکاری هم نشین فقر است 5. وفاداری قلعه سروری میان مردم است و اطاعت از دستورات خدا سبب آبرومندی و عزت میان مردم است. غررالحکم صفحه 66 امام علی (ع) :ستایش بی اندازه از شخص تکبر را در او پدید می آورد و پستی را در شخص ستایش کننده به بار آورد و نکوهش بی اندازه درباره خطای شخص کینه و دشمنی را بین دو طرف بیشتر می کند. غررالحکم صفحه 83 امام علی (ع) :هرکس که رفیق اهل معرفت و برادر دینی خود را از دست دهد مانند این است که شریفترین اعضای بدنش را از دست داده است. غررالحکم صفحه 795 امام علی (ع) :کسی که گناه و امر قبیحی را که دیگری انجام داد نیکو شمارد مانند این است که آن کار زشت را انجام داده و در آن شرکت داشته است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 341 امام علی (ع) :به خدا سوگند اگر همانند شتران بچه مرده بنالید و همچون کبوتران جفت از دست داده بانگ بر آورید و همچون راهبان تارک دنیا زاری کنید و در راه خدا از اموال و فرزندان خویش ببرید تا گناهی که در نامه اعمالتان ثبت گشته و فرشتگان آن را ثبت نموده اند بخشوده شود در مقابل عذابی که بابت آن گناه بر شما از آن ترسناکم اندک و کم است. نهج البلاغه خطبه 52 امام علی (ع) :گناهکار خندانی که به گناه خود اعتراف دارد و شرمنده خداست از شخص عبادت کننده گریانی که به عمل خود بر پروردگار مغرور گشته بهتر است. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 364 امام علی (ع) :تباهی و فساد اخلاق انسان به سبب هم نشینی با مردم گمراه و بی دین است و اصلاح اخلاق انسان در معاشرت و دوستی با نیکان و صالحان می باشد. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 342 امام علی (ع) :روز بازپرسی و انتقامگیری شخص مظلوم از ظالم در محکمه عدل الهی بسیار سخت تر است از روز ستم شخص ظالم بر مظلوم. طرائف الحکم جلد 1 صفحه 341 امام علی (ع) :برترین پاسخ به ابله خاموشی و سکوت است و سخت ترین سرزنش و نکوهش خردمند و عاقل کنایه زدن به اوست. غررالحکم صفحه 71 امام علی (ع) :دورترین حالتی که بنده از خدا دارد این است که تمام همت و توجهش به پر کردن شکمش و استفاده از شهوت جنسی اش باشد. خصال الصدوق صفحه 10 امام علی (ع) :سرگرم شدن به چیزهای فانی و بیهوده که ارزش آخرتی ندارد عمر گرانبها را تباه می سازد و تفکر و اندیشه در غیر حکمت و پندیات الهی پیروی از هوی و هوس است. غررالحکم صفحه 77 امام علی (ع) :محبت و دوستی ما اهل بیت (ع) در سه جا برای شیعیانمان سودمند خواهد بود :1. هنگام نزول ملک الموت 2. هنگام وارد شدن دو ملک سوال و جواب نکیر و منکر در شب اول قبر 3. هنگام ایستادن در مقابل پروردگار برای حساب اعمال . بحارالانوار جلد 7 امام علی (ع) :دور اندیشی و تفکر در مورد جوانب کار قبل از انجام آن تو را از پشیمانی و ندامت پس از انجام کار ایمن می کند. 338 بحارالانوار جلد 71 صفحه امام علی (ع) :هرکه بدی را واگذارد درهای نیکی بر رویش باز می شود و هرکه شوخی اش زیاد گشت شخصیت و هیبت و وقارش نابود شود. غررالحکم صفحه 821 امام علی (ع) :صحبت کردن غیر ضروری با زنان نامحرم انسان سالم را گرفتار بلاها و مصیبت ها می سازد و قلب انسان را به انحراف و مریضی می کشاند.تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحه 532 امام علی (ع) :هرکس عاشق چیزی شود محبت آن چیز چشم و گوش او را از حقیقت کور و کر می سازد پس شخص عاشق نگاه میکند با چشمی که سالم نیست و گوش میکند با گوشی که شنوائی درستی ندارد و شهوات پرده عقل او را پاره کرده. نهج البلاغه خطبه 198 امام علی (ع) : همانا انسان تا وقتی که در نماز است جسم او و لباسش و فرش زیر پایش و در و دیوار اطرافش و هرچه در اطراف او می باشد تسبیح خدا میگوید پس چه زشت است که انسان در نماز متوجه خدای عزوجل نشود و از فرش زیر پایش پست تر گردد. میزان الحکمه جلد 5 صفحه 377 امام علی (ع) :هر دوستی که بنا و سبب آغازش غیر خدائی باشد ضلالت و گمراهی است و دوام آن محال و غیر ممکن است.میزان الحکمه جلد 1 صفحه 47 امام علی (ع) :از آقا امیرالمومنین (ع) سوال شد کدام دوست و هم نشین از همه بدتر است ؟ فرمود آنکس که نافرمانی خدا در نظرشما خوب و زیبا جلوه می دهد. بحارالانوار جلد 74 صفحه 190 امام علی (ع) :هرگاه خدای سبحان مصلحت بنده ای را بخواهد به او الهام میفرماید که کم صحبت کند و کم بخورد و کم بخوابد. مستدرک الوسائل جلد 3 صفحه 61 امام علی (ع) :شخض بخیل صندوق دار و خزانه دار ورثه خویش است. میزان الحکمه جلد 1 صفحه 375 امام علی (ع) :نگاه کردن به شخص بخیل و خسیس قلب را سخت و انسان را سنگدل میکند و خوردن غذای او انسان را مریض می سازد. بحارالانوار جلد 78 صفحه 53 امام علی (ع) :هرکس به شخص پاک و بیگناهی نسبت دروغ گناهی میدهد و به او تهمتی ناروا زند این کارش از آسمان ها و زمین سنگین تر است. بحارالانوار جلد 77 صفحه 31 امام علی (ع): بها و ارزش جان تو ای انسان بهشت است پس مراقب باش به واسطه اعمال و کردارت خودت را به چیزی جز بهشت نفروشی. بحارالانوار جلد 78 صفحه 73 امام علی (ع) :کمترین چیزی که بر انسان لازم است در مقابل خداوند بزرگ آن است که کمک نگیری و یاری نجویی از اعضای بدنت که نعمتهای الهی بر تو اند در راه گناه و ارتکاب معاصی و نافرمانی او.طرائف الحکم جلد 1 صفحه 215 امام علی (ع) :چهار چیز اگر به کسی داده شود خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است 1. راستی در گفتار 2. اداء امانت 3. مواظبت در غذا خوردن که حرام و شبه ناک نخورد 4. اخلاق خوش میزان الحکم جلد 3 صفحه 206 امام علی (ع) : روز خود را به گفته های چنین و چنان و یا اینکه چها و چها کردیم به سر نبرید زیرا با شما نگهبانانی هستند که سخنانتان را می نویسند و خدای عزوجل را در هر مکانی یاد کنید و زیاد بر پیغمبر (ص) و آلش صلوات بفرستید که خدای متعال دعای شما را به واسطه درود بر محمد و آلش محمد (ص) می پذیرد. تحف العقول صفحه 97 امام علی (ع) : به سبب اعمال زشتی که انجام می دهید ما را از شفاعت خود در قیامت درمانده نکنید همانا چه زشت است که مومن به بهشت رود و پرده دریده و بی آبرو باشد. تحف العقول صفحه 98 امام علی (ع) : به کودکان خود نماز را بیاموزید و چون به هشت سال برسند آنها را مسئول آن بدانید. منبع : تحف العقول صفحه 110 امام علی (ع) : هرکه میخواهد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس بنگرد در نزد گناهان چگونه است . تحف العقول صفحه 108 امام علی (ع) : انواع بلا را با دعا برطرف کنید سوگند به آنکه دانه را شکافت و جاندار را جان داد بلاء شتابان تر است به مومن از سیلی که از سرازیری تپه پایین رود و در دعا هایتان عافیت از بلاء ها و سختی ها را بخوانید. تحف العقول صفحه 106 امام علی (ع) : هرکس بداند که کلام او جزء کردارش ثبت میشود کمتر سخن می گوید در آنچیزی که سودش دهد و هرکه زبانش را حفظ کند مردم ازاو آسوده خیالند و او به حاجتش برسد. تحف العقول صفحه 91 امام علی (ع) : هرکه چیزی را زیاد اظهار کند به آن معروف میشود و هرکه زیاد شوخی کند سبک گردد و هرکه زیاد بخنندد هیبت و وقارش از بین می رود. تحف العقول صفحه 91 امام علی (ع) : هرکه پرده آبروی دیگری را پاره کند عیوب خانه خود را پرده دریده . تحف العقول صفحه 89 امام علی (ع) : هرکس از خود بدگویی و انتقاد کند خودش را اصلاح کرده و هرکه خود ستایی کند و خودش را پاک شمرد خودش را نابود نموده است. غررالحکم صفحه 399 امام علی (ع) : هیچکس مزه ایمان را نمی چشد تا این که دروغ را ترک کند چه کوچک باشد چه بزرگ و چه شوخی باشد یا جدی . اصول کافی جلد 2 صفحه 34 امام علی (ع) : در ضمن وصایای خود به امام حسین (ع) فرموده باشند : خوشبخت و رستگار کسی است که علمش و عملش دوستی و دشمنی اش گرفتن و رها کردنش سخت گفتن و سکوتش رفتار و گفتارش تنها بر اساس رضای الهی استوار باشد و بر خلاف امر پروردگار قدمی بر ندارد. تحف العقول صفحه 91 امام علی (ع) : کاش میدانستم کسی که از علم الهی بی نصیب مانده چه چیز بدست آورده و آنکس که از علم الهی بهره مند شده چه چیزی به دست نیاورده است. الحدیث جلد2 صفحه 1 امام علی (ع) : علم و دانش بیش از مقداری است که قابل احاطه باشد و یک فرد نمی تواند بر همه آنها واقف گردد پس سعی کنید از هر علمی بهتر و شایسته اش را فرا گیرید. الحدیث جلد2صفحه 15 امام علی (ع) : مرد با ایمانی را مخاطب ساخت و فرمود علم و ادب الهی ارزش وجود تو است پس در یادگیری آن کوشش نما چه هر مقداری که دانش و علم دینی تو افزوده شود بها و ارزش تو افزایش می یابد. مشکوة الانوار صفحه 135 امام علی (ع) : هواهای نفسانی و شهوانی مانند دشمن ترین دشمنان توست که قصد دارد خون تو را بریزد پس سعی کن که بر آن غالب و پیروز گردی و گرنه هلاکت خواهد کرد. غررالحکم صفحه 797 امام علی (ع) : هزار دوست و هم نشین بسیار نیست ولی یک دشمن برای آدمی البته بسیار است. بحارالانوار جلد 14 صفحه 264 امام علی (ع) : دنیا برای تو دو روز است یک روز به نفع تو و طبق تمایلات توست و یک روز به ضرر تو و بر خلاف خواهشهای تو است روزی که به نفع تو است و نعم الهی را در اختیار داری تکبر و سرکشی نکن و روزی که به ضرر تو است و گرفتار ناملایماتی صابر و بردبار باش . نهج البلاغه حکمت 390 امام علی (ع) : کسی که در مقابل شیفتگان دنیا اظهار ذلت کند و برای دلباختگان مال و مقام تن به ذلت و خواری دهد با این عمل جامه تقوی و عزت را از خود در آورده است. الحدیث جلد 2 صفحه 36 امام علی (ع) : از رفاقت با کسانی که رفتارشان خطا و اعمالشان ناپسند است بر حذر باشید چه آنکه آدمی به رویه و روش رفیق اش خو می گیرد و به افکار و اعمال وی معتاد میشود. نهج البلاغه نامه 69 امام علی (ع) :کسی که روزی برای فضیلتی که در تو نیست به دروغ مدحت گوید یقین بدان روز دیگر برای صفت بدی که در تو نیست مذمتت میکند.مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 65 امام علی (ع) : به پیروان خود توصیه می فرمود : جان خود را با مطالب حکیمانه نو و دلنشین خرم و شاداب سازید چه آنکه روح نیز مانند بدن وامانده و خسته میشود و پندیات الهی نیرو و نشاطش میبخشد. اصول کافی جلد 1 صفحه 48 امام علی (ع) : آداب و رسوم زمان خود تان را با زور و فشار به فرزندان خویش تحمیل نکنید زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند. الحدیث جلد 2 صفحه 107 امام علی (ع) : آدمی به گفتارش سنجیده میشود و به رفتارش ارزیابی می گردد چیزی بگو که کفه سخنت سنگین شود و کاری کن که قیمت رفتارت بالا رود. الحدیث جلد 2 صفحه 126 امام علی (ع): واعظ و سخنرانی که تو را به مطالب باطل سرگرم میکند و با سخنان هزل و بیهوده تو را گول بزند حقایق را از تو پنهان داشته و به تو خیانت نموده است. نهج البلاغه حکمت 275 امام علی (ع) : نصیحت گفتن به فردی در حضور مردم کوبیدن شخصیت آن فرد است. الحدیث جلد 2 صفحه 130 امام علی (ع) : سخنان علما و سخنرانان اگر درست و مطابق با واقعیت باشد داروی شفابخش است و اگر خطا و غیر واقعی باشد بیماری است. غررالحکم صفحه 58 امام علی (ع) : هیچ کس در ضمیر باطن خود رازی را پنهان نمیکند مگر آنکه از حرف های بیخودی او و رنگ چهره اش آن موضوع آشکار میشود. الحدیث جلد 7 صفحه233 امام علی (ع) : حقیقت سعادت عبارت از این است که عمل آدمی به سعادت ختم شود و عاقبت به خیر از دنیا رخت بندد و حقیقت شقاوت در این است که عمل آدمی به شقاوت خاتمه یابد . معانی الاخبار صفحه 345 امام علی (ع) :فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد پس مواقعی که فرصتهای خیری برایتان پیش می آید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید غررالحکم صفحه 340 امام علی (ع) : به کمیل بن زیاد فرموده اند : ای کمیل هیچ حرکت و فعالیتی نیست مگر آنکه تو در انجام آن به علم و معرفت و فهم دینی نیاز داری پس در کسب علم الهی بکوش . تحف العقول صفحه 171 امام علی (ع) : هر خانه ای که در آن قرآن تلاوت شود و اهل آن خانه به ذکر و یاد خدای عزوجل مشغول باشند برکت و نعمت در آن خانه زیاد شود و ملائکه در آنجا حاضر شوند و شیاطین از آنجا دور شوند و چنین خانه ای برای اهل آسمان ها نور افشانی می کند همچنانکه ستارگان برای اهل زمین روشنایی و درخشش دارند ولی خانه ای که در آن تلاوت قران نشود و به یاد و ذکر خداوند عزوجل هم مشغول نباشد برکت آن خانه کم میشود و ملائکه از آنجا خارج می گردند و شیاطین در آن خانه حاضر میشوند. کافی جلد 4 صفحه 413 امام علی (ع) : پشت مرا دو مرد شکستند : 1.مرد عالم زبان باز 2.مرد جاهلی که میخواهد زاهد باشد . اولی با زبانش فسق خود را می پوشاند و دومی با زهد خود نادانی اش را . پس از عالم فاسق و مقدس جاهل هر دو پرهیز کنید که مایه فریب هر فریب خوارند. الحیاه جلد 2 صفحه 290 امام علی (ع) : اشکها خشک نمی شوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلب ها سخت و قسی نمی گردد مگر به سبب زیادی گناهان. تحف العقول صفحه 147 امام علی (ع) : اینکه انسان چیزی را که حاجت اوست از دست بدهد بهتر از آن است که آن را از شخصی نا اهل و نامرد طلب نماید. نهج البلاغه حکمت 66 امام علی (ع) : شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر به خاطر آنها رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است : 1. کسی از شما جز به پروردگارش امید وار نباشد 2. و جز از گناه خود نترسد 3. اگر از یکی سوال کردند و نمی داند شرم نکند و بگوید نمی دانم 4. و کسی در آموختن و یاد گرفتن مسئله ای که نمی داند خجالت نکشد.5.بر شما باد به صبر و شکیبایی در مقابل سختیها و مشکلات که مثل شکیبایی به ایمان چون سر است بر تن یعنی ایمان بدون صبر چون بدن بی سر ارزشی ندارد. نهج البلاغه حکمت 82 امام علی (ع) : حکمت را هر کجا که باشد فراگیر گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی میکند تا بیرون آمده و در سینه مومن آرام گیرد و نیز فرمود حکمت گمشده مومن است آن را فرا گیرید هر چند از منافقان و گمراهان باشد. نهج البلاغه حکمت 79 و 80 امام علی (ع) : اگر دین خودت را تابع دنیایت کردی دین و دنیایت را تباه کردی و در آخرت از زیانکاران خواهی بود و اگر دنیای خود را تابع دین ات کردی هم دین و هم دنیا را به چنگ آورده ای و در روز قیامت از جمله رستگارانی. آثار الصادقین جلد 6 صفحه 226 امام علی (ع) : به مردی فرمود : اگر از آفریدگار خود فرمانبری نمی کنی و دستوراتش را انجام نمی دهی پس روزی او را مخور و اگر دوست دشمن او هستی از مملکت او بیرون رو و اگر به تقدیرهای او راضی نیستی پرودگاری جز او برای خودت طلب کن. آثار الصادقین جلد 6 امام علی (ع) : خدای سبحان روزی فقراء را در مالهای توانگران قرار داده پس فقیری گرسنه نمی ماند جز آنکه توانگری از حق او خود را به نوایی رسانده پس پروردگار متعال ثروتمندان را در آخرت برای این عمل باز خواست کند. نهج البلاغه صفحه 420 امام علی (ع) : آید زمانی که سه چیز در میان مردم گم و نابود میشود : 1.درهمی از مال حلال بدست نمی آید و حلال خوری از بین رود. 2. زبان راستگویی در میان مردم از بین رود و جزء دروغ نگویند.3.دوستی که بتوان به او اعتماد کرد و موجب آرامش و آسایش آدمی باشد یافت نشود. آثار الصادقین جلد 21 صفحه 344 امام علی (ع) : گوش خود را به شنیدن سخنان خوب عادت بده و به آن سخن گوش دار که در شایستگی و اصلاح نفس ات تو را کمک میکند و گوش خود را از شنیدن سخنان زشت و نادرست باز نگه دار که سخن نادرست آئینه دل را به زنگار گیرد. و سبب نکوهش گردد. آثار الصادقین جلد 15 صفحه 209 امام علی (ع) : شخص مسلمان هیچ هدیه ای را به برادر مسلمان خود تقدیم نکرده که از سخن حکیمانه ای که به هدایت او بیفزاید و یا او را از فلاکت و هلاکت باز دارد بهتر و با ارزش تر باشد. کلام نور جلد 3 صفحه 112 امام علی (ع) : خدای متعال چیزی را نیکو تر از سخن و گفتار و چیزی را زشت تر از آن نیافریده به وسیله سخن روها سفید گردد و به همان وسیله روها سیاه شود بدان که سخن دربند و اسارت توست تا وقتی که لب به آن نگشوده ای و چون لب به آن گشودی تو در بند و اسارت او قرار میگیری پس همان گونه که بر طلا و نقره ات مهر می زنی بر دهانت هم مهر بزن و جز نیکو با آن مگو به راستی که زبان چون سگ درنده ای است که اگر رهایش کنی تو را می درد. چهل حدیث رسولی جلد 1 صفحه 417 امام علی (ع) : ای کمیل هیچ حرکت و عملی در دنیا نیست جز آنکه تو درباره آن نیازمند به معرفت و شناختی از دین و احکام آن می باشی . کلام نور جلد 4 صفحه 160 امام علی (ع) : صبر بر دو قسم است یکی صبر در مصیبت و سختی های دنیا که نیکو و پسندیده است و از آن برتر صبر در مقابل گناه و معاصی پروردگار است یاد خدا نیز دو قسم است : یکی به یاد او بودن در هنگام عبادت و از آن برتر یاد خدا به هنگام گناه و معصیت که مانع از ارتکاب حرام میشود. اخلاق فلسفی جلد 2 صفحه 120 امام علی (ع) : موعد و زمان فرا رسیدن مرگ در انتظار و در کمین هر فردی است زیرا هیچ کس نیست جز اینکه به همراه او از طرف خداوند نگهبانهاییست که او را از اینکه در چاه بیفتد و یا دیوار بر سرش فرو ریزد و یا درنده ای به او آسیب رساند نگه میدارند و چون موعد مرگش فرا رسد او را در مقابل آن رهایش سازند. تحف العقول صفحه 226 امام علی (ع) : ای مردم بقا پس از مرگ است حق این است که ما وارث پیش از خودیم و وارثانی پس از خود داریم همانا ما شاخه های بنهایی هستیم که در گذشتند اصل که رفت فرع هم می رود ای مردم شما منزل آخرت خود را با بهره گرفتن از منزلی که از آن می کوچید یعنی دنیا اصلاح نمائید. تحف العقول صفحه 222 امام علی (ع) : در سفارشات خود به کمیل فرمودند : ای کمیل آرام باش و خود را میان مردم شهره مساز خود را پنهان دار تا یادت نکنند ای کمیل علم الهی را یاد گیر تا فهمیده باشی همانا بر تو هیچ باکی نیست وقتی خدا دینش را به تو فهمانید که نه مردم را بشناسی نه مردم تو را بشناسند. تحف العقول صفحه 219 امام علی (ع) : خوار و زبون شدن در طاعت و بندگی خدا بهتر است از عزت و ریاست در معصیت و نافرمانی خداوند. تحف العقول صفحه 218 امام علی (ع) : از حقیقت ایمان آنست که بنده خدا راستگوئی را شیوه خود سازد تا اینکه از دروغ در آنجا هم که سود فراوان برای او دارد نفرت کند. تحف العقول صفحه 218 امام علی (ع) : اصبغ بن نباته گوید امام (ع) می فرمود : من به شما حدیثی باز گویم که سزاوار است هر مسلمانی آن را حفظ کند سپس رو به ما کرد و فرمود : خداوند هیچ بنده مومنی را در این دنیا کیفر نکند جز آنکه برای او بهتر و آبرومند تر است از اینکه در قیامت به کیفر او باز گردد و آبرویش بریزد سپس فرمود : گاهی خدا بنده مومنی را بلا دهد در تنش یا مالش یا فرزندش و یا اهل اش و این آیه را خواند سوره شوری آیه 30 : هر مصیبتی که به شما رسد حاصل عمل خود شماست و خداوند از بسیاری از آن هم در می گذرد. و تا سه بار دستش را به هم چسبانید و میفرمود : از بسیاری هم می گذرد و عفو میکند. تحف العقول صفحه 213 امام علی (ع) : راستی مومن چون بنگرد عبرت گیرد و چون سکوت کند بیندیشد و چون سخن کند یاد خدا را زنده کند و چون توانمند شود شکر کند و چون در سختی افتد صبر نماید نیت خیر بسیار دارد و به برخی از اعمال خیر که از دستش رفته افسوس می خورد که چرا انجام نداده . تحف العقول صفحه 211 امام علی (ع) : منافق چون بنگرد سرگرم است و چون لب بندد در غفلت است و چون سخنی گوید هرزه در آید و چون توانگر گردد متکبر و سرکش شود و چون به سختی افتد بی تابی و زبونی کند زود خشم و دیر رضا است قصد شر فراوان دارد و اگر کار بدی را نتواند کند افسوس میخورد که چرا فلان کار بد را نکرده . تحف العقول صفحه 212 امام علی (ع) : برای دینداران نشانه هاییست که به آن شناخته می شوند : 1. راستگویی 2. امانت پردازی 3. وفا به عهد و رفت و آمد با نیکان 4. ترحم بر فقراء 5. کم در آمیختن با زنان 6. بذل احسان 7. خوشرفتاری 8. پیروی از دانش و علم سودمند و آنچه باعث نزدیک شدن به خداست خوشا به حال ایشان و سرانجام خوبشان. تحف العقول صفحه 211 امام علی (ع ) : زبان آدمی زاد همچون ترازوئی است که گفتار حکیمانه و الهی وزن آن را زیاد میکند و گفتار جاهلانه و بیهوده و زشتی را کم می کند. تحف العقول صفحه 206 امام علی (ع) : به آنچه درباره اش نا امیدی امیدوار تر باش از آنچه بدان امید داری زیرا موسی رفت تا آتش برای خاندانش برگیرد خدا با او سخن گفت و پیغمبر برگشت ملکه سباء رفت به جنگ با سلیمان مسلمان بازگشت ساحران و جادوگران فرعون رفتند تا بر موسی غلبه کنند مومن بر گشتند. تحف العقول صفحه 207 امام علی (ع) : ای مردم خردمند نیست کسی که دل گیر شود از گفتار ناحقی که مردم درباره او میزنند و فرزانه نیست کسی که ستایش نادان را بر خود بپسندد. تحف العقول صفحه 207 امام علی (ع) : با دشمن دوستت دوست مشو تا به دوستت دشمنی کرده باشی . تحف العقول صفحه 203 امام علی (ع) : ای مردم راستی خداوند را در هر نعمتی که داده حقی است هرکه آن را اداء کند افزونش سازد و هرکه در برابر نعمتی که خدا به او داده کوتاهی کند خود را در خطر نابودی نعمت انداخته و عقوبت این عمل را میبینی پس شما باید در هنگام بخشش نعمت از جانب خداوند هراسان باشید از ادای حق آن چنانچه درباره عقوبت گناهان خود هراسانید. تحف العقول صفحه 204 امام علی (ع) : آیا می خواهید فقیه کامل را به شما معرفی کنیم : 1. او کسی است که به مردم اجازه نافرمانی خدا را نمی دهد. 2. از رحمت خدا نا امید نمی کند کسی را 3. هیچ کس را از مکر خدا غافل نمی کند 4. جز به قرآن و سنت رسول خدا (ص) به چیزی حکم نمیکند. تحف العقول صفحه 201 امام علی (ع) : عبادت نمودن بدون فقاهت یادگیری مسائل و احکام شرعی خیر و سودی ندارد و قرآن خواندن بدون تدبر و درک و فهم معانی آن خیری ندارد. تحف العقول صفحه 201 امام علی (ع) : همانا فقر و بی چیز بلائی است و بدتر از آن بیماری تن است و بدتر از آن بیماری دل و روح است و همانا وسعت ثروت نعمتی است و برتر از آن تندرستی تن است و بهتر از آن تقوی دل و قلب است. تحف العقول صفحه 200 امام علی (ع) : ای مالک این سخن را از من حفظ کن و نگهدار ای مالک کاهش دارد مردانگی کسی که یقین او به آخرت سست است هرکه سختی حال خود را فاش کند به خواری و ذلت تن داده و خود را زبون ساخته هرکه راز خود را به دیگران گوید به هلاکت رسیده است هرکه به دو سو یعنی حق و باطل رو کند از هر دو بازماند. تحف العقول صفحه 199 امام علی (ع) : شما در دنیا اندر مهلتی هستید که دنبالش مرگ است ولی به همراه شما آرزوئی است که سنگ راه کار آخر تست پس این مهلت را غنیمت شمارید و به سوی مرگ بشتابید و آرزوهای طولانی را کنار گذارید و به اصلاح آخرتتان بپردازید آیا خلاصی از مرگ است؟ و پناهی از آن میتوان یافت? و راه فراری از آن هست؟ پس تا کی به غفلت و بی خبری از آن میپردازید؟؟؟؟ تحف العقول صفحه 199 امام علی (ع) : با دوستت آرام بیا و تمام اسرارت را به او مگو شاید روزی دشمن ات شود و با دشمن ات آرام بیا و از او بدگوئی مکن شاید روزی دوستت شود و تو شرمنده اش شوی. تحف العقول صفحه 198 امام علی (ع) : ای مردم بدانید بهترین شما و با ارزش ترین شما نزد خدا فرمانبرترین شما از دستورات اوست و کوشاترین شما به طاعت و بندگی خدا فرمانبرترین شان از سنت و روش رسول خدا (ص) است و نیز آنان هستند که قرآن خدا را زنده می سازند پس بدانید برای هیچکدام از خلق نزد ما برتری و فضیلتی نیست جز به بندگی خدا و پیروی از دستورات رسول خدا (ص) و پیروی از دستورات قرآن همانا این کتاب خداست در نزد ما همه و فرمان پیغمبر (ص) خدا و روش و سنت او در میان ما پس جز جاهل ونادان آن را نادیده نمیگیرد و تائید سخنانی را که گفتم در قرآن سوره حجرات آیه 14 می خوانید : (( همانا برترین شما در نزد خدا با تقوا ترین شماست )) و نیز در سوره آل عمران آیه 31 می فرماید : بگو ای پیغمبر (ص) شما ای مردم اگر دوستدار خدا هستید پس پیروی کنید از من که فرستاده اویم و نیز در آل عمران آیه 32 میفرماید (( اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را پس اگر رو گردانید به راستی که خدا کافران را دوست ندارد )) تحف العقول صفحه 179 و 180 امام علی (ع) : در نامه خود به محمد ابن ابی بکر فرمود : بدان ای محمد دنیا خانه بلاء و فناء است و آخرت خانه بقاء پس سزاوار است که بیارائی آنچه را باقی است به وسیله فانی اگر دو کار برایت پیش آمد یکی برای آخرت و دیگری برای دنیا تو کار آخرت را ترجیح بده. تحف العقول صفحه 175 امام علی (ع) : ای محمد بن ابی بکر: اگر توانایی آن را داری که کار خیر انجام دهی کوتاهی مکن و به هر کار خیری راغب باش و اگر نتوانی که کار خیری کنی و موقعیت آن نباشد نیت آن را داشته باش زیرا خداوند به هر بنده به مقدار نیتش پاداش می دهد پس هرگاه تو دوست دار خیر و خردمندان باشی اگر هم کار خیر نکنی انشاء الله چون کسی باشی که آن را انجام دهد . تحف العقول صفحه 175 امام علی (ع ): ای محمد بن ابی بکر : از خدا بترس و از مردم درباره عمل به احکام او بترس در یک موضوع دو حکم صادر مکن تا کارت پریشان گردد و از حق بلغزی برای مردم که بر آنها حکمفرمایی میکنی آنچه را بخواه که برای خانواده ات میخواهی و برای آنها ناپسند شمار آنچه را که برای خود و خانواده ات نمی پسندی درباره عمل به دستورات خدا و اجرای حدود الهی از سرزنش هیچ کس مترس و خود را استوار بدار مردم را امر به معروف و نهی از منکر کن و به آنچه از سختی ها به تو می رسد صبر کن که این امر نشانه اراده محکم و قوی برای دینداری است. تحف العقول صفحه 176 امام علی (ع) : ای محمد ابن ابی بکر: اگر برای یک ساعت از روز هم باشد که توانی پروردگارت را به خاطر رضایت یکی از خلقش از خود خشمناک نسازی همان کار را کن زیرا خدا مانند دیگران نیست و کسی و چیزی به جای او نتوانند بود . تحف العقول صفحه 174 امام علی (ع) : ای محمد ابن ابی بکر : در صحیح بودن نمازت بسیار دقت کن زیرا تو پیشنمازی و پیشنمازی نباشد که برای مردمی نماز بخواند و در نمازشان تقصیری باشد جز آنکه گناه همه ایشان بر او است و از ثواب آنها کم نشود. تحف العقول صفحه 174 امام علی (ع) : ای محمد ابن ابی بکر درباره وضویت متوجه باش که شاداب و صحیح باشد زیرا وضو تمامیت نماز است و نماز ندارد کسی که وضو ندارد بدانکه هر کارت به دنبال نماز هست و نمازت در گرو وضوی صحیح است. تحف العقول صفحه 174 امام علی (ع) :ای محمد ابن ابی بکر : بر تو باد به ملازمت تقوی و پرهیز کردن از معصیت خدا در ایستادن و نشستن و نهان و آشکارت و چون میان مردم قضاوت کنی فروتن باش و خوشرفتار و با چهره گشاده و همه را به یک چشم نگاه کن تا بزرگان و صاحبان ثروت طمع به طرفداری تو از خودشان نکنند و ناتوانان از عدالت تو نا امید گردند. تحف العقول صفحه 172 امام علی (ع) : بدانید ای بندگان خدا که پرهیزکاران که از معاصی و نافرمانی خدا پرهیز نمودند خیر دنیا و آخرت را بردند یعنی در دنیا در بهترین منازل زندگی کردند و از بهترین غذاها میل نمودند و در آخرت در بهترین قصور و منازل ساکن شوند ولی کسانی که نافرمانی خدا را کردند فقط از دنیا نصیبی دارند و از آخرت بهره ای ندارند. تحف العقول صفحه 173 امام علی (ع) : ای بندگان خدا اگر شما تقوا خدا پیشه کنید و حق پیغمبر (ص) خود را درباره خاندانش و اهل بیتش حفظ کنید خدا را به بهترین وجهی عبادت کردید و او را به وجه احسن یاد نموده اید و به بهترین وجه شکر کرده اید و اگرچه مخالفان شما نماز طولانی تری بخوانند و روزه بیشتری بگیرند و صدقه بیشتری بدهند زیرا شما به خدا و دین حق او یعنی ولایت آل محمد (ص) وفادار ترید و برای امام و ولی امر از خاندان رسول خدا (ص) خیر خواه ترید. تحف العقول صفحه 173 امام علی (ع) : ای کمیل بفهم و بدان که رخصتی در نپرداختن امانت هیچ کس نیست هرکه از ما اجازه ای در این باره روایت کند بیهوده گفته و گناه کرده و سزایش دوزخ است به خدا سوگند رسول خدا (ص) ساعتی پیش از مرگش سه مرتبه به من فرمود : ای ابا لحسن امانت را به نیکو کار و تبه کار برگردان بیش باشد یا کم حتی اگر یک نخ یا سوزن باشد . تحف العقول صفحه 169 امام علی (ع) : ای کمیل مقام و شان به این نیست که نماز بخوانی و روزه بگیری و صدقه دهی بلکه مقام این است که نماز را با دلی پاک و عملی خداپسند و با فهم و معرفت بخوانی و بنگر که در کجا نماز می خوانی و بر روی چه می خوانی اگر از راه حلال نباشد نمازت مقبول نیست. تحف العقول صفحه 169 امام علی (ع) : ای کمیل از آنها مباش که خدای متعال سوره حشر آیه 19 فرموده : یاد خدا را در کارهایشان فراموش کردند و خدا هم آنها را به خودشان واگذاشت و فراموششان کرد و آنان در فسق و گناه فرو شده و فاسق گشتند. تحف العقول صفحه 169 امام علی (ع) : ای کمیل اگر سختی و فشار بر تو روی آورد زیاد بگو (( لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم )) تا بر طرف گردد و اگر نعمتی از جانب خدا به تو رسید زیاد بگو (( الحمدولله )) تا افزون گردد و چون روزیت دیر رسید زیاد بگو (( استغفرالله ربی و اتوب الیه )) تا وسعت یابی . تحف العقول صفحه 168 امام علی (ع) : ای کمیل در امری که خدا واجب نموده اجازه ترک و رخصت نیست و در امر نافله و مستحب سختگیری نیست. تحف العقول صفحه 168 امام علی (ع) : ای کمیل به وسیله ولایت ما خود را نجات بخش از اینکه شیطان در مال و فرزندت شریک شود. تحف العقول صفحه 168 امام علی (ع) : ای کمیل بد نیست که مشکل خود را به برادرت بگویی اما برادرت کیست ؟ آنکه در سختی تو را وا نگذارد و در مجرمی از تو کناره نگیرد و قبل از آنکه بگویی نیازت را بر طرف کند و تو را در کارت تنها رها نکند. تحف العقول صفحه 167 امام علی (ع) : ای کمیل بی نوایی و تنگدستی خو را به مردم نشان مده و برای رضای خدا با عزت نفس و پرده پوشی به آن صبر کن تا خدا فرجی حاصل کند. تحف العقول صفحه 167 امام علی (ع) : ای کمیل درب خانه ستمکاران را مکوب تا با آنها در آمیزی و همکار شوی مبادا آنها را احترام کنی و در مجالس آنها شهادتی بدهی که خدا را برتو خشمگین نماید پس اگر ناچاری در مجلس آنان حاضر شوی پیوسته در ذکر خدا باش و به او توکل کن و از شرشان پناه بر خدا بر و سر بزیر باش و از دل کردارشان را بد شما


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 13:12 :: توسط : خادم شما

تقارن وقایعی با روز غدیر در آنروز از ایام سال که مقارن با روز غدیر بوده است وقایع بسیار مهمی در عالم خلقت و در تکوین جهان رخ داده ، همانطور که انبیا نیز برنامه های مهم خود را در این روز انجام داده اند. واین به خاطر ارزشی است که صاحب این روز مهم خود امیرالمومنین علیه السلام به آن داده است و حاکی از آن است که واقعه ای مهم تر از آن در تاریخ علم نبوده است که سعی شده سایر وقایع با آن مقارن گردد و از مبارکی این روز طلب برکت و یمن شود. روزهای حساس از تاریخ انبیاء علیهم السلام روز قبولی توبه حضرت آدم علیه السلام روز حضرت شیث ، فرزند و وصی حضرت آدم علیهما السلام روز نجات حضرت ابراهیم علیه السلام از آتش روز نصب حضرت موسی علیه السلام حضرت هارون علیه السلام را روز حضرت ادریس علیه السلام روز حضرت یوشع بن نون وصی حضرت موسی علیهما السلام روز نصب حضرت عیسی علیه السلام وصی خود شمعون را متذکر می شود که بعضی از موارد فوق که بصورت مبهم آمده است و واقعه آن روز ذکر نشده به پیروی از متن حدیث است و احتمالا مربوط به روز مبعوث شدن ایشان به نبوت یا منصوب شدنشان به وصایت باشد.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:27 :: توسط : خادم شما

متن فارسي خطبه غدير [1] ستایش خدای را سزاست که در یگانه گی اش بلند مرتبه و در تنهای اش به آفریدگان نزدیک است. سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است، بر همه چیز احاطه دارد بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.همواره ستوده بوده وخواهد بود ، مجد و بزرگی او را پایانی نیست آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست . [2] اوست آفریننده ی آسمان ها و گستراننده ی زمین ها و حکمران آنها . دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر. هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان ، و بخشنده ی بر همه موجودات است ، به نیم نگاهی دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .کریم و بردبار و شکیباست.رحمتش جهان شمول و عطایش منت گزار در انتقام و کیفر سزاواران عذاب بی شتاب است . [3] بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا ، پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است .بر هر هستی فراگیر و چیره . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه ی اوست ، او را همانندی نیست .در تاریکستان لاشیء او هستی بخش هر هستی است جاودانه و زنده و عدل گستر ، خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم . [4] دیده ها رابر او راهی نیست و اوست که دیده ها را دریابد و اوست بر پنهانی ها آگاه و بر کارها دانا ، از دیدن ، کسی وصفش را نیابد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیازد مگر او-عز وجل –راه نماید و خود را بشناساند. [5] گواهی می دهم که او « الله » است همو که تنزهش سراسر روزگاران را فرا گرفته و پرتوش ابدیت را شامل است . فرمانش را بی مشاور اجراکند و تقدیرش را بی شریک امضاء وهستی را بی یاور سامان دهد ، [6] صورت آفرینش اورا الگویی نبوده ، آفریدگان را بدون یاور و سختی و حیله ، هستی بخشیده است جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است. پس اوست « الله » و معبودی جز او نیست هم او که صنعش استوار و ساختمان آفرینش اش زیباست . دادگری که ستم روا نمی دارد و بخشنده ترین که کارها به او باز می گردد. [7] و گواهی می دهم که او الله است که هر هستی در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل ارجمندی اش رام و به توانایش تسلیم و به هیبت اش خاضع است . [8] پادشاه هستی ها و چرخاننده ی سپهرها و رام کننده ی آفتاب و ماه که هریک تا اجل معین جریان یابند .او پرده ی شب را به روز و پرده ی روز را به شب –که شتابان در پی شب است -(اعراف/54) به پیچد هم او شکننده ی هر ستمگر باطل گرا و نابود کننده ی هر شیطان سرکش است ، [9] نه او را ناسازی باشد و نه برایش مانند و انبازی، یکتا وبی نیاز ، نه زاده و نه زائیده شده و او را همتایی نبوده (سوره اخلاص)، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است . بخواهد به انجام رساند ، اراده کند و حکم نماید ، بداند و بشمارد ، بمیراند و زنده کند ، نیازمند و بی نیاز فرماید ، بخنداند و بگریاند نزدیک آورد و دور برد ،باز دارد و عطا کند اوراست پادشاهی و ستایش ، به دست توانای اوست تمام نیکی و هم اوست بر همه چیز توانا. [10] شب را در روز و روز را در شب فرو برد ،جز او خداوندی نباشد گرانقدر و آمرزنده ،پذیرنده ی دعا و افزاینده ی عطا، برشمارنده نفس ها و پروردگار پری و انسان ، چیزی بر او مشکل ننماید. فریاد فریاد کنندگان ، او را آزرده نکند و اصرارِ اصرار کنندگان او را به ستوه نیاورد .نیکوکاران را نگاهدار و رستگاران را یار ، مومنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است ،هم او که در همه ی احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است. [11] او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می گویم در شادی ورنج و آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هایش ایمان داشته فرمان او را گردن می گذارم و اطاعت می کنم وبه سوی هرآنچه مایه ی خوشنودی اوست ، می شتابم و به حکم و فرمان او تسلیم ،چرا که به فرمان بری او شایق واز کیفر او ترسانم زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از ستم اش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست). { 2 } [12] و اکنون به بندگی خویش و پروردگاری او گواهی میدهم ، و وظیفه ی خود را در آنچه وحی شده انجام میدهم مباد از سوی او عذابی فرود آید که کسی را یارای دور ساختن آن از من نباشد هرچند توانش بسیار ، دوستی اش - با من - خالص باشد. خداوندی جز او نیست. چرا که به من هشدار داده که اگر آنچه در حق علی نازل کرده ،به مردم ابلاغ نکنم ، وظیفه ی رسالتش را انجام نداده ام و خود او –تبارک وتعالی– امنیت از آزار مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است . پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرمود: «به نام خداوند همه مهر مهرورز ای فرستاده ی ما آنچه از سوی پروردگارت درباره علی و جانشینی او بر تو فرو فرستادیم به مردم برسان وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه میدارد ..»(مائده/67). [13] هان مردمان ! در تبلیغ آنچه خداوند بر من نازل فرموده کوتاهی نکرده ام و اکنون سبب نزول آیه را بیان می کنم : همانا جبرئیل از سوی سلام پروردگارم –که تنها او سلام است - سه مرتبه بر من فرود آمد و فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر وصی و جانشین من در میان امت و امام پس از من است هم او که جایگاه اش نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است مگر این که پیامبری پس از من نخواهد بود و او پس از خدا و رسول او صاحب اختیار شماست و خداوند تبارک و تعالی آیه ای بر من نازل فرموده که « همانا تنها ولی و سرپرست و صاحب اختیار شما خداوند و پیامبرش و موءمنانی اند که نماز به پا می دارند و در رکوع زکات می پردازند ...» (مائده/55) و قطعاً علی بن ابیطالب نماز بر پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است . [14] و من از جبرئیل در خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از ماموریت تبلیغ به شما معاف دارد زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسه ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را میدانم همانان که خداوند در وصفشان در کتاب خود فرموده : «...به زبان می گویند آن را که در دلهایشان نیست و آن را اندک و آسان می شمارند حال آنکه نزد خداوند بس بزرگ است...»(نور/15) [15] و نیز از آن روی که منافقان بارها مرا آزار رسانیده اند تا بدان جاکه مرا اذن (سخن شنو و زود باور ) نامیده اند به خاطر همراهی افزون و تمایل و پذیرش علی از من و توجه ویژه ی من به او ،تا بدان جا که خداوند آیه ای فرو فرستاد (توبه/61) « و از آنان اند کسانی که پیامبر خدا را آزرده ، گویند او سخن شنو و زود باور است بگو آری او سخن شنو ست بر علیه آنان که گمان می کنند او تنها سخن می شنو د –لیکن به خیر شماست او(پیامبر) به خدا ایمان دارد و اهل ایمان را تصدیق کرده راستگو می انگارد و همو رحمت است برای ایمانیان شما و البته برای آنان که او را ازار دهند عذابی دردناک خواهد بود...» و اگر می خواستم نام گویندگان چنین سخن را بر زبان آورم و به آنان اشارت کنم و مردمان را به سویشان هدایت کنم ( که آنان را شناسایی کنند ) میتوانستم.لیکن به خدا سوگند در کارشان کرامت نموده لب فرو بستم . [16] با این حال خداوند از من خشنود نخواهد شد مگر فرمان او را در حق علی به شما ابلاغ کنم . آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین خواند : «...ای پیامبر ! آنچه –در حق علی - از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده ابلاغ کن و گرنه رسالت او را انجام نداده ای و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد ...»(مائده/67) { 3 } [17] هان مردمان ! بدانید این آیه درباره اوست ژرفای آن را بفهمید و بدانید که خداوند او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویش را بر مهاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکی ، و بر صحرانشینان و شهروندان ،و بر عجم و عرب و آزاد و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتا پرست. (هشدار) اجرای فرمانش لازم ، امرش نافذ ، ناسازگارش رانده ، پیرو و باور کننده اش در مهر است البته که خداوند او و شنوایان سخن اش و پیروان راهش را آمرزیده است . [18] هان مردمان ! برای آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده (با شما سخن می گویم) سخنم را شنیده پیروی کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست و سپس سرپرست شما ، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون با شما سخن می گوید و پس از من به فرمان او ، علی ولی و امام شماست و سپس امامت ، در فرزندان من از نسل علی خواهد بود تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید . [19] روا نیست مگر آنچه خدا و رسول و امامان روا دانند و ناروا نباشد مگر آنچه آنان ناروا دانند ، و خداوند عز و جل هم روا و هم ناروا را بمن شناسانده و من آموخته هایم را از کتاب خدا و حلال وحرام او را در اختیار علی گذاشته ام. [20] هان مردمان !او را برتر دانید ، هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند در جان من نبشته و من تمامی آن را در جان علی امام پرهیزگاران ضبط کرده ام ،و دانشی نبوده مگر اینکه آن را به علی آموخته ام او پیشوای روشنگر است که خداوند در سوره یاسین از او گفتگو کرده :« و علم هر چیز را در امام مبین برشمرده ایم...»( یس / 12) [21] هان مردمان ! او را فراموش نکنید و از امامتش رو برنتابید و از سرپرستیش نگریزید چرا که شما را به درستی و راستی خوانده و خود نیز بدان عمل می کند ، او باطل را نابود و شما را از آن باز دارد و هرگز نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد . [22] او نخستین مومن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان به من از او سبقت نجسته و همو جان خود را فدای رسول خدا کرده با او همراه بو ده است تنها او همراه رسول خدا عبادت می کرد و جز او از مردان کسی چنین نبو د . علی اولین نماز گزار و پرستش کننده ی همراه من است از جانب خدا وند به او دستور دادم تا (در شب هجرت )در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده پذیرفت که جان خود را فدای من کند . [24] هان مردمان ! او را برتر بدانید که خداوند او را برتری داده و پیشوایی او را پذیرا با شید که خداوند او را (به امامت )نصب کرده است . [25] هان مردمان ! او امام از جانب خداست و خداوند هرگز توبه ی منکر اورا نپذیرد و چنین کسی را نیامرزد این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار با امامت علی ،و حتماً او را به عذاب دردناک جاودانه کیفر خواهد کرد . پس ، از مخالفت او بهراسید وگرنه در آتشی در خواهید شد که آتش گیره ی آن مردمانند و سنگ که برای حق ستیزان آماده شده است . [26] هان مردمان! به خدا که پیامبران پیشین به ظهورم بشارت داده اند و همانا من فرجام آنان و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم ، آن کسی که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی گذشته در آمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است و ناباوری در امامت یکی از امامان به سان ناباوری در تمامی آنان است و جایگاه ناباوران امامت ما آتش دوزخ خواهد بود . [27] هان مردمان خداوند عز و جل از روی منت و احسان خویش این برتری را به من پیش کش کرده و خدایی جز او نیست . هشدار که تمامی ستایش های من در تمامی روزگاران و هر حال و مقام ، ویژه ی اوست . [28] هان مردمان ! علی را برتر دانید که او برترین از مردان و زنان ، پس از من است تا آن هنگام که آفرینش برپاست و روزیشان فرود آید دور دور باد از مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته ام را نپذیرد و بامن سازگار نباشد .هان! آگاه باشید جبرئیل سه بار از سوی خداوند خبرم داد هرکه با علی ستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد نفرین و خشم من بر او باد ، البته بایست هرکس بنگرد که برای فردای خویش چه پیش فرستاده پس تقوا پیشه کنید و از ناسازی با علی بپرهیزید ، مباد گامهایتان پس از استواری در لغزد و همانا خداوند بر کردارتان آگاه است . [29] هان مردمان! او هم جوار و هم سایه ی خداست که در کتاب گرانقدر خود ( قرآن ) او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده : « ... مباد کسی در روز رستاخیز بگوید افسوس که درباره ی هم جوار و همسایه ی خداوند کوتاهی کرده ام » [30] هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفای آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهات آن پیروی ننمایید. به خداوند سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که هر آن کس که من سرپرست اویم این علی سرپرست اوست و او علی ، فرزند ابی طالب، برادر و وصّی من است. ولایت و سرپرستی او حکمی از سوی خداست که بر من فرو فرستاده است. [31] هان مردمان! همانا علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.هان! آنان امانت داران خدا در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اند. هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. [32] هان! من وظیفه ام را ابلاغ کردم و به گوش شما رساندم. هشدار که روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. [33] هان بدانید! هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمومنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مومنان بر کسی جز او روا نباشد. {4} [34] سپس فرمود : مردمان ! کیست سزاوارتر از شمایان به شما ؟ گفتند : خداوند و رسول او . آنگاه فرمود : آن که من سرپرست اویم پس این علی ولی و سرپرست اوست . خداوندا پذیرای ولایت او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار و یار او را یاری کن و رهاکننده ی او را تنها گذار . [35] هان مردمان ! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من و جای نشین من در میان امت وایمان آورندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا ، او مردمان را به سوی خدا بخواند و به آنچه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنان او ستیز نماید. او سرپرست فرمانبرداری خدا باشد و بازدارنده از نافرمانی او . [36] همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان ، و از سوی خدا پیشوای هدایتگر .اوست پیکار کننده ی با پیمان شکنان ، رویگردانان از راستی و درستی و بدر رفته گان از دین. [37] خداوند فرماید: « فرمان من دگرگونی نمی پذیرد. » پروردگارا، اکنون به فرمان تو می گویم : خداوندا دوست داران او را دوست دار و دشمنانش را دشمن. پشتیبانان او را پشتیبانی، یارانش را یاری کن و خودداری کنندگان از یاری اش را رها کن. ناباورانش را از مهرت بران و خشم خود را بر آنان فرود آور. [38] معبودا ! تو خود در هنگام بیان ولایت علی و برپایی او فرمودی : « امروز آیین شما را به کمال و نعمتم رابرای شما تمام نمودم و با خشنودی اسلام را دین شما قرار دادم.( مائده/ 5) » و نیز گفتی: « همانا دین در نزد خدا تنها اسلام است.(آل عمران/19) » و فرمودی:« و آنکه به جز اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نبوده درجهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.(آل عمران/85)» [39] خداوندا تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم. {5} [40] هان مردمان! خداوند عزوجل دین را با امامت علی تکمیل نمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه بر خدا - پیروی نکنند کرده هایشان در دو جهان بیهوده بوده در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود. « به گونه ای که نه از عذابشان کاسته و نه بر ایشان فرصتی برای نجات خواهد بود. (بقره/161)» [41] هان مردمان! این علی است یاورترین، سزاوارترین، نزدیک ترین و گرانقدرترین شما نزد من و خداوند عزوجل و من از او خشنودیم. آیه ی رضایتی در قرآن نیست مگر درباره او و هرگاه خداوند ایمانیان را خطابی نموده به او آغاز کرده . و آیه ی ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او و در سوره ی « هل اتی علی الانسان » گواهی بر بهشت نداده مگر برای او و آن را در حق غیر او فرود نیاورده و به وسیله آن آیه جز او را نستوده است. [42] هان مردمان! علی یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول اوست و هم او پرهیزکار پاکیزه و رهنمای ارشاد شده« به دست خود خدا است. » پیامبرتان برترین پیامبران، جانشین اش برترین جانشینان و فرزندانش بهترین اوصیایند.هان مردمان! فرزندان پیامبران از نسل آنانند و فرزندان من از نسل امیرالمومنین علی است. [43] هان مردمان! به راستی که شیطان اغواگر آدم را با رشک از بهشت رانده. مباد شما به علی رشک ورزید که آنگاه کرده هایتان نابود و گام هایتان لرزان خواهد شد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد حال آنکه برگزیده خداوند عزوجل بود. پس چگونه خواهید بود که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند. [44] هشدار که با علی نمی ستیزد مگر شقی و سرپرستی اش را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزکار و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش و به خدا سوگند سوره ی « والعصر » درباره او نازل شده است : « به نام خداوند همه مهر مهرورز . به زمان سوگند که انسان در زیان است. » (والعصر/1-2) مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است. [45] هان مردمان! خدا را گواه می گیرم که پیام او را به شما رساندم و « بر فرستاده وظیفه ای جز بیان روشن نیست ». (عنکبوت 18 - نور 54) [46] هان مردمان! « تقوا پیشه کنید همانگونه که بایسته است و نمیرید جز با شرف اسلام ». (آل عمران/102) {6} [47] هان مردمان! « به خدا و رسول او و نور همراهش ایمان آورید (تغابن/8)».« پیش از آنکه چهره ها را تباه و باژگونه کنیم، یا چونان اصحاب روز شنبه ( یهودیانی که بر خدا نیرنگ آوردند ) رانده شوید.» (نساء/47) به خدا سوگند که مقصود خدا از این آیه گروهی از صحابه اند که آنان را با نام و نَسَب می شناسم لیکن به پرده پوشی کارشان مأمورم. آنک هر کس پایه کار خویش را مهر و یا خشم علی در دل قرار دهد (و بداند که ارزش عمل او وابسته به آن است). [48] هان مردمان! نور از سوی خداوند در جان من، سپس در جان علی ابن ابیطالب آنگاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند – جای گرفته، چرا که خداوند عزوجل ما را دلیل و حجت قرار داده بر کوتاهی کنندگان به عمد، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان. [49] « هان مردمان! هشدارتان می دهم همانا من رسول خدایم. پیش از من نیز رسولانی آمده و سپری شده اند. پس آیا اگر بمیرم یا کشته شوم به جاهلیت برمی گردید ؟ و آن که به قهقرا برگردد خدا را زیان نخواهد رسانید و او سپاس گزاران شکیبا گر را پاداش خواهد داد.(آل عمران/144)» [50] هان! علی و فرزندان من از نسل او دارای کمال شکیبایی و سپاس گزاری اند. [51] هان مردمان! «..اسلامتان را بر من منت مگذارید(حجرات/17) » و بر خدا نیز، که اعمالتان را بیهوده و تباه خواهد کرد و او بر شما خشم خواهد گرفت و شما را به« شعله ای از آتش و مس گداخته(الرحمن/35)» گرفتار خواهد کرد.«.. به یقین پروردگار شما در کمین گاه است..(فجر /14)». [52] هان مردمان! به زودی پس از من«.. امامانی خواهند آمد و شما را به آتش خواهند خواند. آنان در روز رستاخیز تنها و بی یاور خواهند بود(قصص /41)». [53] آگاه باشید که خداوند و من از آنان بیزاریم. [54] هان مردمان! حتما آنان و یاوران و پیروان و تابعانشان در پست ترین جایگاه آتش خواهند بود، چه جایگاه بدی است منزل متکبران. (نحل/29) [55] هان! «که آنان اصحاب صحیفه اند». اکنون هر که در صحیفه خود نظر کند. [56] هان مردمان! اینک جانشینی خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جای می گذارم در نسل خود تا برپایی روز رستاخیز و اکنون مأموریت خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب باشد و نیز برهمه ی آنان که زاده شده یا نشده اند.پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و فرزندداران به فرزندان تا برپایی رستاخیز ابلاغ کنند. [57] و به زودی گروهی پس از من! امامت را چپاول کرده به پادشاهی جابجا می کنند. هان! خشم خدا بر غاصبان و چپاولگران. و« البته به زودی به کار شما جن وانش خواهد پرداخت ..» (الرحمن/31) آن که می پردازد – عذاب خواهد نمود- «.. و شعله های آتش و مس گداخته بر سر شما ریخته خواهد شد و در آن هنگام هرگز یاری نمی شوید ..» (الرحمن/35) [58] هان مردمان!«...همانا خداوند عزوجل شما را به خود رها نخواهد کردتا ناپاک را از پاک جدا کند و هر آینه خداوند شما را بر غیب آگاه نمی گرداند.» (آل عمران/179) [59] هان مردمان! هیچ سرزمینی نیست مگر این که خداوند به خاطر تکذیب اهل آن – حق را – آن را پیش از برپایی رستاخیز نابود خواهد کرد و آن را به« امام مهدی »خواهد سپرد و حتما خداوند وعده ی خود را انجام خواهد داد. [60] هان مردمان! شمار فزونی از گذشتگان شما گمراه شدند و خداوند نابودشان کرد و همو نابود کننده ی آیندگان است. خداوند تعالی فرموده : «... آیا پیشینیان را تباه نکردیم ؟ و در پس آنان آیندگان را نابود نساختیم ؟ آری با مجرمان این چنین کنیم. وای بر ناباوران در روز رستاخیز ! ...» (مرسلات/19) [61] هان مردمان! همانا خداوند مرا فرمان داده و بازداشته و من نیز به دستور او به علی امر و نهی کرده ام، پس دانش امر و نهی در نزد علی است. فرمان او را بشنوید تا سلامت مانید و اطاعتش کنید تا هدایت شوید و از آن چه باز می دارد خودداری کنید تا راه یابید و به سوی مقصد او حرکت کنید و هرگز راه های پراکنده شما را از راه او باز ندارد. (انعام/153) {7} [62] هان مردمان! خداوند را صراط مستقیم منم که فرمان به پیروی آن داده و سپس علی است و آنگاه فرزندانم از نسل او ، پیشوایان هدایت اند که به راستی و درستی راه می برند و با حق دادگری کنند. سپس چنین خواند : « به نام خداوند همه مهرِ مهر ورز . تمامی ستایش ها ویژه ی پروردگار جهانیان است. هم او که به همه آفرینش مهر می ورزد و به ویژگان ، مهرِ ویژه دارد. فرمان روای روز جزا است. خداوندا !تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ، ما را به صراط مستقیم رهنمایی کن . راه آنان که منت نهاده نعمتشان بخشیدی ، نه راه خشم شدگان و نه راه گمراهان ! ... (حمد/1-7) و آنگاه ادامه داد : این سوره درباره ی من نزول یافته و شامل امامان است و به آنان اختصاص یافته . آنان اند «.. اولیای خدا که ترس و اندوهی برایشان نباشد ». (یونس/62) هان ! « همانا حزب الهی چیره خواهد بود ... » (مائده/56) [63] هان ! «...ستیزندگان آنان گمراه و نابخردو همکاران شیاطین اند که برای گمراهی مردمان ، سخنان بی هوده را به یکدیگر می رسانند...» (انعام/112) [64] هشدار : خداوند در کتاب خود از دوستان امامان چنین یاد کرده : « ... (ای پیامبر ما) نمی یابی ایمان آوردگانِ به خدا و روز بازپسین را که ستیزه گران خدا و رسول او را دوست بدارند، گرچه پدران ، فرزندان ، برادران و خویشانشان باشند. خداوند ایمان را در دل هایشان تثبیت فرموده و با روحی از سوی خود، ایشان را تایید نموده، آنان را جاودانه در بهشت هایی در خواهد آورد که از زیر درختان آن ها نهرها جاری است ، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند، همانان اند حزب خدا. هشدار که حزب الهی رستگارانند.» (مجادله/22) [65] هان! دوست داران امامان ، مومنانی هستند که خداوند عزوجل چنین توصیف فرموده است: «... آنان ایمان آورده باور خود را به شرک نیالوده اند، پس ایشان در امان اند و راه یافتگان ...». (انعام/82) [66] هشدار! یاران پیشوایان به باور رسیده گان اند و دور از تردید و انکار ! (حجرات/15) [67] هشدار ! ایشان با آرامش و سلام به بهشت در خواهند شد و فرشتگان با رفاه و تسلیم آنان را پذیرفته می گویند : درود بر شمایان، اکنون پاکیزه شده اید ! « ...در بهشت جاودانه در آیید...». (حجر/46) [68] هان ! بهشت پاداش دوستان امامان است که در آن بی حساب روزی داده خواهند شد .... (غافر/40) . [69] هشدار ! دشمنان امامان ، در آتش درآیند .. (نساء/10) . [70] هشدار ! که ناله ی افروزش جهنم را در حالی که شعله های آن زبانه می کشد ، می شنوند و زفیر (صدای بازدم ) آن را درمی یابند .... (ملک/7) . [71] و خداوند در وصفشان فرماید : « هرگاه امتی در جهنم درآید همتای خود را نفرین کند تا آن که تمامی آنان به یکدیگر بپیوندند ، پسینیان به پیشینیان گویند پروردگارا ! اینان ما را گمراه کردند پس بر آنان کیفر دوچندان از آتش فرود آور ، خداوند فرماید برای هر دو گروه کیفر دوچندان خواهد بود و لیکن شما نمی دانید.» (اعراف/38) [72] هشدار ! که خداوند درباره ی دشمنان امامان فرماید : «...هر گروه از آنان که در جهنم انداخته شوند، نگاهبانان آن می پرسند مگر بر شما ترساننده ای نیامد ؟ پاسخ دهند چرا ! لیکن تکذیب کرده گفتیم خداوند خبری نداده و شمایان نیستید مگر در گمراهی بزرگ...» و نیز گفتند : «...اگر سخن خدا را می شنیدیم یا اندیشه می کردیم اکنون در میان اهل آتش نبودیم...». پس اینان به گناه خود اعتراف نمودند، پس دور باد دوزخیان از رحمت خداوند. (ملک/8-11) [73] هان! یاران امامان در نهان، از پروردگار خویش ترسانند. آمرزش و پاداش بزرگ بر ایشان خواهد بود. (ملک/12) [74] هان مردمان! چه بسیار راه است میان شعله های آتش و پاداش بزرگ ! [75] هان مردمان! ستیزه جوی ما کسی است که خداوند او را ناستوده و نفرین فرموده و یاران و دوستان ما آنان اند که خداوند ایشان را ستوده و دوست می دارد. [76] هان مردمان! همانا من انذارگرم و علی بشارت دهنده ! [77] هان که من بیم دهنده ام و علی رهنماست. [78] هان که من پیامبرم و علی وصی من است. [79] هان مردمان! من رسول ام و علی امام و وصی پس از من است و پس از او امامان، فرزندان اویند. آگاه باشید من والد آنان و ایشان از صلب اویند. {8} [80] آگاه باشید همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود. هشدار ! اوست انتقام گیرنده ی از ستمکاران. هشدار ! اوست فتح کننده ی دژها و منهدم کننده ی آن ها ! هشدار ! اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و رهنمای آنان. [81] هشدار ! اوست خون خواه تمامی اولیای خدا. هان ! همانا او یاور دین خداست. [82] هان ! او از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد. هشدار ! او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند. هان ! او نیکو و برگزیده ی خداست. هشدار ! اوست میراث دار دانش ها و احاطه دار بر ادراک ها. [83] هان ! او از پروردگارش خبر دهد و نشانه های او را برپا کند و استحکام بخشد . هشدار ! اوست بالیده و استوار. آگاه باشید ! هم اوست که اختیار امور جهانیان به او سپرده شده است. [84] هان ! پیشینیان از قرن ها ظهور او را پیشگویی کرده اند. [85] هشدار ! اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. (این تعبیر به عنوان حجت، امامت و مسئولیت است و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد. زیرا آنان حجت های پیشین اند که دوباره رجعت خواهند کرد.) راستی و درستی و روشنایی جز با او نیست. [86] هان ! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده او یاری نخواهد گشت. هشدار ! او ولی خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانت دار امور آشکار و نهان است. {9} [87] هان مردمان ! من پیام خدا را برایتان آشکار کرده، تفهیم نموده ام و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند. [88] اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه برای انجام بیعت با او و اقرار به امامتش، با من و سپس با او دست دهید. [89] هشدار ! من با خداوند بیعت کرده ام و علی با من پیمان بسته است و اکنون از سوی خدای عزوجل بر امامت او از شمایان پیمان می گیرم. ( ای پیامبر ! ) آنان که با تو بیعت کنند، هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا بر فراز دستان آنان است و آن کس که بیعت شکندبه زیان خود شکسته و خداوند آن را که بر پیمان الهی وفادار باشد پاداش بزرگی خواهد داد. {10} [90] هان مردمان ! همانا حج و عمره از شعائر و آداب خدایی است. پس زائران خانه خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند و آن کس که در انجام کار خیر فرمان برداری کند، پس حتما خداوند سپاس گزارِ داناست.(بقره/158) [91] هان مردمان ! در خانه ی خدا حج به جای آورید، هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت و آنکه روی از آن برتافت بی بهره و نیازمند گشت. [92] هان مردمان ! مومنی در موقف ( عرفات، مشعر، منا ) نماند مگر اینکه خداوند گناهان گذشته ی او را آمرزید. پس بایسته است که پس از پایان اعمال حج ( با پاکی ) کار خود را از سر گیرد. [93] هان مردمان ! حاجیان، از سوی خداوند کمک شده و هزینه های سفرشان جایگزین خواهد شد و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود. هان مردمان ! خانه ی خدا را با دین کامل و ژرفایی دانش دیدار کنید و از زیارت گاه ها جز با توبه و بازایستادن ( از گناهان ) بر نگردید. [94] هان مردمان ! نماز را به پا دارید و زکات پردازید همان سان که خداوند عزّوجلّ امر فرموده است. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید و یا از یاد بردید علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. همو که خداوند عزّوجلّ پس از من او را امانت دار خویش در میان آفریدگان نهاده است. او از من و من از اویم. همانا او و جانشینانش از فرزندان من به پرسش هایتان پاسخ داده ، آنچه را نمی دانید به شما می آموزند. [95] هان ! روا و ناروا بیش از آن است که آن ها را شمارش کرده یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مامورم که از شما پیمان بگیرم که دست در دست من نهید در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره «علی امیرمومنان» آورده ام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و فرجام آنان « مهدی » است و استواری پیشوایی تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت) . [96]هان مردمان ! شمایان را به هر روا و ناروا ( حلال و حرام ) رهنمایی کردم و از آن بر نمی گردم. هان ! آنها را یاد آورید و نگه داریدو یکدیگر را به آن توصیه کنید و احکام خدا را دگرگون نسازید. هشدار ! دوباره یاد می آورم: هان ! نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید. [97] هشدار ! برترین بخش امر به معروف این است که به گفته ی من – درباره امامت و ولایت علی و فرزندان او – برسید و سخنم را به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری با من باز دارید که این سخنان ، فرمان خدا و من است. هان ! هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد. [98] هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما معرفی کردم که آنان از او و از من اند چرا که خداوند در کتاب خود می گوید : « امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرارداد...» (زخرف/28) و من نیز گفته ام مادام که به آن دو – قرآن و امامان – تمسک کنید گمراه نخواهید شد. [99] هان مردمان! پرهیزکاری! پرهیزکاری! از سختی رستخیز به پرهیزید آن سان که خداوند عزوجل فرموده : « البته زمین لرزه ی رستاخیز حادثه ای بزرگ است ...» (حج/1) [100] یاد آورید مرگ و قیامت را ، حساب و ترازوهای ( اعمال) را ، محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را . پس آن که نیکی کرد پاداش گیرد و آن که بدی کرد بهره ای از بهشت نخواهد برد. {11} [101] هان مردمان ! شمار شما بیش از آن است که در یک زمان با یک دست با من بیعت کنید . از این روی خدای عزّوجلّ دستور فرموده که از شما اقرار زبانی گیرم و پیمان سرپرستی علی« امیر المؤمنین » را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند چرا که گفتم که فرزندانم از نسل اویند. [102] پس همگان بگویید :« البته که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن خوشنود و بر آن گردن گذار ، و بر آن چه از سوی پروردگارمان و پروردگار تو در امامت اماممان علی« امیر المؤمنین » و دیگر امامان – ازصلب او – به ما ابلاغ کردی ، با تو پیمان می بندیم ، پیمانی با دل ، با جان با زبان و با دستانمان ، با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با این اعتقاد برانگیخته می شویم و هرگز آن را دگرگون نکرده شک و انکار نخواهیم داشت و هرگز از عهد خود برنگشته پیمان نشکنیم. (ای رسول خدا) ما را به فرمان خدا پند دادی ، درباره علی امیر مومنان و امامان پس از او ، فرزندانت از نسل او ، حسن و حسین و پیشوایان بعد از آن دو ، که خداوند بر پایشان کرده . اینک برای آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل ها ، جان ها، زبان ها و درون ها و از دستانمان ، هرکس توانست با دست و گرنه با زبان بیعت نمود دیگر پیمان نخواهیم شکست و خداوند دگرگونی از ما نبیند و از این پس فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خواهیم رساند و خداوند را بر آن گواه گرفته او بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش . [103] هان ! مردمان ! اکنون چه می گویید ؟ البته خداوند هر صدایی را می شنود و بر اسرار دلها آگاه است (هرآن کس که هدایت پذیرد به خیر خویش پذیرفته و آن که گمراه شد به زیان خود رفته..) (زمر/41). و آن کس که بیعت کند حتماً با خداوند پیمان بسته « دست خدا بالای دستان آن هاست ...» (فتح/10) [104] هان مردمان آنک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان ببندید و با علی امیر مؤمنان و حسن و حسین و با امامان از نسل آنان که پس از آنان خواهند بود امامانی که فرمانی پایدار در دنیا و آخرت اند. خداوند مکّاران را تباه می کند و به باوفایان مهر می ورزد « هرکس پیمان شکند البته به زیان خود گام نهاده و آن که بر عهدش پا برجا ماند بزودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد...» (فتح/10). [105] هان مردمان ! بگویید هر آن چه به شما گفتم ! و به علی با لقب« امیر المؤمنین » سلام کنید و اکنون بگویید :« شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا ، آمرزشت خواهیم و به سوی توست بازگشت » (بخشی از آیه 285 بقره) و بگویید : « تمام ستایش و سپاس خدایی راست که ما را به این را هدایت فرمود و گرنه راه نمی یافتیم و البته فرستادگان پروردگارمان به درستی آمده اند...» ( اعراف/43 ) [106] هان مردمان ، برتری های علی بن ابیطالب نزد خداوند عزّوجلّ – که در قرآن نازل فرموده – بیش از آن است که من یکباره برشمارم ، پس هرکس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت ، او را باور کنید. [107] هان مردمان ! (احزاب/71) فرمان بردار از خدا و فرستاده ی او و از علی و امامان که نام بردم به رستگاری بزرگ دست یافته است . [108] هان مردمان ، سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام کنندگان بر او با لقب« امیر المؤمنین » رستگارانند و در بهشت های پر بهره خواهند بود . [109] هان مردمان ! آنچه خدا را خوشنود می کند بگویید ، و اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند خدا را زیانی نخواهد رسید. [110] خداوندا بیامرز ایمان آورندگان به آن چه ادا کرده و فرمان دادم ، و بر انکارکنند گان کافر خشم گیر و الحمدلله رب العالمین


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:26 :: توسط : خادم شما

نام هاي روز غدير با حديث افضل الاعياد قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ : • يَومَ غَديرِ خُم اَفضَلَ اَعيادِ اُمَّتي وَ هُوَ اليَوم اَمَرَني اللهُ تَعالي ذِکرَهُ بِنَصب اَخي عَلي بن اَبي طالب ـ عليه السلام ـ عَلَماً لِاُمَّتي يَهتَدونَ بِه مِن بَعدي وَ هُوَ اليَوم اَلَّذي اَکمَلَ اللهُ فيهِ الدّين وَ اَتَمَّ عَلي اُمَّتي فيهِ النِّعمَه وَ رَضِيَ لَهُمُ الاِسلامَ ديناً رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: • روز غدير خم با فضيلت ترين عيدهاي امت من است. آن روزي است که خداوند متعال امر فرمود برادرم علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را نشانه (حق) براي اين امت قرار دهم تا بعد از من توسط او هدايت شوند و آن روزي است که خداوند در آن دين را تکميل و نعمت را بر امت من تمام کرد و دين اسلام را براي آنان پسنديد. عيد الله الاکبر عن الصادق ـ عليه السلام ـ : • هُو عِيدُ اللهِ الاَکبَر وَ ما بَعَثَ اللهُ نَبيّاً اِلّا وَ تَعَيَّدَ فِي هذَا اليَوم وَ عَرَفَ حُرمَتَهُ وَ اِسمُهُ فِي السَّماءِ يَومَ العَهدِ المَعهُود وَ فِي الاَرضِ يَومَ الميثاقِ المَاخوذ وَ الجَمعِ المَشهُود. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: • روز غدير خم عيد بزرگ خداست. خداوند پيامبري مبعوث نکرده مگر اينکه اين روز را عيد گرفته و عظمت آن را شناخته و نام اين روز در آسمان روز عهد و پيمان و در زمين روز پيمان محکم و حضور همگاني است. يوم عباده عن الصادق ـ عليه السلام ـ : • ... هُوَ يَوم عِبادَه وَ صَلوه وَ شُکر لِلّه وَ حَمدٍ لَهُ وَ سُرورٍ لِما مَنَّ اللهُ بِهِ عَلَيکُم مِن وِلايَتِنا وَاِنّي اَحَبُّ لَکُم اَن تَصومُوه. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: • ... عيد غدير روز عبادت و نماز و سپاس و ستايش خداست و روز سرور و شادي است به خاطر ولايت ما خاندان که خدا بر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن را روزه بگيريد. يوم الصيام عن الصادق ـ عليه السلام ـ : • انه يوم عيد و فرح و سرور و يوم صوم شکرا لله تعالي. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: • عيد غدير روز عيد و خوشي و شادي است و روز روزه داري به عنوان سپاس نعمت الهي است. يوم التبسم قال الرضا ـ عليه السلام ـ : • فَمَن تَبَسَّمَ في وَجهِ اَخيه يَومَ الغَدير نَظَرَ اللهُ اِلَيه يَومَ القيامَهِ بِالرَّحمَه وَ قَضي لَهُ اَلفَ حاجَه وَ بَني لَهُ قَصراً في الجَنَّه مِن دُرَّه بَيضاءٍ وَ نَظَّرَ وجهَه. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند: • هر کس در روز غدير به روي برادر خود تبسم کند، خداوند روز قيامت به او با نظر رحمت مي نگرد و برايش قصري از در سفيد در بهشت بنا مي کند و چهره اش را نوراني مي کند. يوم الزينه عن الرضا ـ عليه السلام ـ : • مَن تَزَيَّنَ لِيَوم الغَدير غَفَرَ اللهُ لَهُ کُلَّ خَطيئهٍ عَمَلَها صَغيره اَو کَبيره وَ بَعَثَ اللهُ اِليهِ مَلائِکَه يَکتَبون لَهُ الحَسَنات وَ يَرفَعون لَهُ الدَّرَجات اِلي قابل مثل ذلک اليوم، فَاِن ماتَ ماتَ شَهيداً وَ اِن عاشَ عاشَ سعيداً. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند: • هر کس براي روز غدير زينت بخشد، خداوند هر اشتباهي را که مرتکب شده باشد، کوچک يا بزرگ، مي بخشد و به سوي او ملائکه اي را گسيل مي دارد که براي او حسنه (کار نيک) مي نويسند، و درجاتش را بالا مي برند، .... پس اگر بميرد، شهيد مرده است و اگر زنده ماند، خوشبخت زندگي مي نمايد. يوم التهنئه عن الرضا ـ عليه السلام ـ : • ... وَ هُوَ يَومُ التَّهنِئَهِ يُهَنِّيُ بَعضُکُم بَعضاً فَاِذا لَقِيَ المُومنُ اَخاهُ يَقُول "الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمومنين و الائمه ـ عليهم السلام ـ " وَ هُوَ يَومُ التَّبَسُم في وُجُوهِ النّاس مِن اَهلِ الايمان... . امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند: • عيد غدير روز تبريک و تهنيت است، هر يک به ديگري تبريک بگويد، هر وقت مومني برادرش را ملاقات کرد، چنين بگويد: "حمد و ستايش خدايي را که ما را از چنگ زنندگان به ولايت اميرالمومنين و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ قرار داد." و آن روز لبخند زدن به چهره مردم با ايمان است. يوم صله الاخوان قال الرضا ـ عليه السلام ـ : • مَن زارَ فيهِ مُومِناً اَدخَل اللهُ قَبرَهُ سَبعينَ نوراً وَ وَسِعَ في قَبرِهِ کُلَّ يَومٍ سَبعوُنَ اَلفَ مَلک وَ يُبَشِّرونَه بِالجَنَّه. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند: • هر کس مومني را در اين روز زيارت کند، خداوند بر قبر او هفتاد نور وارد مي کند و قبر او را وسيع مي نمايد، و هر روز در قبرش هفتاد هزار ملک او را زيارت مي کنند و او را به بهشت بشارت مي دهند. يوم اطعام الطعام قال الرضا ـ عليه السلام ـ : • مَن اَطعَمَ مُومِناً کان کَمَن اَطعَمَ جَميع الاَنبياءِ وَ الصِّديقين. امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند: • هر کس در آن روز (روز غدير) مومني را اطعام کند، مانند کسي است که همه انبياء و صديقين را اطعام کرده باشد. يوم اکثار صلوه علي محمد و آل محمد امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: • سزاوار است که در آن روز بسيار ذکر خدا بگويي و بر محمد و آل محمد بسيار صلوات بفرستي... . • در اين روز روزه بگير و زياد صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و نزد خداوند متعال بيزاري بجوي از کساني که ظلم به آن بزرگواران کردند. بسيار بگوييد: اللّهُمَّ العَنِ الجاهِدينَ وَ النّاکِثين وَ المُغَيِّرين وَ المُبَدِّلين وَ المُکَذِّبين (الَّذينَ يُکَذِّبونَ) بِيَومِ الدّين مِنَ الاَوَّلين وَ الاخِرين


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:25 :: توسط : خادم شما

فرهنگ نامهاى غدیر نامها به سهولت در ذهنها جاى مى‏گیرند و به راحتى معانى بلند را منتقل مى‏کنند بهمین دلیل و دلایل دیگر، نامگذارى روزها و یا هفته‏ها یکى از شیوه‏هاى تبلیغاتى مثبت و منفى شده است و مطرح شدن و رواج پیدا کردن ارزشها یا ضد ارزشها را در پى دارد. روز مادر، روز کارگر، روز پاسدار، روز جانباز و روز بهره‏ورى و هفته دولت و ... نمونه‏هاى شایسته‏اى از نامگذارى روزها و هفته‏ها در جامعه ما هستند. روز جهانى مستضعفین، روز جهانى قدس، روز آب، روز غذا و ... هم روزهایى است که در سطح جهانى مطرح هستند و برخى از آنها به برکت انقلاب اسلامى مطرح شده‏اند اسلام هزار و چهارصد سال پیش، از این شیوه براى القاى اندیشه‏هاى نورانى خود و تثبیت آرمانهاى مقدس الهى، بهره گرفته است. اسلام علاوه بر اینکه براى برخى از روزها اسمهاى خاصى مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذکر و تنبه آنان گردد. یکى از روزهایى که در اسلام براى تعظیم آن، از شیوه نامگذارى بهره گرفته شده غدیر است ویژگى غدیر این است که نامهاى گوناگونى براى آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهاى دیگر نشان مى‏دهد نامهاى روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمى‏دارند هر نامى از این نامها درى تازه از قلعه بلند غدیر بر ما مى‏گشاید چه آنکه اسلام بر برگزیدن نامى براى زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمى را در نظر داشته و به جنبه‏ها و زوایاى آن توجه کرده است. از این روى شناختن و شناساندن نامهاى روز غدیر یک ضرورت است. با این کار تصویرى روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را مى‏شناساند. شایسته است نامهاى غدیر را با بهترین شکل و زیباترین خط بنویسیم و محافل جشن و سرور عید غدیر را با آن، معنى و روحى تازه ببخشیم. آنچه در زیر مي ‏آید پنجاه نام و یا صفت براى روز غدیر است که از روایات برگرفته‏ایم : 1 ـ بزرگترین عید خدا؛ (عیدالله الاکبر) (1) 2 ـ روز گشایش؛ (یوم وقوع الفرج) (2) 3 ـ روز خشنودى پروردگار؛ (یوم مرضاة الرحمن) (3) 4 ـ روز زبونى شیطان؛ (یوم مرغمة الشیطان) (4) 5 ـ روز مشعل فروزان دین؛ (یوم منار الدین) (5) 6 ـ روز بپا خاستن؛ (یوم القیام) (6) 7 ـ روز شادمانى؛ (یوم السرور) (7) 8 ـ روز لبخند؛ (یوم التبسم) (8) 9 ـ روز راهنمایى؛ (یوم الارشاد) (9) 10 ـ روز بلندى گرفتن منزلت شایستگان؛ (یوم رفع الدرج) (10) 11 ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ (یوم وضوح الحجج) (11) 12 ـ روز آزمایش بندگان؛ (یوم محنة العباد) (12) 13 ـ روز راندن شیطان؛ (یوم دحر الشیطان) (13) 14 ـ روز آشکار کردن حقیقت؛ (یوم الایضاح) (14) 15 ـ روز بیان کردن حقایق ایمان؛ (یوم البیان عن حقایق الایمان) (15) 16 ـ روز ولایت؛ (یوم الولایة) (16) 17 ـ روز کرامت؛ (یوم الکرامة) (17) 18 ـ روز کمال دین؛ (یوم کمال الدین) (18) 19 ـ روز جداسازى حق از باطل؛ (یوم الفصل) (19) 20 ـ روز برهان؛ (یوم البرهان) (20) 21 ـ روز منصوب شدن امیر مؤمنان؛ (یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) (21) 22 ـ روز گواهى و گواهان؛ (یوم الشاهد و المشهود) (22) 23 ـ روز پیمان؛ (یوم العهد المعهود) (23) 24 ـ روز میثاق؛ (یوم المیثاق المأخوذ) (24) 25 ـ روز آراستن؛ (یوم الزینة) (25) 26 ـ روز قبولى اعمال شیعیان؛ (یوم قبول اعمال الشیعة) (26) 27 ـ روز رهنمونى به رهنمایان؛ (یوم الدلیل على الرواد) (27) 28 ـ روز امن و امان؛ (یوم الامن المأمون) (28) 29 ـ روز آشکار کردن امور پنهان؛ (یوم ابلاء السرائر) (29) 30 ـ عید اهل بیت(ع)؛ (عید اهل البیت(ع) (30) 31 ـ عید شیعیان؛ (عید الشیعة) (31) 32 ـ روز عبادت؛ (یوم العبادة) (32) 33 ـ روز اتمام نعمت؛ (یوم تمام النعمة) (33) 34 ـ روز اظهار گوهر مصون؛ (یوم اظهار المصون من المکنون) (34) 35 ـ روز بر ملا کردن مقاصد پوشیده؛ (یوم ابلاء خفایا الصدور) (35) 36 ـ روز تصریح به برگزیدگان؛ (یوم النصوص على اهل الخصوص) (36) 37 ـ روز محمد(ص) و آل محمد(ص)؛ (یوم محمد(ص) وآل محمد(ص)) (37) 38 ـ روز نماز؛ (یوم الصلاة) (38) 39 ـ روز شکرگذارى؛ (یوم الشکر) (39) 40 ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ (یوم الدوح) (40) 41 ـ روز غدیر؛ (یوم الغدیر) (41) 42 ـ روز روزه‏دارى؛ (یوم الصیام) (42) 43 ـ روز اطعام؛ (یوم اطعام الطعام) (43) 44 ـ روز جشن؛ (یوم العید) (44) 45 ـ روز عالم بالا؛ (یوم الملأ الاعلى) (45) 46 ـ روز کامل کردن دین؛ (یوم اکمال الدین) (46) 47 ـ روز شادابى؛ (یوم الفرح) (47) 48 ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ (یوم الافصاح عن المقام الصراح) (48) 49 ـ یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود روز افشاى پیوند میان کفر و نفاق. (49) 50 ـ روز گردهمایى و تعهد حاضران؛ (یوم الجمع المسؤول) (50) __________________________________________________________________ پي ‏نوشتها: 1ـ امام رضا(ع) مى‏فرماید: و هو عید الله الاکبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص .286 2ـ امام على (ع): هذا یوم فیه وقع الفرج (این، روزى است که گشایش در آن مى‏رسد)، مصباح المتهجد، ص‏ .700 3ـ امام صادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایت خداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص .323 4ـ امام رضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان (روز غدیر، روز اندوه شیطان است) بحارالانوار، ج 98، ص .323 5ـ امام صادق(ع): یوم منار الدین أشرف منهما (روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامى‏تر است. 6ـ امام صادق(ع): ذلک یوم القیام (روز غدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار، ج 98، ص .323 7ـ امام صادق(ع): انه یوم السرور (روز غدیر، روز شادمانى است) الغدیر، ج 1، ص .286 8ـ امام رضا(ع): و هو یوم التبسم (روز غدیر، روز لبخند است) المراقبات، .257 9ـ امام على(ع): هذا یوم الارشاد (این، روز راهنمایى کردن است) مصباح المتهجد، ص .700 10ـ امام على(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (این روزى است که منزلت شایستگان در آن، بلندى گرفت) مصباح المتهجد، ص .700 11ـ امام على(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزى است که دلایل خداوند در آن، روشن گشت. 12ـ امام على(ع): هذا یوم محنة العباد (این روز آزمایش بندگان است) مصباح المتهجد، ص .700 13ـ امام على(ع): و هو ... یوم دحر الشیطان (روز غدیر روز راندن شیطان است) مصباح المتهجد، ص .700 14ـ امام على(ع): و هو یوم الایضاح (روز غدیر، روز آشکار کردن حقیقت است) #مصباح المتهجد، ص .700 15ـ امام على(ع): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان (روز غدیر روز بیان کردن حقایق ایمان است) مصباح المتهجد، ص .700 16ـ امام رضا(ع) در حدیثى مفصل، روز غدیر را روز عرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفى مى‏کند، المراقبات، ص .257 17ـ امام صادق(ع): در هنگام ملاقات با برادر ایمانى خود بگو: الحمدالله الذى اکرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را که ما را در این روز کرامت داد) المرقبات، ص .257 18ـ امام على(ع) و هو ... یوم کمال الدین (غدیر، روز کمال دین است) مصباح المتهجد، ص .700 19ـ امام على(ع): هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون (این روز جداسازى است که به آن وعده داده شده‏اید) مصباح المتهجد، ص .700 20ـ امام على(ع): و هو ... یوم البرهان (روز غدیر، روز برهان است) مصباح المتهجد، ص .700 21ـ امام صادق(ع): الیوم الذى نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)... (روزى که پیامبر (ص) در آن امیر مؤمنان را منصوب کرد) الغدیر، ج 1، ص .285 22ـ امام على(ع): و هو ... یوم الشاهد و المشهود (غدیر، روز گواهى و گواهان است) مصباح المتهجد، ص .700 امام صادق(ع): نام غدیر در زمین روز به گواهى گرفته شدگان (جمع مشهود) است. بحاالانوار، ج 98، ص .231 23ـ امام على(ع): و هو ... یوم العهد المعهود (غدیر، روز وعده و پیمان است) مصباح المتهجد، ص .700 امام صادق(ع): نام غدیر در آسمانها روز پیمان بستن است) بحارالانوار، ج 98، ص .321 24ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است، بحارالانوار، ج 98، ص .321 25ـ امام رضا(ع): روز غدیر، روز زینت است. المراقبات، ص .257 26ـ امام رضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة (غدیر روزى است که اعمال شیعه در آن قبول مى‏شود) المراقبات، ص .257 27ـ امام على(ع): هذا ... یوم الدلیل على الرواد (این، روز رهنمونى به رهنمایان است) مصباح المتهجد، ص .700 28ـ امام على(ع): هذا یوم الامن المأمون (این، روز امن و امان است) مصباح‏المتهجد، ص .700 29ـ امام على(ع): هذا یوم ابلاء السرائر (این، روز آشکار کردن امور پنهان است) مصباح المتهجد، ص .700 30ـ امام صادق(ع): جعله عیدا لنا (خداوند این روز رابراى ما اهل بیت(ع) عید قرار داد) بحارالانوار، ج 98، ص .300 31ـ امام صادق(ع): جعله عیدا ... لموالینا و شیعتنا (خداوند این روز را براى دوست داران و شیعیان، عید قرار داد) بحارالانوار، ج 98، ص .300 32ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز عبادت است. الغدیر، ج 1 ، ص .285 33ـ امام صادق(ع): انه الیوم الذى... تمت فیه النعمة (روز غدیر، نعمت در آن، تمام شد) الغدیر، ج 1، ص .285 34ـ امام على(ع): هذا یوم اظهار المصون من المکنون (این، روز اظهار گوهر مصون از راز پنهان داشته است)، مصباح المجتهد، ص .700 35ـ امام على(ع): هذا یوم ابدى خفایا الصدور و مضمرات الامور (این، روزى است که مقاصد و نیت‏هاى نهان را برملا کرد) مصباح المتهجد، ص 36700ـ امام على(ع): هذا یوم النصوص على اهل الخصوص (این، روز تصریح برگزیدگان است). همان. 37ـ امام صادق(ع):هو الیوم الذى جعله لمحمد(ص) و آله(ع) (روز غدیر، روزى است که خداوند آن را براى محمد و آل او قرار داد) المراقبات، ص .257 38ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز نماز است. الغدیر، ج 1 ص .285 39ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز شکرگزاراى است. الغدیر، ج 1، ص .285 40ـ امام على(ع): و انزل على نبیه فى یوم الدرج ما بین له عن ارادته فى خلصائه (و خداوند در روز دوم، اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت) مصباح المتهجد، ص .700 مقصود ازدرج ، درختان پر شاخ و برگى است که در سرزمین غدیر وجود داشت و حضرت در سایه آنها قرار گرفت و ولایت امیرمؤمنان(ع) را ابلاغ فرمود. 41ـ این نام، معروفترین نام غدیر است که از مکان واقعه گرفته شده است. 42ـ امام صادق(ع): ذلک یوم صیام (روز غدیر، روز روزه‏دارى است) بحارالانوار، ج 98، ص .323 43ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز اطعام است. بحارالانوار، ج 98، ص .323 44ـ امام صادق(ع): انه یوم عید (روز غدیر، روز عید و جشن است) بحارالانوار، ج 98، ص .298 45ـ امام على(ع): هذا یوم الملأ الاعلى ... (این روز عالم بالا است...) مصباح المتهجد، ص .700 46ـ امام رضا(ع): هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین...(این، روزى است که خداوند دین را در آن، کامل کرد...) المراقبات، ص .257 47ـ امام صادق(ع): انه یوم فرح (غدیر، روز شادابى است) الغدیر، ج 1، ص .286 48ـ امام على(ع): و هو ... یوم الایضاح عن المقام الصراح (روز غدیر، روز به صراحت سخن گفتن از مقام ناب است) مصباح المتهجد، ص .700 49ـ امام على(ع): و هو یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود (غدیر، روز باز کردن گره پیوند میان کفر و نفاق است) مصباح المتهجد، ص .700 50ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز بازخواست شدگان است. بحار الانوار، ج 98، ص .320


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:24 :: توسط : خادم شما

مراسم بعد از خطبه بیعت مردان (1) پس از پایان خطبه ، مردم به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمومنین علیهماالسلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و آله هم می فرمود: «الحمدلله الذی فضلنا علی جمیع العالمین». عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: «آری شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم.» بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند. برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، و آن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را بطور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و آله دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به امیرالمومنین علیه السلام دستور دادند تا در خیمه دیگر جلوس نماید، و امر کردند تا مردم جمع شوند. پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و آله حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند . سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و بعنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و بعنوان «امیرالمومنین» بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند. نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و آله چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود: «بمن تبریک بگوئید، بمن تهنیت بگوئید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است». و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است. برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند. بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم: اولین کسانی که در غدیر با امیرالمومنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند . آنان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر، که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمومنین علیه السلام ایستادند. جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند: «افتخار برایت باد، گوارایت باد ای پسر ابی طالب، خوشا به حالت ای اباالحسن، اکنون مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای»! نکته دیگری که باردیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر صلی الله علیه و آله همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمومنین علیه السلام بیعت می کردند، ولی ابوبکر و عمر با آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از بیعت بصورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش؟ حضرت فرمود: «از طرف خدا و رسولش است» ، و نیز فرمود:«آری حق است از طرف خدا و رسولش که امیرالمومنین است.» بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب ، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دست خود را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند ؛ و به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش موکد داشتند. یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و آله در آن مراسم حضور داشتند. عمامه «سحاب» (2) پیامبر صلی الله علیه و آله در این مراسم عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بردوش آنحضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرالمومنین علیه السلام در این باره چنین فرموده اند: « پیامبر در روز غدیر خم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بردوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود.» پایان مراسم غدیر(3) بدین ترتیب پس از سه روز ، مراسم پایان پذیرفت و آن روزها بعنوان «ایام الولایه» در ذهنها نقش بست .(4) گروهها و قبایل عرب، هریک با دنیایی از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشین او راهی شهر و دیار خود شدند، و پیامبر صلی الله علیه و آله عازم مدینه گردید. خبر واقعه «غدیر» در شهرها منتشر شد و بسرعت شایع گردید و بگوش همگان رسید، و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد.

پی‌نوشت: 1. (بحارالانوار ج 37 ص 166و127، الغدیر: ج 1ص 58 و 271 و 274، عوالم: ج 15/3 ص 42،60،65،134،136، 194، 195،203،205) 2. (الغدیر: ج 1 ص 291 ، عوالم: ج 15/3 ص 199) 3. (بحارالانوار : ج 37 ص 136، عوالم: ج 15/3 ص 68، کشف المهم: ص 109) 4. (بحارالانوار: ج 41 ص 228)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:23 :: توسط : خادم شما

کیفیت خطابه و جزئیات خطبه اجتماع مردم در غدیر (1) همینکه به منطقه «کراع الغمیم» که «غدیر خم» در آن واقع شده رسیدند ، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند: ایها الناس ، اجیبوا داعی الله، انا رسول الله. ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم. و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است. سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند. و نیز دستور دادند : کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند. پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند، و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هریک برای خود جایی پیدا کردند، و کم کم آرام گرفتند. شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و بحدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سر انداخته و گوشه ای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند. از سوی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملا مساعد شود. سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری برپا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند. البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند. پیامبر و امیرالمومنین علیهماالسلام بر فراز منبر(2) انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند. بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز آن منبر ایستادند و امیر المومنین علیه السلام را فراخواندند و به او دستور دادند بالای منبر بیاید و در سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین علیه السلام یک پله پائین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند. سپس آنحضرت نگاهی به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملا جمع شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند. با در نظر گرفتن این شکل خاص از منبر و سخنرانی، که دو نفر بر فراز منبر در حالت قیام دیده شوند، به استقبال سخنان حضرت خواهیم رفت که در بخش ششم و هفتم ذکر می شود. دو اقدام عملی بر فراز منبر در اثناء خطبه، پیامبر صلی الله علیه و آله دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود: 1. علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و آله (3) پیامبر صلی الله علیه و آله پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمومنین علیه السلام، برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود، ابتدا مطلب را بطور لسانی اشاره کردند، و سپس بصورت عملی برای مردم بیان کردند. بدین ترتیب که ابتدا فرمودند : «باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم.» بعد از آن حضرت گفته خود را عملی کردند، و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند. در این هنگام امیرالمومنین دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هردوشان بسوی آسمان قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند، که تا آنروز دیده نشده بود. در این حال فرمودند: « هرکس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست.» 2.بیعت با قلبها و زبانها (4) اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، از طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید: «ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش بما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و ضمایر و دستانمان گرفته شد. هرکس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است.» پیداست که حضرت، عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هرکس بشکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند. وقتی کلام پیامبر صلی الله علیه و آله پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد. _________________________________________ پی نوشت: 1. (بحارالانوار : ج 21 ص 387، و ج 37 ص 173و203و204 ، عوالم: ج 15/3 ص 50 و 60 و 75 و 79 و 80و 301، الغدیر : ج 1 ص 10و 22) 2. (بحارالانوار : ج 21 ص 387، ج 37 ص 209، عوالم: ج 15/3 ص 44 و 97و 301) 3. (بحارالانوار: ج 37 ص 111و209) 4. (بحاراالانوار: ج 37 ص 215 و 219)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:22 :: توسط : خادم شما

برنامه های قبل از خطبه اهمیت حجه الوداع(1) هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خروج آنحضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در ناریخ اسلام بشمار می آید و بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند. بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه بعنوان «عمره» وارد مکه شدند و طبق قرار دادی که با مشرکین بسته بودند فورا بازگشتند. بار دوم در سال نهم بعنوان «فتح مکه» وارد این شهر شدند، و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره به جا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند. سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان «حجه الوداع» بود که حضرت برای اولین بار بطور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند. در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، و آن عبارت بود از دو حکم مهم از قوانین اسلام که هنوز برای مردم بطور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج، و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله. اعلان سفر حج (2) پس از دستور الهی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منادیان را در مدینه و اطراف آن فرستادند تا تصمیم حضرت برای این سفر را به اطلاع همه برسانند و اعلان کنند که هر کس بخواهد می تواند همراه حضرت باشد. پس از اعلان عمومی، عده‌ی بسیاری از اطراف مدینه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرین و انصار به سوی مکه حرکت کنند. با حرکت کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله در بین راه مدینه تا مکه افراد قبایل به جمعیت اضافه می‌شدند. با رسیدن این خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطاف مکه و شهر‌های یمن و غیر آن نیز به سوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصا از پیامبرشان بیاموزند و در این اولین سفر رسمی حضرت به عنوان حج شرکت داشته باشند. اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد. جمعیتی حدود یکصدو بیست هزار نفر (3) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند، بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند. مسیر سفر از مدینه تا مکه حضرت روز شنبه بیست و پنجم ماه ذی‌القعده غسل کرده و دو لباس احرام همراه برداشتند و از مدینه خارج شدند. اهل بیت حضرت که فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و سایر فرزندان آن حضرت بودند، و نیز همسران آن حضرت همگی سوار بر هودجهای شتران همراه حضرت بودند.با احرام از «مسجد شجره» - که در نزدیکی مدینه است- راهی مکه شدند و مردم سواره و پیاده همراه آن حضرت به حرکت در آمدند. صبح روز بعد "عِرق الظَبیَه" رسیدند و سپس در "رَوحاء" توقف مختصری کردند. از آن جا برای نماز عصر به "مُنصرَف" رسیدند. هنگام نماز مغرب و عشاء در "مُتَعَشّی" پیاده شدند و شام را همان جا صرف کردند. برای نماز صبح به "أثایه" رسیدند، و صبح روز سه شنبه در "عَرج" بودند، و روز چهارشنبه به "سَقیاء" رسیدند. در بین راه، پیاده ها سختیِ راه را مطرح کردند و از حضرت سواری در خواست نمودند. حضرت به آنان فرمود که فعلا سواری در اختیار ندارم. و دستور دادند تا برای آسانی سیر کمرهای خود را ببندند. و راه رفتنشان را ترکیبی از تند رفتن و دویدن قرار دهند. این دستور را عمل کردند و کمی راحت شدند. روز پنج شنبه به "أبواء" رسیدند ـ که قبر حضرت آمنه مادر پیامبر آن جا بود و حضرت قبر مادر را زیارت کردند. روز جمعه با عبور از "جحفه" و "غدیر خم" عازم "قُدَید" شدند و شنبه آن جا بودند. روز یکشنبه به "عسفان" آمدند و روز دوشنبه به "مرالظهران" رسیدند و تا شب آن جا ماندند. شب به سوی "سَیرَف" حرکت کردند و به آن جا رسیدند که منزل بعدی مکه کعظمه بود. بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند. سفر امیرالمؤمنین علیه السلام از مدینه به یمن و از یمن به مکه از سوی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام با لشکری از طرف پیامبر به نجران و سپس به یمن رفته بودند. که هدف آن جمع آوری خمس و زکات و جزیه و نیز دعوت به اسلام بود. پامبر صلی الله علیه و آله هنگام حرکت از مدینه نامه ایی برای امیرالمومنین علیه السلام فرستادند و دستور دادند آن حضرت نیز از یمن برای سفر حج حرکت کنند. لذا پس از پایان کارهای محوله در نجران و یمن حضرت با لشکر همراه و نیز عده ایی از اهل یمن ـ که دوازده هزار نفر بودند ـ پس از احرام در میقات عازم مکه شدند. با نزدیک شدن پیامبر صلی الله علیه و آله به مکه از طرف مدینه امیرالمومنین علیه السلام هم از طرف یمن به این شهر نزدیک شدند. حضرت جانشینی در لشکر برای خود تعیین کردند و خود پیشتر به ملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله شتافتند و در نزدیکی مکه خدمت حضرت رسیدند و گزارش سفر را دادند. پیامبر صلی الله علیه ئ آله بسیار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشکر همراه را به مکه بیاورند. امیرالمومنین علیه السلام به محل لشکر بازگشتند و همراه آنان ـ همزمان با قافله ی پیامبر صلی الله علیه و آله ـ روز سه شنبه پنجم ذی حجه وارد مکه شدند. با رسیدن ایام حج در روز نهم ذیحجه حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر و منی رفتند. بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر مورد واجب و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند. خطابه‌های قبل از غدیر (4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از غدیر، در دو موقعیت حساس برای مردم خطابه ایراد کردند که در واقع زمینه سازی برای خطبه‌ی غدیر بود. اولین خطابه‌ی آن حضرت در منی بود. در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند، و سپس خونهای بناحق ریخته و اموال بناحق گرفته در جاهلیت را رسما مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جو اجتماع برای تامین امنیت کامل آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند از اینکه بعد از او اختلاف کنند و برروی یکدیگر شمشیر بکشند. در اینجا تصریح فرمودند که: "اگر من نباشم علی بن ابیطالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد". سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند: «من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم». اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند. نکته‌ی جالب توجه اینکه در این خطابه، امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند. خطابه دوم در مسجد خیف در منی (5) دومین مورد خطابه‌ی پیامبر در مسجد"خیف" در منی بود. در روز سوم از توقف در منی ، باردیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در آنجا نیز خطابه‌ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحا از مردم خواستند گفته های او را خوب بخاطر بسپارند و به غائبان برسانند. در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند. بعد از آن باردیگر متعرض مسئله‌ی خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد، و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند. در این مقطع، منافقین کاملا احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه‌های خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند و برنامه‌های خود را آغاز کردند. تحویل میراث انبیاء علیهم السلام قبل از غدیر(6) در مکه دستور الاهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین وحی شد: "نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیا را به علی بن ابی طالب بسپار که اولین مومن است. من زمین را بدون عالمی که اطاعت من در ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد". یادگارخای انبیا علیهم السلام صحف آدم ونوح و ابراهیم علیهم السلام و تورات و انجیل و عصای موسی علیه السلام و انگشتر سلیمان علیه السلام و سایر میراث های ارجمندی است که فقط در دست حجج الاهی است. تا آن روز خاتم انبیا صلی الله علیه و آله حافظ این میراث های الاهی بود و اینک به دستور الاهی به امیرالمومنین علیه السلام منتقل شد. این ودایع از امیرالمومنین علیه السلام به امامان بعد منتقل شده تاکنون که در دست مبارک آخرین حجت پروردگار حضرت بقیه الله اعظم علیه السلام است. پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمومنین علیه السلام را فراخواند و جلسه خصوصی تشکیل دادند و یک شبانه روز برنامه سپردن ودایع الاهی طول کشید. لقب امیرالمومنین (7) در مکه جبرئیل، لقب«امیرالمومنین» را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابیطالب علیه السلام از جانب الهی آورد ، اگرچه این لقب قبلا نیز برای آنحضرت تعیین شده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و بعنوان «امیرالمومنین» بر او سلام کنند و «السلام علیک یا امیرالمومنین» بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت. در اینجا ابوبکر و عمر بعنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: «حقی از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است.» اعلان رسمی برای حضور در غدیر (8) با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیرخم» حاضر باشند. انتخاب منطقه "غدیر" که به امر خاص الاهی بود از چند جهت قابل ملاحظه است: یکی این که در راه بازگشت از مکه، کمی قبل از محل افتراق کاروان ها و تقاطع مسیرهاست. دوم این که در آینده های اسلام که کاروان های حج از این مسیر عبور می کردند با رسیدن به وادی غدیر و نماز در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله تجدید خاطره و بیعتی با این زیر بنای اعتقادی خود می نمایند و یاد آن در دل ها احیا می گردد. (9) سوم این که «غدیر» کمی قبل از «جحفه» بیابانی وسیع و آبگیری برای جمع شدن آب سیل ها و هم چنین آب چشمه ایی که از سمت شمال غربی به آن می ریزد. و چند درخت کهنسال تنومند بوده، که برای برنامه ی سه روزه پیامبر صلی الله علیه و آله و ایراد خطبه برای آن جمعیت انبوه بسیار مناسب بوده است. برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان – پس از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان بدیدارش بیایند و مسائل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج فورا از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در «غدیر» امر نمودند. صبح آن روز که پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (10)تخمین زده می شدند بهمراه حضرت حرکت کردند. حتی پنج هزار نفر از مکه و عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند. ___________________________________ پی‌نوشت: 1. (بحارالانوار ج 37 ص 201) 2. (عوالم العلوم : ج 15/3 ص 167و 297 ، الغدیر ج 1 ص 9و10 ، بحارالانوار : ج 21 ص 360و383و390و384 ج 28 ص 95 ) 3. (در بعضی روایات تا صدو هشتاد هزار نفر هم نقل کرده اند.) 4. (بحارالانوار ج 37 ص 113، ج 21 ص 380) 5. ‌ (بحارالانوار ج 37 ص 114) 6. (بحارالانوار:ج28ص96،ج37ص113،ج40ص216) 7. (بحارالانوار : ج 37 ص 111 و 120، عوالم: ج 15/3 ص 39، کتاب سلیم بن قیس: ص 730) 8. (بحارالانوار : ج 37 ص 111 و 158، ج 1 ص10 و268 ) 9. (مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر ـ که یادگار آن واقعه ی تاریخی است ـ روزهای جالبی از سوی دوست و دشمن به خود دیده است.) 10. (و به قولی صد و چهل هزار، و بقول دیگر صد و هشتاد هزار نفر)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:21 :: توسط : خادم شما

زمینه های تاریخی واقعه غدیر با حلول ماه ذى القعده سال دهم هجرى، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم تصمیم خود را جهت زیارت خانه خدا و اداى فریضه حج با مسلمانان در میان نهاد.این خبر به سرعت در شهر مدینه و اطراف آن منتشر گردید و علاوه بر آن به گوش مسلمانان دیگر که در نقاط مختلف عربستان زندگى مى‏کردند رسید، به طورى که در اندک زمان هزاران نفر براى برگزارى فریضه حج در کنار رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حاضر شدند. در بیست و پنجم ذى القعده کاروان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با شمار زیادى از مسلمانان که مورخان تعداد آنها را تا صد هزار نفر و یا اندکى بیشتر ذکر کرده‏اند، از مدینه به قصد مکه خارج گردید.این عده غیر از کسانى بودند که از نقاط دیگر عربستان از جمله ساکنان مکه و آبادیهاى اطراف آن‏به حج گزاران ملحق شدند. شیخ مفید در کتاب الارشاد آورده است: پس از برخورد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران و جریان مباهله، حجة الوداع به وقوع پیوست.اندکى قبل از این پیشامد، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را به یمن فرستاد تا خمس گنجینه‏ها و معادن را از اهالى آنجا بگیرد و آنچه را که مسیحیان نجرانـاز حله و پولـمتعهد شده بودند، دریافت کند.حضرت على علیه السلام به محل مأموریت خود عزیمت کرد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به کس دیگر غیر از على علیه السلام در این کار اعتماد نکرد و در میان مردم هیچکس را شایسته این کار ندید .حضرتش على علیه السلام را به عنوان نایب خود به این سفر گسیل داشت، زیرا درباره انجام مأموریتى که بر عهده‏اش گذاشته بود، آسوده خاطر بود. در همین ایام رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آهنگ حج نمود و پس از آنکه جمعیت زیادى از مدینه و اطراف آن با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم همراه شدند، آن حضرت در بیست و پنجم ذى القعده از مدینه خارج گردید.همزمان با آن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نامه‏اى به على علیه السلام که در یمن به سر مى‏برد ارسال کرد و در آن به آن حضرت سفارش کرد که از یمن به مکه آید، اما در مورد نوع حج خود و چگونگى نیت آن مطلبى براى على علیه السلام ننوشت. به هر حال، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در جمع مسلمانان به سوى مکه به راه افتاد و حضرت على علیه السلام نیز با سپاهى که همراهش بودند، از یمن به سمت مکه حرکت نمود.حضرتش با نزدیک شدن به مکه، سپاه را به شخصى سپرد و خود جهت دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به سرعت روانه گشت به طورى که موفق شد قبل از ورود به مکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را ملاقات کند و درباره سفر خود و حله‏ها و هدایایى که آورده بود گزارشى تقدیم نماید.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ضمن اظهار خرسندى از دیدار على علیه السلام از او سؤال کرد که:اى على، به چه نیتى احرام بستى؟على علیه السلام در پاسخ گفت :اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شما براى من ننوشته بودى که خود به چه نیتى احرام خواهى بست، من به نیت شما آگاه نبودم، از این رو به هنگام احرام و تلبیه نیتم را به نیت شما پیوند زدم و گفتم:بار خدای، من به همان نیتى احرام مى‏بندم که رسول تو بسته است و سى و چهار شتر نیز براى قربانى با خود آورده‏ام.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:الله اکبر!من شصت و شش شتر براى قربانى آورده‏ام.تو در حج و مناسک و انجام قربانى با من شریک هستى.اکنون بر احرام خود باش و به سوى لشکر باز گرد و آنان را سریعا بیاور تا در مکه به هم ملحق گردیم. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم جهت انجام مناسک حج چند روزى در مکه به سر برد.آن حضرت در روز عرفهـو به روایتى در روز عیدـخطبه‏اى در جمع مسلمانان ایراد فرمود که در آن همگان را به رعایت تقواى الهى، تعهد به ارزشهاى اخلاقى و مراعات حقوق یکدیگر سفارش نمود. (1) پس از آن رسول گرامى صلى الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت که مکه را به قصد مدینه ترک گوید.فرمان حرکت صادر گردید و بار دیگر خیل عظیم مردم به همراهى پیامبر خود مکه را به قصد مدینه پشت سر گذاشتند.هنگامى که این کاروان عظیم به نزدیک جحفه رسید، امین وحى الهى در نقطه‏اى به نام غدیر خم فرود آمد و این آیه را به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل کرد که: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین. (2) یعنى:اى پیامبر!آنچه را از سوى پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان.و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى.و خداوند تو را از(خطرهاى احتمالى)مردم حفظ مى‏کند.و خداوند جمعیت کافران را هدایت نخواهد کرد. با نزول این آیه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد که کاروان از حرکت باز ماند و با این فرمان، مسلمانان کسانى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند، به بازگشت دعوت کردند و کسانى که در عقب بودند نیز به تدریج، به دیگران پیوستند. هنگام ظهر فرا رسیده بود و هوا به شدت گرم بود، به طورى که مردم قسمتى از عباى خود را بر سر و قسمتى دیگر را به زیر پا افکندند.وقت نماز فرا رسید و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان اطلاع داد که همه باید براى شنیدن پیام تازه‏اى آماده شوند.در اینجا مسلمانان منبرى از جهاز شتران ترتیب دادند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر بالاى آن قرار گرفت و خطبه تاریخى خود را به شرحى که خواهد آمد، ایراد فرمود. (3) ___________________________________________________________________ پي ‏نوشتها: 1) جهت اطلاع از این خطبه بنگرید به السیرة النبویة معروف به سیره ابن هشام 4/ 250 2) سوره مائده 67 3) ارشاد شیخ مفید 1/158 ـ 165 با اندکى تلخیص و نیز بنگرید به اعلام الورى 1/ 259 ـ263 سیرة المصطفى / 693 مبحث غدیر خم. * برگرفته از کتاب غدیر در آیینه قرآن و روایات ص 5 نوشته ی دکتر مجید عارف


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:19 :: توسط : خادم شما

اعمال و مستحبات عید غدیر فقه غدیر غدیر دریایى از معارف است. فقه، فرهنگ، کلام، اخلاق و تفسیر، همه را دارد؛ ولى دریغ که گوهرهایش تا کنون استخراج نشده است، هر چند دستان سخاوتمند امواج غدیر گاه دانه‏هاى گرانبهایى را به ساحل‏نشینانش ارزانى داشته است. در این نوشتار بر آنیم نگاهى به فقه غدیر افکنیم، پیش از ورود به بحث توجه به چند نکته ضرورى مى‏نماید: * مراد از فقه غدیر اعمال مستحب این روز است. روایات سى و شش عمل را در این روز مستحب شمرده‏اند که ما آنها را به ترتیب حروف الفبا ارائه مى‏کنیم. * این تعداد حکم براى یک روز نشان از اهمیت، حساسیت و عظمت آن دارد. در اسلام براى هیچ روزى، هر چند بسیار مهم و مقدس، این تعداد حکم ارائه نشده است. در برخى از روزهاى مهم مانند فطر و قربان، عرفه و مباهله اعمال متعددى مستحب شمرده شده، ولى اگر همه آنها را به یکدیگر ضمیمه کنیم، با مستحبات غدیر برابرى نمى‏کنند. * دومین ویژگى فقه غدیر جامعیت است. در هر زمینه‏اى عملى وارد شده، اعمالى جامع و بى کم و کاست؛ از عمل عبادى تا برنامه سیاسى همایش و طرح اقتصادى ایجاد مساوات همه در فقه غدیر گرد آمده است. گستردگى و غناى این اعمال چنان است که مى‏توان گفت در آینه فقه کامل غدیر کمال دین تجلى یافته است. * سومین ویژگى فقه غدیر این است که براى اعمال آن فضیلتهاى منحصر بفرد قرار داده‏اند؛ که در جاى دیگر به چشم نمى‏خورد و این حتى از فضیلتهاى ماه رمضان نیز بیشتر است. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى مى‏گوید: « فضیلتى که براى روز غدیر وارد شده نسبت به فضیلتهاى ماه رمضان زیادتر است. » (1) * در خلال اعمال غدیر به برخى از این فضیلتها اشاره خواهد شد. چرا این حجم از اعمال را، با آن همه فضیلت، براى روز غدیر قرار داده‏اند؟ امام صادق (ع) در پاسخ بدین پرسش مى‏فرماید: « اعظاما لیومک؛ (2) تا با این اعمال روز غدیر را بزرگ بدارى » . این سخن امام ششم(ع) دو حقیقت را آشکار مى‏سازد: یکى اینکه باید روز غدیر را بزرگ داشت و دیگر اینکه بزرگداشت غدیر با انجام دادن اعمال ویژه این روز تحقق مى‏یابد. افطارى دادن در میان اعمل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(ع) مى‏فرماید: من افطر مؤمنا فى لیلة فکأنما افطر فئاما... (3) کسى که مؤمن روزه‏دارى رادر غدیر افطار دهد، مانند این است که ده فئام را افطار داده است. فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(ع) « فئام » چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(ص) و صدیق و شهید. شبیه به این روایت، حدیثى از امام صادق(ع) نیز نقل شده است. (4) بر اساس برخى از روایات امام رضا(ع) در روز غدیر گروهى را براى افطار نزد خود نگاه داشت . (5) برادر شدن روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است؛ این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مى‏گیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند. (انما المؤمنون اخوة) (6) به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است. این عقد به صورت زیر است : یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مى‏گذارد و مى‏گوید: و اخیتک فى الله و صافیتک فى الله و صافحتک فى الله و عادهت الله و ملائکته و رسله و انبیائه و الائمة المعصومین(ع) على أنى إن کنت من اهل الجنة و الشفاعة و أذن لى بأن أدخل الجنة لا ادخلها الا و أنت معى. با تو در راه خدا برادر مى‏شوم؛ با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مى‏گیرم؛ با تو در راه خدا دست مى‏دهم و با خد، ملایکه، کتابه، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد مى‏بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى. آنگاه دیگرى مى‏گوید: قبلت؛ یعنى، قبول کردم. سپس مى‏گوید: اسقطت عنک جمیع حقوق الاخوة ما خلا الشفاعة و الدعاء و الزیارة ؛ جز شفاعت و دعا و زیارت، همه حقوق برادرى را ساقط کردم. (7) بیرازى جستن امام صادق(ع) فرمود: تبرى إلى الله عز و جل ممن ظلمهم حقهم؛ (8) در روز غدیر از کسانى که به اهل بیت(ع) ستم کردند بیزارى مى‏جویى. پوشیدن لباس پاکیزه و نو امام صادق(ع) فرمود: یحب ... أن یلبس المؤمن انظف ثیابه و افخرها؛ (9) در روز غدیر لازم است مؤمن پاکیزه‏ترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد. مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى این عمل را از مستحبات مؤکد غدیر مى‏شمرد. (10) تبریک و تهنیت تبریک و تهنیت از برجسته‏ ترین آداب هر عیدى است. در اسلام نیز سنت تبریک و تهنیت در عید غدیر جایگاهى ویژه یافته است. پیامبر(ص) بر تبریک گفتن در این تأکید مى‏ورزید و به مردم مى‏فرمود: هنئونى هنئونى؛ (11) به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید. امام صادق(ع) شیوه تهنیت گفتن در روز غدیر را چنین آموزش داده است: وقتى یکدیگر را ملاقات کردید، بگویید: الحمدلله الذى اکرمنا بهذا الیوم و جعلنا من الموفین بعهده الینا و میثاقه الذى واثقنا به من ولایة ولاة امره و القوام بقسطه و لم یجعلنا من الجاحدین و المکذبین بیوم الدین. (12) ؛ سپاس خداى را که ما را به این روز گواهى داشت و ما را از مؤمنان و کسانى قرار داد که به پیمان و میثاقى که در باره والیان امرش و بر پا دارندگان قسط و عدالتش از ما گرفته است وفا کردیم و ما را از انکارکنندگان و تکذیب‏کنندگان رستاخیز قرار نداد. امام رضا(ع) فرمود که، هنگام برخورد با یکدیگر بگویید: الحمدلله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین(ع) (13) ؛ سپاس خداى را که ما را از تمسک‏کنندان به ولایت امیرمؤمنان(ع) قرار داده است. تبسم امام رضا(ع) فرمود: ...و هو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان فمن تبسم فى وجه اخیه یوم الغدیر نظر الله الیه یوم القیامة بالرحمة و قضى له الف حاجة و بنى له فى الجنة قصرا من در بیضاء و نضر وجهه ... (14) ؛ روز غدیر روز تبسم به روى مؤمنین است. کسى که در این روز به روى برادر مؤمنش تبسم کند، خداوند، در روز قیامت، نظر رحمت به او مى‏افکند، هزار حاجتش را برآورده ساخته و قصرى از در سفید برایش بنا مى‏کند و صورتش را زیبا مى‏سازد. توسعه زندگى در روز غدیر، باید چهره زندگى عوض شود. همه باید بکوشند برنامه عادى زندگى خود را بر هم زده و آن را با رفتارهایى سخاوتمندانه‏تر و نشاطانگیزتر بیارآیند تا همگان در همه جا طعم شیرین عید را بچشند و رایحه دل‏انگیز آن را استشمام کنند. یقینا در صدر توسعه دادن زندگى توسعه مالى قرار دارد. امام رضا(ع) فرمود: هو الیوم الذى یزید الله فى مال من عبدالله و وسع على عیاله و نفسه و اخوانه... (15) ؛ روز غدیر روزى است که خداى متعال در مال کسى که خدا را عبادت کند و بر خانواده، خویشتن و برادران ایمانى‏اش توسعه دهد فزونى پدید مى‏آورد. جشن گرفتن امام رضا(ع) در عید غدیر احوال کسان و اطرافیان خود را تغییر داد و وضع تازه‏اى در آنان ایجاد کرد. (16) حمد کردن پیامبر(ص) فرمود: یکى از سنتها این است که مؤمن، در روز غدیر، صد بار بگوید: الحمدلله الذى جعل کمال دینه و تمام نعمته بولایة امیرالمؤمنین على بن‏ابیطالب(ع). (17) دعا معصومان(ع) پیروانشان را به دعا در روز غدیر سفارش کرده‏اند. دعاهاى ویژه این روز عبارت است از: 1ـ دعایى که با این جمله آغاز شده است: اللهم انک دعوتنا إلى سبیل طاعتک... (18) 2ـ دعایى که در آغاز این عبارت دیده مى‏شود: اللهم انى اسئلک بحق محمد نبیک و على ولیک و الشأن و القدر الذى خصصتهما دون خلقک... (19) این دعا در مفاتیح‏الجنان ذکر شده است. (20) 3ـ دعایى که با این جمله آغاز شده است: اللهم بنورک اهتدیت و بفضلک استغنیت ... (به بحارالانوار، ج 95، ص 318 مراجعه شود.) دید و بازدید دید و بازدید یکى از آداب روزهاى عید و شادى است. این سنت مردم را شادابتر و نام و یاد عید را در دل و ذهنشان ریشه‏دارتر مى‏کند. اسلام همین سنت را براى عید غدیر در نظر گرفته و آن را مورد تأکید قرار داده است. امام رضا(ع) فرمود: من زار مؤمنا ادخل الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره، و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک یبشرونه بالجنة. (21) ؛ کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مى‏سازد؛ هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده، به او بشارت بهشت مى‏دهند . شایسته است این سنت در روز غدیر، که بزرگترین عیدهاست، اجرا شود تا علاوه بر احیاى روز غدیر رشته‏هاى الفت و مودت میان مردم محکمتر شود. روزه روزه در روز غدیر، بسیار مستحب است و فضیلتى استثنایى دارد. امام على(ع) فرمود: إذا اخلص المخلص فى صومه لقصرت ایام الدنیا عن کفائته. (22) ؛ اگر بنده مخلصى در روزه این روز اخلاص داشته باشد، همه روزهاى دنیا توان برابرى با آن را ندارد؛ به عبارت دیگر، اگر کسى تمام روزهاى دنیا زنده باشد و همه را روزه‏دار سپرى کند، ثوابش کمتر از ثواب روزه این روز خواهد بود. نخستین جانشین راستین رسول خدا همچنین فرمود: ...و جعل الجزاء العظیم کفاءة عنه. (23) ؛ ... خداوند در برابر روزه عید غدیر پاداشى بزرگ نهاده است. امام صادق(ع) یارانش را به این امر تشویق مى‏کرد و مى‏فرمود: إنى احب لکم أن تصوموه... (24) ؛ من دوست دارم شما این روز را روزه بگیرید. آن بزرگوار همچنین مى‏فرمود: صیام یوم غدیر خم یعدل عندالله فى کل عام مائة حجة و مائة عمرة مبرورات متقبلات. (25) ؛ روزه روز غدیر خم نزد خداوند، در هر سال، برابر با صد حج و صد عمره مقبول است. پیرامون روزه غدیر روایت بسیار وارد شده آنچه ذکر شد از باب نمونه بود. زیارت یکى از اعمال روز غدیر زیارت امیرمؤمنان على(ع) است. زیارت آن حضرت(ع) به دو صورت ممکن است: 1 ـ زیارت در حرم مطهر : امام رضا(ع) به احمد بن‏محمد بن‏ابى نصربزنطى فرمود: اى فرزند ابونصر، هر کجا بودى در روز غدیر کنار قبر امیرمؤمنان(ع) حاضر شو! همانا خداوند در این روز گناه شصت سال مرد و زن مؤمن را مى‏آمرزد. به درستى که پروردگار در این روز دو برابر آنچه در ماه رمضان شب قدر و شب عید فطر آزاد مى‏کند، مى‏رهاند. (26) شیوه زیارت آن حضرت را از امام هادى(ع) مرحوم شیخ عباسى قمى(ره) در مفاتیح‏الجنان روایت کرده است. (27) 2ـ زیارتهاى عمومى این زیارت، که به حرم مطهر اختصاص ندارد و ارادتمندان ولایت در همه جا مى‏توانند از آن بهره گیرند، دو مورد است: الف. زیارت امین الله؛ (28) ب. زیارت روایت شده از امام صادق(ع) (29) . هر دو زیارت در مفاتیح ذکر شده است. زینت دادن آراستن پیکر و آذین بستن خانه، کوچه و بازار، در روزهاى عید، عملى رایج است. عیدى در ذهن و دل مردم زنده است که در آن خویش را بیارایند و در و دیوار را آذین‏بندى کنند. چون عید غدیر بزرگترین عید است مردم باید در آن، بیش از هر عید دیگر، شادمانى کنند و خود و جامعه را بیارایند. فضیلت این عمل بسیار است، امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز زینت است، کسى که براى روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده، فرشتگانى به سویش مى‏فرستد تا حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند. (30) اهمیت زینت در این روز چنان است که امام رضا(ع) براى گروهى لباسهاى نو، انگشتر و کفش فرستاد. (31) شادى کردن امام على(ع) فرمود: و اظهروا ... السرور فى ملاقاتکم؛ (32) در برخوردها شادى را آشکار کنید. امام صادق(ع) فرمود: روز غدیر روز خوشحالى و شادى است. (33) شکر گزارى امام على(ع) فرمود: در روز غدیر، خداى را بر آنچه به شما ارزانى داشته( نعمت ولایت) شکر کنید. (34) صدقه دادن روز غدیر یکى از مستحبات مؤکد صدقه دادن است. امام على(ع) فرمود: الدرهم فیه بمائتى الف درهم (35) ؛ فضیلت یک درهم که در روز غدیر داده شود، با فضیلت دویست هزار درهم برابر است. صلوات فرستادن امام صادق(ع) فرمود: در روز غدیر، بر محمد و اهل بیتش صلوات بسیار مى‏فرستى. (36) طعام دادن در روز غدیر غذا دادن به مؤمنان اهمیت بسیار دارد، امام صادق(ع) مى‏فرماید: و اطعم اخوانک؛ (37) در روز غدیر، برادران دینى‏ات را اطعام کن. امام رضا(ع) در فضیلت این عمل فرمود: من اطعم مؤمنا کان کمن اطعم جمیع الانبیاء و الصدیقین؛ (38) کسى که مؤمنى را در روز غدیر غذا دهد مانند فردى است که تمام پیامبران و صدیقین را غذا داده است. اهمیت طعام دادن در این روز به اندازه‏اى است که امام صادق(ع) روز غدیر را روز اطعام (39) خوانده است. عبادت امام رضا(ع) فرمود: هو الیوم الذى یزید الله فى مال من عبد فیه... (40) ؛ غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند، مى‏افزاید ... عطر زدن بر اساس برخى از روایات امام صادق(ع) مؤمنان را به استعمال عطر در روز غدیر سفارش کرده است. (41) عمل صالح انجام دادن روى ان العمل فیه یعدل ثمانین شهرا و روى انه کفارة ستین سنة. (42) ؛ روایت شده که کردار نیک در روز غدیر، با عمل هشتاد ماه برابرى مى‏کند؛ و نیز روایت شده که کردار نیک در این روز کفاره شصت سال است. غسل کردن علماى شیعه بر استحباب غسل در روز غدیر اجماع دارند (43) و آن را مستحب مؤکد مى‏دانند. (44) بهتر این است که غسل در اول روز انجام گیرد. (45) قضاى حوائج مؤمنان امام صادق(ع) فرمود: واقض حوائج اخوانک؛ (46) در عید غدیر حاجتهاى برادرانت را برآور! کمک کردن کمک کردن به ضعیفان و نیازمندان پیام ویژه صاحب غدیر براى روز غدیر است؛ پیامى که به فرمان حضرت(ع) باید دهان به دهان به همه مردم ابلاغ شود: و لیعد الغنى على الفقیر و القوى على الضعیف؛ (47) باید در روز غدیر ثروتمند به تهیدست و توانا به ناتوان کمک کند. گذشت و آشتى کردن چشم‏پوشى از گناه برادران و برقرارى ارتباط دوستانه از دیگر مستحبات روز غدیر شمرده شده است. (48) گشاده‏ رویى امام على(ع) فرمود: و اظهروا البشر فیما بینکم؛ (49) با یکدیگر با گشاده‏رویى برخورد کنید. مساوات امام على(ع) فرمود: و ساووا بکم ضعفائکم؛ (50) میان خویش و ضعیفان مساوات ایجاد کنید. مصافحه امام على(ع) فرمود: إذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم؛ (51) وقتى در روز غدیر یکدیگر را ملاقات کردید به هم دست بدهید و سلام کنید. مهربانى و عطوفت کردن امام على(ع) فرمود: و التعاطف فیه یقتضى رحمة الله و عطفه... (52) ؛ با یکدیگر عطوفت و مهربانى کردن در روز غدیر، موجب رحمت و عطوفت خداى متعال خواهد شد . مهمان کردن امام رضا(ع) در روز غدیر گروهى را براى افطار نزد خود نگاه داشت. (53) نماز 1ـ نماز شب عید غدیر این نماز دوازده رکعت است. هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد. در هر رکعت، بعد از سوره حمد توحید ده بار و آیةالکرسى یک بار خوانده مى‏شود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از حمد و سوره را هفت بار خواند و این ذکر را ده بار در قنوت تکرار کرد: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیى و یمیت و یمیت و یحیى و هو حى لا یموت بیده الخیر و هو على کل شى قدیر. در دو سجده رکعت آخر، این ذکر ده بار خوانده مى‏شود: سبحان من احصى کل شى علمه سبحان من لا ینبغى التسبیح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الکرم اسألک بمعا قد العز من عرشک و منتهى الرحمة من کتابک و بالاسم الاعظم و کلماتک التامة ان تصلى على محمد رسولک و اهل بیته الطیبین الطاهرین و ان تفعل بى کذا و کذا [به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند] و سپس بگوید انک سمیع مجیب. (54) 2ـ نماز روز عید غدیر نیم ساعت پیش از ظهر غدیر، دو رکعت نماز مستحب است. در هر رکعت بعد از حمد، سوره‏هاى توحید، قدر و آیةالکرسى ده بار خوانده مى‏شود. (55) 3ـ نماز مسجد غدیر امام صادق(ع) فرمود: یستحب الصلاة فى مسجد الغدیر؛ (56) نماز در مسجد غدیر مستحب است. نیکى و احسان امام على(ع) فرمود: تباروا یصل الله الفتکم و البر فیه یثمر المال و یزید فى العمر. (57) ؛ به یکدیگر نیکى کنید که خداوند الفت میان شما را پایدار مى‏سازد و نیکى در این روز موجب افزایش مال و عمر مى‏شود. امام صادق(ع) فرمود: ... و اکثر برهم. (58) ؛ در روز غدیر به برادران ایمانى، بسیار نیکى کن. وام گرفتن براى کمک به دیگران امام على(ع) فرمود: من استدان لإخوانه و أعانهم فأنا الضامن على الله إن ابقاه قضاه و إن قبضه حمل عنه. (59) ؛ کسى که وام بگیرد تا به برادران مؤمنش کمک کند از سوى خدا ضمانت مى‏کنم که اگر او را زنده نگه داشت، بتواند وامش را بپردازد و اگر نگه نداشت، آن دین از دوش او برداشته شود . توجه به دو نکته آشکار مى‏سازد که چگونه روز غدیر روزى ویژه به شمار آمده، کمک کردن به دیگران در آن عملى بسیار مهم است. الف) هر چند وام گرفتن از نظر شرع کار چندان مرغوبى نیست، ولى این کار براى کمک به دیگران مستحب قرار داده شده است. ب) اسلام حق‏الناس را بسیار مهم شمرده است، ولى در روایت آمده که اگر وام گیرنده توفیق حیات نیافت، خداوند حق مالى قرض‏دهنده را از دوش او برمى‏دارد. هدیه دادن امام على(ع) فرمود: هبو ـ أو هیئوا ـ لاخوانکم و عیالکم عن فضله؛ (60) از آنچه خداى متعال بر شما ارزانى داشته، به خانواده و برادرانتان ببخشید. (61) و نیز فرمود: تهادوا نعم الله کما مناکم ؛ نعمتهاى خداوند را به یکدیگر هدیه کنید همان طور که به شما عطا فرموده است. امام رضا(ع) فرمود: أفضل على اخوانک فى هذا الیوم؛ (62) در این روز بر برادرانت بخشش کن. امام رضا(ع) در این روز براى خانواده گروهى از اصحاب غذا، گندم، لباسهاى نو و حتى انگشتر و کفش فرستاد. (63) همایش گردهمایى یکى از اعمال و احکام روز غدیر است. این دستور الهى ـ سیاسى در راستاى تقویت ارتباط با ولایت و رهبرى الهى و پایبندى به لوازم آن صادر شده است. على(ع) فرمود: ... واجمعوا یجمع الله شملکم؛ (64) در روز غدیر، گرد هم آیید تا خداوند امورتان را از نابسامانى و پراکندگى برهاند. _______________________________________________________________ پي ‏نوشتها: 1)ـ المراقبات، میرزا جواد آقاى تبریزى، ص 217 و .218 2)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .302 3)ـ المراقبات، میرزا جواد آقا تبریزى، ص .256 4)ـ التهذیب، شیخ طوسى، ج 3، ص .143 5)ـ الغدیر، علامه امینى، ج 1، ص .287 6)ـ سوره حجرات، آیه .10 7)ـ مستدرک الوسائل، محدث نورى، ج 1، ص .456 8)ـ بحارالانوار، مجلسى، ج 95، ص .322 9)ـ همان، ص .301 10)ـ المراقبات، ص .260 11)ـ الغدیر، ص .274 12)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .303 13)ـ المراقبات، ص .260 14)ـ همان، ص .257 15)ـ همان. 16)ـ الغدیر، ج 1، ص .287 17)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .321 18)ـ المراقبات، ص .255 19)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .319 20)ـ مفاتیح الجنان، ص .507 21)ـ المراقبات، ص .257 22)ـ مصباح المتهجد، ص .702 23)ـ همان. 24)ـ الغدیر، ص .285 25)ـ همان، ص .286 26)ـ التهذیب، ج 6، ص .24 27)ـ مفاتیح الجنان، ص .659 28)ـ همان. 29)ـ همان، ص .80 30)ـ همان، ص .503 31)ـ المراقبات، ص .257 32)ـ الغدیر، ج 1، ص .287 33)ـ همان، ص .284 34)ـ بحارالانوار، ج ، ص .95 35)ـ الغدیر، ج 1، ص 284؛ المراقبات، ص .255 36)ـ المراقبات، ص .262 37)ـ همان، ص .256 38)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .322 39)ـ همان، ص .302 40)ـ همان، ج 95، ص .301 41)ـ المراقبات، ص .258 42)ـ التهذیب، ج 1، ص .114 43)ـ المراقبات، ص .260 44)ـ تحریر الوسیله، امام خمینى، ج 1، ص .98 45)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .302 46)ـ المراقبات، ص .256 47)ـ مفاتیح الجنان، ص .511 48)ـ مصباح المتهجد، ص 702؛ الغدیر، ج 1، ص 284؛ المراقبات، ص .256 49)ـ مصباح المتهجد، ص 702؛ المراقبات، ص .256 50)ـ همان. 51)ـ همان. 52)ـ الغدیر، ج 1، ص .287 53)ـ المراقبات، ص .255 54)ـ التهذیب، ج 3، ص .143 55)ـ الکافى، ج 4، ص .567 56)ـ الغدیر، ج 1، ص 284؛ المراقبات، ص .255 57)ـ بحارالانوار، ج 95، ص .302 58)ـ مصباح المتهجد، ص 702؛ المراقبات، ص .256 59)ـ همان، ص .255 60)ـ مصباح المتهجد، ص .702 61)ـ بحارالانوار، ج 97، ص .119 62)ـ الغدیر، ج 1، ص .287 63)ـ مصباح المتهجد، ص 702؛ الغدیر، ج 1، ص .284


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:16 :: توسط : خادم شما

آداب عید غدیر تهنیت و تبریک گفتن حضرت رضا علیه السلام فرماید: روز غدیر، روز تهنیت گفتن است. به یکدیگر تهنیت باید گفت. پس اگر مؤمنی برادر دینی خویش را ملاقات کرد بگوید حمد وسپاس خدای را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام چنگ زده‌اند. (اقبال الاعمال 2/ 261) دست دادن امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی در غدیر یک دیگر را ملاقات کردید با سلام به هم دست دهید. (وسائل الشیعه 10/445) تبسّم و اظهار شادی حضرت رضا علیه السلام فرماید: روز غدیر، روز تبسّم در روی مؤمنان است. هر که روز غدیر در روی برادر دینی خود تبسّم کند خدای در روز قیامت نظر رحمت به سوی او افکند و هزار حاجتش را بر آورده سازد و در بهشت قصری از دُرّ سفید برایش بنا کند و صورتش را زیبا سازد. (اقبال الاعمال 2/261) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شادمانی را در میانتان و شادی را در ملاقاتتان آشکار کنید. (اقبال الاعمال 2/259) پوشیدن لباسهای فاخر و زینت دادن حضرت رضا علیه السلام: و روز غدیر روز پو شیدن لباس وکندن سیاه است . . . وآن روز روز زینت دادن است. هر که برای روز غدیر زینت کند خدای همه‌ی گناهان کوچک و بزرگش را بیامرزد و فرشتگانی به سویش فرستد در حالی که حسنات او را می نویسد وتا عید غدیر سال آینده بر درجات او می افزایند و اگر بمیرد شهید بمیرد واگر زنده باشد با سعادت زندگی کند. (اقبال الاعمال 2/262) طعام دادن حضرت رضا علیه السلام فرماید: ... و هر که مؤمنی را در روز غدیر طعام دهد مانند کسی است که همه پیامبران و صدیقان را طعام داده است. (اقبال الاعمال 2/262) دید و بازدید حضرت رضا علیه السلام فرماید: ... و هر که در روز غدیر مؤمنی را دیدار کند، خدای هفتاد نور در قبرش وارد کند و قبرش را گشاده سازد. و هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کند وبهشت را به او بشارت دهند.( اقبال الاعمال 2/262) توسعه دادن حضرت رضا علیه السلام فرماید: و روز غدیر روزی است که خدا فزونی دهد در مال و دارایی کسی که در آن روز عبادت کند و بر خانواده و خوشتن و برادران ایمانی اش توسعه دهد.( اقبال الاعمال 2/261) هدیه دادن فیاض بن محمّد بن عمر طوسی گوید: در روز غدیر ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم که نزد خود جمعی از دوستانش را برای صرف افطار نگاه داشته بود، و به خانه های آنان نیز طعام، هدایا ولباس - حتی انگشتری و پای پوش - فرستاده بود، و سرو وضع دوستان و اطرافیان خود را تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایی تازه – غیر از آنچه در دیگر روزها در خانه‌ی آن حضرت استفاده می شد – از آنان پذیرایی می کردند. و حضرتش فضیلت و سابقه‌ی کهن آن روز را بیان می فرمود. ( اقبال الاعمال 2/254) افطاری دادن روز غدیر روز افطاری دادن به روزه داران است. هرکه در روز غدیر روزه دار مؤمنی را افطاری دهد همانند کسی باشد که ده فـئام را افطاری داده است آن گاه فرمود: آیا دانی که فـئام چیست؟ راوی گفت: نه. آن گاه فرمود: صد هزار نفر است. (اقبال الاعمال 2/261) یاری دادن هر که در روز غدیر برادرش را بدون در خواست کمک یاری دهد و از روی رغبت به او نیکی کند او را پاداش کسی باشد که در این روز روزه داری کند وشبش را به عبادت گذراند. (وسائل الشیعه 10/ 445) نیکی کردن امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به یکدیگر نیکی کنید که خدای دوستی بین شما را پایدار سازد... و نیکی کردن در روز غدیر موجب افزایش مال و عمر می‌شود. ( اقبال الاعمال 2/259) حمد الهی رسول الله صلّی الله علیه وآله فرمود: یکی از سنتها آن است که مؤمن در روز غدیر صد بار بگوید: اَلحَمدُلله الَذی جَعَلَ کمالَ دینِهِ‌ و تَمامَ نِعمَتِهِ‌ بِوِلایهِ اَمیرِالمُؤمنین عَلی بن اَبی طالبٍ علیه‌السلام - حمد وسپاس خدای راست که کمال دین وتمام نعمتش را به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام قرارداد. (بحار الانوار 98/321) صلوات وبرائت حسن بن راشد گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: فدایت شوم، برای مسلمانان بجز دو عید [ غدیر و قربان ] عید دیگری هست؟ فرمود آری ای حسن، عیدی است از آن دو بزرگتر و شریفتر.گفتم: آن عید کدام روز است؟ فرمود: روز نصب امیر المؤمنین- صلوات الله وسلامه علیه- به پیشوایی مردم. گفتم: فدایت شوم، کدام عمل شایسته آن روز است؟ فرمود: روزه داری کن ای حسن. و بر محمد وآلش بسیار صلوات فرست. و به سوی خدا از ستم کنندگان بر آنان بیزاری جوی.(الکافی 4/148و149) حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر... روز بسیار صلوات فرستادن بر محمّد وآل محمّد است. (اقبال الاعمال 2/261) عقد اخوت و برادری به گواهی علامه محدث میرزا حسین نوری (1320 ق) از کتاب زادالفردوس نقل می‌کند: سزاوار است در این روز برادران دینی با یک دیگر عقد اخوّت بندند و کیفیت آن این گونه است که یکی دست راست خود را در دست راست دیگری بگذارد و بگوید: برادر شدم با تو در راه خدا و در برادری با تو اخلاص ورزیدم و دست دادم با تو در راه خدا و پیمان بستم با خدا و فرشتگانش و کتابهایش و رسولانش و پیامبرانش وامامان معصوم علیهم السلام که اگر از بهشتیان واهل شفاعت باشم واجازه یابم که وارد بهشت شوم داخل نشوم مگر آن که تو نیز با من باشی. و دیگری بگوید: پذیرفتم. آن گاه هر یک به دیگری بگوید: ساقط کردم از تو همه ی حقوق اخوّت را جز شفاعت و دعا و زیارت. (مستدرک الوسائل 6/279) نماز روز غدیر نماز روز غدیر به دستور حضرت صادق علیه السلام این گونه است که نیم ساعت پیش از زوال (ظهر شرعی) غسل کند و حاجتهای خود را از خدا بخواهد آن گاه دو رکعت نماز بخواند، و در هر رکعت بعد از سوره‌ی حمد به ترتیب هر یک از سوره‌ی توحید و آیه‌الکرسی وسوره‌ی قدر را ده مرتبه قرائت‌کند. آن حضرت فرمود: هر که این نماز را بخواند، خدای هر نیاز دنیوی و اخروی او را بر آورده سازد. (التذهیب 3/143) روزه‌داری حضرت صاق علیه السلام فرمود: روزه‌ی روز غدیر خم برابر است با روزه ی عمر دنیا. چنانچه انسانی عمر دنیا بیابد و به همان اندازه نیز روزه بدارد روزه ی این روز برابر باشد با ثواب آن. و روزه ی این روز در هر سال نزد خدای عزّ و جلّ برابر است با صد حجّ و صد عمره ی درست ومقبول. و این روز بزرگترین عید خداست.( التذهیب 3/143) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چون بنده ی مخلص در روزه داری روز غدیر اخلاص ورزد همه‌ی روزهای دنیا از هماوردی آن روز نا توان باشد. (اقبال الاعمال 2/259) حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیامبران به اوصیاء خود فرمان دادند که روزه بدارند آن روزی که وصی در آن روز تعیین می شود در حالی که آن روز را عید هم می‌گرفتند. هر که آن روز را روزه بگیرد از عمل شصت سال برتر خواهد بود. (الخصال 264)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:14 :: توسط : خادم شما

معرفی دوستان و دشمنان در خطبه غدير ای مردم! دوستداران علی(ع) و فرزندانش، مردمی اهل ایمانند که خداوند در کتاب خود از آنان بدینگونه یاد کرده است: /لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنونَ بِاللهِ وَالیَومِ الاخِرِ یُوادُّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهَ ... ¤ (سوره مجادله، آیه 22) دوستداران علی و فرزندانش کسانی هستند که نوشته شده در دلهایشان ایمان، و مدد نموده خداوند ایشان را بوسیله فرشته ای از سوی خودش و او وارد فرماید ایشان را در باغهائیکه جاریست از زیر آنها نهرهائی برای همیشه در آنجا می مانند. خداوند از ایشان راضی و ایشان از خداوند خوشنودند. ایشان حزب خدا و آگاه باشید که حزب خدا رستگارانند! خداوند عزّوجلّ در توصیف ایشان چنین فرموده است: / الَّذینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبَسُوا ایمانَهُم بِظُلمٍ أولئِکَ لَهُمُ الأمنُ وَ هُم مُهتَدُونَ ¤. و نیز می فرماید: ((اینان در امن و امان، به بهشت داخل شوند و فرشتگان با فروتنی، سلامشان دهند و گویند: پاک و پاکیزه اید شما؛ پس جاودانه در بهشت ساکن شوید)). آگاه باشید دوستان ایشان کسانی هستند که خداوند در توصیفشان در جای دیگر فرماید: ((ایشان، در امن و سلامت و بی حساب به بهشت وارد می شوند)). (و در مورد دشمنان ایشان فرموده است:) ((آگاه باشید دشمنان آنها کسانی هستند که به دوزخ در می افتند و غریو جهنم را که می جوشد و می خروشد و صدایی که از سوخت و سوز آن بر می خیزد، می شنوند)). و نیز در قرآن آمده: /کُلَّما دَخَلَت أمَّۀٌ لَعَنَت أختَها ¤. همچنین درباره دشمنان آنها فرموده است: /کُلَّما ألقِیَ فیها فَوجُ سَألَهُم خَزَنَتُها ألَم یأتِکُم نَذیرٌ، قالوا بَلی قَد جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبنا وَ قُلنا ما نَزَّلَ اللهُ مِن شَیءٍ إِن أنتُم إِلّا فی ضَلالٍ کَبیرٍ ¤ آگاه باشید که دوستداران علی(ع) و فرزندانش به غیب ایمان دارند و از پروردگار خود در خشیت و هراسند. این گروه را اجر و پاداشی عظیم خواهد بود. ای مردم! میان دوزخ و بهشت، تفاوتی بزرگ است. دشمن ما همان است که خداوند او را مذمّت و لعنت فرموده و دوستدار ما مورد مدح و ستایش و محبّت پروردگار است. ای مردم! من، منذر و ترساننده ام و علی هادی و رهنماست. ای مردم! من، پیامبرم و علی، وصی من است. معرفی حضرت مهدی (عج) آگاه باشید البتّه! آخرین امام زمان قائمِ ((مهدی)) است. آگاه باشید او یاری کننده دین خداست. آگاه باشید او انتقام گیرنده از ستمکاران است. آگاه باشید او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه¬های مستحکم است. آگاه باشید او نابود کننده طوایف مشرک است. آگاه باشید او منتقم خونهای ناحق ریخته اولیاء خداست. آگاه باشید او حامی دین خداست. آگاه باشید او جرعه نوش دریای ژرف حقایق و معانی است. آگاه باشید او معرِّف هر صاحب فضیلتی است به برترینش و هر نادان بی فضیلتی است به نادانیش. آگاه باشید او برگزیده خدا و منتخب پروردگار عالم است. آگاه باشید او وارث همه دانشها و محیط به همه علوم است. آگاه باشید او خبر دهنده شئون خداوند و مراتب ایمان است. آگاه باشید او رشید و رهسپار صراط مستقیم و استوار است. آگاه باشید او آن کسی است که امور خلایق به او واگذار شده است. آگاه باشید او آن کسی است که گذشتگان به ظهور وی بشارت داده¬اند. آگاه باشید او حجّت پایدار خداوند است که حجّت دیگری بعد از او نیست؛ زیرا حقّی نیست، که با او نباشد و نوری نیست که همراه او نباشد. آگاه باشید اوست آنکه کسی بر او پیروز نمی شود و کسی را در برابر او نصرت نتوان کرد. آگاه باشید که او ولّی خداست در گستره زمین و فرمانروای حق است در میان خلایق و امین خداست در پیدا و پنهان. قسمتي از خطبه غدير


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:13 :: توسط : خادم شما

بزرگداشت غدیر آیا کارآیى یک امر تنها کارآیى مادى آن است؟ آیا تاریخى بودن یک رویداد دلیل بى‏ارزشى آن است؟ چرا شیعه غدیر را بزرگ مى‏دارد؟ روز 18 ذى الحجه یادآور روزى است که ما شیعیان از آن به عید غدیر یاد مى‏کنیم و در آن روز به شادى و سرور مى‏پردازیم. حتى گروهى مدت‏ها قبل از رسیدن این روز، خود را مهیا مى‏کنند تا آیین این عید را پرشورتر از قبل برگزار نمایند و چه بسا هر ساله نیروى عظیم بسیارى از تلاشگران و اندیشمندان صرف انجام امور مربوط به عید غدیر مى‏گردد. در این راستا گاهى این سؤال مطرح مى‏شود: چرا چنین نیروهایى - که مى‏توانند در پیشرفت مادى کشور و جبران عقب افتادگى آن از قافله‏ى جهانى موثر واقع شوند - وقت خویش را به برپایى و یادآورى وقایع غدیر مى‏گذرانند؟ به راستى شرح هر ساله‏ى ماجراى غدیر و پافشارى بر جانشینى بلافصل امیرالمومنین علیه‏السلام پس از پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله، تاکنون کدام گره را از میان مشکلات و عقده‏هاى روز افزون و گریبانگیر جامعه‏ى انسانى یا حد اقل مردم کشورمان گشوده است؟ آیا بهتر نیست کلید فکر خویش را بر قفل‏هاى متعدد و متنوع زندگانى امروز بزنیم و مسایل دیروز را با تفکرات مردم آن روز به حال خود بگذاریم و به آینده چشم بدوزیم؟ این پرسش، پرسش تازه‏اى نیست و مخالفان تشیع در هر زمان به نوعى این سؤال را در اذهان منتشر کرده‏اند؛ اما هنوز نیز این پرسش در برخورد نخست ما را به فکر فرو مى‏برد و اندیشه‏ى ما را در اطراف خود به تکاپو وامى‏دارد تا قدرى درباره‏ى آن بیندیشم. مخالفان تشیع این شبهه را در مخالفت با مراسم ارزشمند شیعه به کار مى‏برند و جالب این جاست که مخالفان اسلام و قرآن نظیر همین شبهه را در مخالفت با دین ابراز مى‏کنند؛ مثلا مى‏گویند: چرا نیروهایى که مى‏توانند در پیشرفت مادى کشور و جبران عقب افتادگى آن از قافله‏ى جهانى موثر واقع شوند، وقت خویش را به برپایى مراسم مذهبى، نماز و روزه و خواندن قرآن مى‏گذرانند؟ به راستى دیدار هر ساله‏ى خانه‏ى خدا و پافشارى بر حقانیت قرآن، تاکنون کدام گره را از میان مشکلات و عقده‏هاى روز افزون و گریبانگیر جامعه انسانى یا حد اقل مردم ایران گشوده است؟! براى بررسى این شبهه لازم است به دو نکته اشاره کنیم: 1- کارآیى یک امر تنها کارآیى مادى آن نیست. 2- تاریخى بودن یک رویداد دلیل بى‏ارزشى آن نیست. در این جا به مناسبت به بررسى این دو جهت مى‏پردازیم: کارآیى یک امر تنها کارآیى مادى آن نیست در وادى علوم، فضاى خاصى حاکم است. امروزه در دانشگاههاى معتبر غرب - که از لحاظ تکنولوژى نیز پیشرفته‏اند - هنوز فلسفه‏ى ارسطو و افلاطون تدریس مى‏شود و دانشمندان در آن به بحث مى‏پردازند؛ اما آیا طرح چنین مباحثى است که دستگاه‏هایى را به هیولاهاى عظیم صنعتى یا کارخانه‏هایى را به غول‏هاى صاحب تکنولوژى بدل کرده است؟ مسلماً خیر! اما مى‏بینیم هنوز اصول و گزاره‏هاى افلاطون و ارسطو موضوع درسى دانشجویان است و براى آنها کارآیى‏هاى تعریف شده‏اى دارد. در هر خانواده، پدر و مادر فرزندان خود را به راستگویى دعوت مى‏کنند و دروغ و دروغگویى را زشت مى‏شمرند و فرزندان خود را از آن باز مى‏دارند. آیا این نوع تربیت در زندگى انسان‏ها کارآیى ندارد و آیا این کارآیى مادى است؟ در تمامى جوامع انسانى، مردم آزارى از امور ناپسند شمرده مى‏شود و همه‏ى مردم یکدیگر را به یارى مظلوم دعوت مى‏کنند. چه کسى در نقش این توصیه‏هاى اخلاقى در اصلاح و تعالى جامعه شک مى‏کند؟ هم چنین کیست که در عدم ارتباط این امور با فتح کره‏ى ماه و ساخت آى‏سى‏هاى میکرونى شک کند؟ اکنون از زاویه‏اى دیگر به کارآیى امور جامعه بپردازیم تا ببینیم آیا همه‏ى کارآیى‏ها به کار آمدى مادى محدود مى‏شود؟ در هر خانواده‏ى مسلمان، حد اقل یک جلد قرآن به عنوان کتاب الاهى و آسمانى دین اسلام موجود است و مسلمانان به تناسب وقت خویش آن را قرائت مى‏کنند؛ در حالى که همگان مى‏دانند که نه تنها قرائت، بلکه حتى تأمل در آن نیز به لحاظ ظاهرى هیچ یک از عقب ماندگى‏هاى مادى جوامع اسلامى را جبران نکرده است؛ اما این یک واقعیت است که ما از قرائت قرآن انتظار داریم که ما را هدایت کند و به پروردگار نزدیک کند و این را مهم‏ترین و متعالى‏ترین ارزش مى‏دانیم که هرگز مادیات با آن قابل مقایسه نیست. از جمله موضوعاتى که در گذشته ریشه دارد و در آینده نیز نقشى تعیین کننده ایفا مى‏کند حقیقتى است به نام معاد. روز محشر و ویژگى‏هاى آن از مسایلى است که در قرآن آمده است و آن چنان اهمیتى دارد که همه‏ى ما را بى درنگ متوجه خود مى‏سازد و همه‏ى ما سعى مى‏کنیم به گونه‏اى عمل کنیم که آتش دوزخ پروبال ما را نسوزاند. خواندن آیات معاد و نیز روایات پیامبرصلى الله وعلیه وآله در کیفیت معاد، آیا ما را مشغول امرى نمى‏کند که از یک سو در گذشته ریشه دارد و از سوى دیگر هیچ نقشى در پیشرفت علمى و فنى ما ندارد؟ با این همه، مگر نه ما باز هم قاطعانه براى آن ارزشى قائل‏ایم؟ نقش معاد و کارآیى آن در جهت‏گیرى رفتارهاى ما مسلمان‏ها یک واقعیت انکار ناشدنى است که انکار آن ما را از دایره‏ى اسلام بیرون مى‏برد. با این وصف، این کارآیى قطعا مادى نیست. مثال‏هاى فوق نشان مى‏دهد اصولا غلط است که کارآیى یک امر و ارزش آن را به کارآیى مادى آن منوط بدانیم و لذا به تخطئه‏ى ارزش‏هاى دینى بپردازیم. تاریخى بودن یک رویداد دلیل بى‏ارزشى آن نیست. اگر هر یک از ما در باب چیستى اسلام مورد پرسش واقع شویم، در مقام بیان، ماجراى آغاز اسلام و دعوت پیامبرصلى الله وعلیه وآله را بازگو مى‏کنیم و در صدد شرح مفاهیم آیین خدا برمى‏آییم. روشن است که ما با سخن گفتن از پیدایش اسلام، در سراى گذشته قدم نهاده‏ایم و پیدایش دین امروز خود را در گذشته ریشه‏یابى کرده و به آن پرداخته‏ایم. آیا این بازگشت به تاریخ و این پرداخت منطقى، امرى عبث و بیهوده و نارواست؟! در میان وقایع تاریخى نیز به امورى برمى‏خوریم که هر چند کارآیى مادى ندارد، به طور جدى مورد توجه ملت‏هاى دنیا بوده و ارزش خاص خود را دارند. همه‏ى ما ایرانى هستیم و به حدود و ثغور کشور خود حساس. به راستى کدام یک از ما مى‏پذیریم که یکى از کشورهاى همسایه بخشى از خاک کشورمان را جزو قلمرو خود محسوب کند و خطوط مرزى را به سود خود جا به جا سازد؟ بزرگداشت غدیر آن چه شیعه در باب غدیر بیان مى‏کند نیز، چنین ویژگى‏هایى دارد. شیعه از آن رو غدیر را بزرگ مى‏دارد و آن را عزیز و سعید مى‏شمرد چون معتقد است هر چند غدیر امرى تاریخى است و وقوعش در گذشته است، اما بیانگر حقیقتى است که هرگز از متن اسلام جداشدنى نیست و آن مسأله امامت و ولایت است. این مسأله پایه‏ى مهم دین اسلام است و دین و دنیا را زیر پوشش دارد، لذا مربوط به همه‏ى زمان‏ها و همه‏ى مکان‏هاست. مگر نه این است که رسول خدا صلى الله وعلیه وآله در غدیر خم امیر المومنین‏علیه‏السلام را به عنوان امام و ولى پس از خود معرفى مى‏کنند و مى‏فرمایند: این على بن ابى طالب علیه‏السلام برادر، وصى و جانشین من و امام بعد از من است.... او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.(1) بارى پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله این کلمات را در روز غدیر بیان کرده است. همان غدیرى که همیشه نام آن ولایت امیرالمومنین علیه‏السلام را در ذهن تداعى مى‏کند. قطعیت وقوع غدیر کمتر از قطعیت وقوع بعثت پیامبرصلى الله وعلیه وآله نیست و مدارک تاریخى آن در جاى جاى کتب تاریخى به وفور به چشم مى‏خورد. آیا این سخن ما را بر آن نمى‏دارد که توجه ویژه‏اى به غدیر کنیم، روزى که پیامبر فردى را از سوى خدا تعیین فرمود و اطاعتش را بر عرب و عجم و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه واجب داشت. پیامبر صلى الله وعلیه وآله در روز غدیر، فرمان على علیه‏السلام را نافذ دانست و مخالفش را ملعون شمرده و هواداران و پیروانش را آمرزیده خواند. رسول خدا صلى الله وعلیه وآله او را پس از خود، برترین مردم از زن و مرد معرفى و صفات فراوان او را بیان فرمود. امام على علیه‏السلام نگه دارنده‏ى علم نبى و جانشین آن حضرت در تفسیر قرآن است. او پیشواى هدایت است و آن کسى است که جزاى دشمنش لعنت و غضب خداوندى است. این همه بخشى از اوصافى است که پیامبر اکرم صلى الله وعلیه وآله در معرفى امیر المؤمنین علیه‏السلام بیان داشته‏اند.(2) و اکنون ... آیا تلاش براى شناخت امام علیه‏السلام و شناساندن حضرت به دیگران، محکم کردن پایه‏ى اعتقاد به اسلام و پیامبر نیست؟ و اکنون که او را شناختیم و دریافتیم که على بن ابى طالب علیه‏السلام امام الاهى است، آیا نباید روزى را که پیامبر بزرگ با معرفى او هدایت خویش را به اوج رساند بزرگ بداریم؟ خطبه‏ى امیر المؤمنین علیه‏السلام در بزرگداشت غدیر در بزرگداشت غدیر احادیث بسیارى از اهل بیت‏علیهم‏السلام نقل شده است. براى نمونه، به بخشى از خطبه‏ى غدیریه‏ى امیر مؤمنان‏علیه‏السلام اشاره مى‏کنیم: ...<رحمت خدا بر شما باد! پس از پایان این تجمع به خانه‏ها برگردید و به خانواده‏ى خود وسعت و گشایش دهید. به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانیتان کرده است، سپاس گویید ... از نعمت الاهى به یکدیگر هدیه دهید؛ آن گونه که خداوند بر شما منت نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته و آینده قرار داده است. نیکى در این روز ثروت را مى‏افزاید و عمر را طولانى مى‏کند. ابراز عاطفه و محبت به هم در این روز موجب لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز ... خرج خانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقات‏ها شادمانى و سرور نمایید.>(3) از این رو، معلوم مى‏گردد که نمى‏توان بزرگداشتن غدیر را پرداختن به امرى ناکارآمد و بى‏حاصل و بیهوده خواند؟ منبع: فطرت


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:9 :: توسط : خادم شما

امامت در حدیث غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از فراغت از انجام مناسک حج در بازگشت از حجة الوداع، هنگامی که به غدیر خم رسیدند بر اساس فرمان خداوند و نزول آیه‏ یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک (1) :ی پیامبر آنچه را که بسویت از جانب پروردگارت نازل شده است تبلیغ نم، مسلمانان را فرمان دادند تا متوقف شوند.در آن موقعیت که هوا بسیار گرم بود و بری مسلمانان که با آن حضرت حج بجا آورده بودند و بری بازگشت به محل خویش شتاب زده بودند این سؤال مطرح بود که چه حادثه‏یی باعث شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را متوقف سازد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا خطبه‏ی خواندند و از مسلمانان سؤال کردند (2) : الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟(یا الست اولی بکم من انفسکم؟) آیا من از مؤمنان نسبت به خود آنان اولی نیستم؟(یا آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم؟)همه گفتند:چرا یا رسول الله.فرمود: « من کنت مولاه فعلی مولاه » کسی که من مولی او هستم(اولی بنفس و صاحب اختیار او مى‏باشم)علی نیز چنین است سپس دعا فرمود:خداوندا دوست بدار هر که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن بدارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و واگذار هر کس علی را واگذارد (3) ، و آیه:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا:امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد در آنجا نازل گردید (4) . مسلمانان با علی علیه السلام بیعت کردند و این مقام و منصب جدید را به آن حضرت تهنیت و تبریک گفتند و عمر بن الخطاب از اول کسانی بود که به آن بزرگوار تهنیت و تبریک گفت (5) . در بسیاری از طرق حدیث غدیر این مضامین هم آمده که من در آینده نزدیکی از میان شما رخت بر مى‏بندم، ولی دو عنصر گرانقدر در میان شما مى‏گذارم:یکی قرآن و دیگر عترتم که اهل بیت من مى‏باشند.تا آن هنگام که به آن دو تمسک نمائید گمراه نخواهید شد.آن دو از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا(روز قیامت که)در کنار حوض بر من وارد شوند (6) . اعتبار حدیث غدیر حدیث غدیر از نظر سند قابل مناقشه نیست و از احادیث متواتر است، بلکه داری تواتری در حد بالا است به گونه‏یی که متجاوز از 100 تن از صحابه آن را روایت کرده‏اند.علامه امینی در جلد اول کتاب ارزشمند « الغدیر » 110 تن از صحابه را نام برده (7) و مدارک و منابع آن را از اهل سنت آورده است و 84 تن از تابعین (8) و 360 تن از علماء و راویانی که طی قرنها این حدیث را روایت کردند نیز در همان کتاب ذکر کرده است (9) و دانشمندانی طرق حدیث غدیر را در کتابهی مستقلی آورده‏اند از جمله طبری (10) و ابن عقده (11) که هر کدام کتاب مستقلی در این زمینه تألیف کردند.مؤلف کتاب ینابیع المودة نقل مى‏کند از امام الحرمین ابی المعالی جوینی استاد غزالی که مى‏گوید:در یک مغازه صحافی کتابی در دست صحافی بود که روی آن نوشته بود المجلد الثامن و العشرون فی طرق حدیث الغدیر و یتلوه المجلد التاسع و العشرون یعنی جلد 28 در طرق حدیث غدیر و بدنبال آن جلد 29 خواهد آمد (12) . بنابراین این حدیث قطعى‏ترین حدیث یا از قطعى‏ترین احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار مى‏آید. دلالت حدیث نیز بر امامت علی علیه السلام روشن مى‏باشد زیرا کلمه مولی چه از نظر معنی وضعی انحصارا بمعنی اولی باشد یا اولی یکی از معانی آن باشد که در جی خود مفصل بحث شده است (13) در این حدیث شریف مولی قطعا به معنی اولی است(کسی که از هر جهت اولی به تصرف در امور انسان است).این مطلب با توجه به قرائن بسیار واضح و روشن است که قسمتی از آن قرائن یادآوری مى‏شود: قرینه اول: قبل از جمله: « من کنت مولاه فعلی مولاه » پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مسلمانان اعتراف گرفتند که: « الست اولی بکم من انفسکم؟ » (14) آیا من از خود شما به شما اولی و سزاوارتر نیستم؟قالوا:بلیـگفتند:چرا.این مضمون که در جمله « الست اولی بکم » نسبت به آن اعتراف گرفته شده است همان است که در آیه کریمه: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم (15) پیامبر از مؤمنان به خود آنان اولی(و سزاوارتر)است وجود دارد.در این جمله ولایت و سرپرستی و صاحب اختیاری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بنحو گسترده‏یی بیان شده است زیرا اولویت و سزاوارتر بودن کسی از خود انسان بطور مطلق معنایش این است که هر گونه تصرفی که خود انسان در مورد خودش مى‏تواند انجام دهد و هر فعلی که صلاحیت دارد که متعلق این اولویت در مورد خود انسان باشد جمله مذکور آن را بری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بطور مطلق ثابت مى‏کند. مفسران (16) از این جمله آیه کریمه استفاده کردند که انسان باید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از خودش بیشتر دوست بدارد و حکم آن حضرت را از اراده و خواست خود در وجود خویش نافذتر بداند.پس از این که آن حضرت این اعتراف را از مسلمانان مى‏گیرد، مى‏فرماید:من کنت مولاه فعلی مولاه، در این جمله همان اولویت را که از آیه مذکور استفاده شد بری علی علیه السلام نیز قرار مى‏دهد و نمى‏تواند در این جمله مولی به معنی دیگر غیر از اولی باشد که در این صورت انسجام و تناسب دو جمله قطعات بهم خواهد خورد.با این وصف دلالت این جمله بر این که آن حضرت مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از هر مؤمنی به خود او اولی و سزاوارتر است ثابت و واضح است. اشکال فخر رازی و پاسخ آن یادآوری این نکته لازم است که فخر رازی اشکالی ذکر کرده که مولی به معنی اولی نمى‏تواند باشد زیرا اولی افعل تفضیل است و با من بکار مى‏رود.مثلا گفته مى‏شود زید اولی من عمرو، ولی در مورد مولی آوردن من پس از آن صحیح نیست و گفته نمى‏شود زید مولی من عمرو. این اشکال از ناحیه خود علمی اهل سنت پاسخ داده شده است.به شرح مقاصد تفتازانی (17) مراجعه شود.بیان تفتازانی این است که اگر مولی وصف و به معنی اولی باشد اشکال مذکور وارد است ولی مولی اسم و به معنی اولی است مانند اسماء افعال که معانی آنها فعل مى‏باشند و اصطلاحا آنها را اسماء افعال مى‏گویند با این وصف، دیگر جایی بری آن اشکال باقی نمى‏ماند . قرینه دوم: آن حضرت پس از جمله مذکور دعا کردند و فرمودند:اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله (که این جمله به طرق متعدد و با سند صحیح روایت شده است) (18) : خدایا دوست بدار هر که او را(علی را)دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و یاری کن هر که او را یاری کند و واگذار هر که او را واگذارد. اگر علی علیه السلام به عنوان یک مؤمن درباره‏اش این دعا مطرح است و ویژگی خاصی مانند ولایت و سرپرستی بری وی مطرح نیست چه معنی دارد که درباره محبت او تأکید کنند به گونه‏یی که دوستی و دشمنی او دوستی و دشمنی خداوند را در پی داشته باشد.وانگهی این چیزی است که از دین واضح و روشن است که هر مؤمنی را باید دوست داشت و از دشمنی وی بر حذر بود و اگر آن حضرت داری ویژگی خاصی است آن ویژگی چیزی جز امامت و رهبری نمى‏تواند باشد .علاوه مسئله یاری کردن و دست از یاری برداشتن بری یک مسلمان معمولی مطرح نیست، معلوم است که علی علیه السلام در سمتی و منصبی قرار گرفته است که مسلمانان باید وی را دوست بدارند و او را یاری کنند و تنها در این صورت است که دوستی او دوستی خدا و دشمنی او دشمنی خدا و یاری وی یاری خدا و خذلان وی خذلان خدا را بدنبال خواهد داشت. با این توضیح پاسخ از، اشکال دیگر اهل سنت نیز روشن مى‏شود که جمله « اللهم و ال من والاه » را قرینه گرفته‏اند که مولی به معنی دوست است در حالی که قرینه بودن این جمله بری زعامت و سرپرستی آن حضرت روشن‏تر است. قرینه سوم: آن جمعیت سنگین که تا حدود 120 هزار نفر (19) در کتابها ذکر شده و در صحنه غدیر حضور داشتند، چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را در آن صحری گرم و سوزان متوقف مى‏سازد و این شرایط ویژه را فراهم مى‏آورد و تنها این مطلب را متذکر مى‏شود که ی مسلمانان هر که من دوست و یا ناصر و یاور او هستم علی دوست و ناصر او است!آیا این با حکمت آن حضرت سازگار است و آیا عقل چنین چیزی را تجویز مى‏کند؟!! یادآوری این نکته لازم است که در برخی از کتب اهل سنت آمده که این جمله را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر آن فرمودند که برخی از مسلمانان در سفری که با علی علیه السلام بودند از آن حضرت ناراحتی پیدا کرده بودند به گونه‏یی که به خود آن حضرت درباره او شکایت کردند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این وضعیت را بخاطر آن مطلب بوجود آوردند که مسلمانان درباره علی علیه السلام بدبین و ناراحت نباشند. پاسخ این مطلب روشن است، زیرا: اولا:ناراحتی چند نفر که در قضیه‏یی از علی علیه السلام ناراحت شدند دلیل نمى‏شود که آن حضرت آن جمعیت سنگین را بخاطر آن چند نفر متوقف سازند. ثانیا:حضرت درباره آن مسئله شخصی هیچ تعرضی در آن صحنه ننمودند و اگر این اجتماع تنها در آن رابطه بود شایسته بود آن مسئله را در آنجا مطرح فرمایند. ثالثا:به فرض این که آن مسئله هم در کار باشد، انگیزه این اجتماع انگیزه خاصی بود که خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را یادآور شدند و آن امامت علی علیه السلام بود و قرینیت قرائن و صراحت آنها به گونه‏یی است که آن مطلب بر فرض وجود آن به هیچ وجه مضر نیست، اگر مؤکد امامت آن حضرت نباشد.و همگان از این بیانات دریافتند که علی علیه السلام شخصیت عادی و معمولی نیست، بلکه او یک رهبر است و مى‏بایست در رفتار و عملکرد و سلوکشان با وی این مطلب را در نظر داشته باشند. قرینه چهارم: فهم معنی امامت و رهبری از جمله مذکور و برداشت آن توسط حاضران و غیر آنان بود تا آنجا که این برداشت در اشعار و ادبیات طی قرنها آمده و در کتابها ذکر شده است .علامه امینی کتاب الغدیر را بر اساس همین محور تألیف کرده است، یعنی اشعار شعرایی که درباره غدیر شعر گفته‏اند و مسئله امامت و رهبری علی علیه السلام را در اشعار خویش آورده‏اند در رأس آنان خود علی علیه السلام و پس از آن حضرت، حسان بن ثابت و عمرو بن عاص و قیس بن سعد بن عباده و دیگر شاعران که در طول قرنها این معنی را از جمله مذکور استفاده کرده‏اند (20) مطرح کرده است. قرینه پنجم: تبریک و تهنیت از ناحیه مسلمانان چه اینکه اگر آن حضرت منصب و سمت جدیدی پیدا نکرده بود و تنها تاکید و یادآوری لزوم محبت و نصرت آن حضرت مطرح بود این مطلب شایسته تبریک و تهنیت نبود. قرینه ششم: در عبارت تهنیت عمر بن الخطاب (21) ذکر شده است: « اصبحت مولی و مولی کل مؤمن و مؤمنة » تو مولی من و مولی هر مؤمن و مؤمنین گردیدی و این حاکی است از منصبی که آن حضرت قبلا نداشته و بعد آنرا پیدا کرده است. قرینه هفتم: حدیث ثقلین در بسیاری از طرق همراه حدیث غدیر است چنانکه گفته شد و این حدیث به وضوح تمسک به اهل بیت و علی علیه السلام را بطور مطلق بر مردم لازم مى‏سازد و اهل بیت را ملازم با قرآن یادآور مى‏شود و این با زعامت و رهبری مناسبت دارد. _______________________________________________________________________ پي ‏نوشتها: 1) کتاب الولایة فی طرق حدیث الغدیر للطبری(الغدیر، ج 1، ص 215 نقلا عن ضیاء العالمین)، الدر المنثور:3/117 دار الفکر، اسباب النزول:ص 135 انتشارات الشریف الرضی.تاریخ مدینة دمشق :ج 42 ص 237 دار الفکر بیروت. 2) مجمع الزوائد:ج 9 ص 129، 130، 131، 134 دار الفکر، تاریخ مدینة دمشق:ج 42 ص 205 234 دار الفکر، بیروت. 3) مجمع الزوائد:ج 9، ص 130، تاریخ مدینة دمشق:ج 42 ص 207، 208، 210، 212، 219، 230، دار الفکر، بیروت .البدایة و النهایة:ج 5 ص 185 و ج 7 ص 360 دار الکتب العلمیة. 4) تاریخ بغداد:ج 8، ص 290، دار الفکر. 5) تاریخ بغداد:ج 8، ص 290، دار الفکر. 6) مجمع الزوائد:ج 9، ص 258 و 259 دار الفکر، تاریخ دمشق:ج 42 ص 219 دار الفکر، البدایة و النهایة:ج 5، ص 184 دار الکتب العلمیة. 7) الغدیر:ج 1، ص 60 دار الکتاب العربی بیروت. 8) الغدیر:ج 1، ص 72 دار الکتاب العربی بیروت. 9) الغدیر:ج 1، ص 151 دار الکتاب العربی بیروت. 10) البدایة و النهایة:ج 5، ص 186 دار الکتب العلمیة، تهذیب التهذیب:ج 7، ص 297 دار الفکر . 11) تهذیب التهذیب:ج 7، ص 297 دار الفکر. 12) ینابیع المودة:ص .36 13) الغدیر:ج 1، ص .344 350 14) به ص 17 مراجعه شود. 15) سورة الاحزاب:آیه .6 16) الکشاف:ج 3، ص 227 محاسن التاویل:ج 13، ص 227 البحر المحیط:ج 7، ص 212 روح المعانی :ج 22، ص .150 17) شرح المقاصد:5/273 منشورات الشریف الرضی ایران قم. 18) البدایة و النهایة 5/184 188 دار الکتب العلمیة، مجمع الزوائد 9/104 108.بری آگاهی از مدارک قرائن مذکور در حدیث به ص 17 و 18 مراجعه شود. 19) السیرة الحلبیة:ج 3، ص .308 20) الغدیر:ج 1، ص 340 342، ج 2 ص 34 و 67 و 114 و 180 و 213 21) تاریخ بغداد:ج 8، ص 290، دار الفکر.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:4 :: توسط : خادم شما

اهميت غدير در تاريخ دانشمند بزرگ و محقّق، نویسنده"الغدیر"، در ابتدای نخستین جلد کتاب جهانی خود، بحثی علمی و جالب زیر عنوان "اهمیّت غدیر در تاریخ" مطرح کرده است که ما خلاصه آن را با بیانی ساده و توضیحی کوتاه در اینجا می آوریم: "در نظر خردمندان، ارج وشَرف هرچیز وابسته به نتیجه آن است و به اندازه ثمره‌ای است که می بخشد. بنابر این در دامنه پهناور تاریخ و موضوعات آن، مهمترین مطلبی که با توجّه به نتیجه‌اش دارای موقعیّت شایانی است، آن بخشهایی است که پیدایش ادیان را نشان می دهد و مذاهب بر آنها پایه گذاری شده است و سرچشمه عقاید ملّتها و جمعیّتهایی قرار گرفته است. از این رو، این بخش از تاریخ – که مبدأ پیدایش اعتقادات و مقدّسات ملّتهاست – به ابدیّت راه جُسته است و هیچ‌گاه تاریخ جهان آن را فراموش نمی‌کند و با جاودانی و همیشگی در سراسر دوران آینده تاریخ توأم است. به این ملاحظه است که می‌بینیم دانشمندان بزرگ و امین تاریخ، در ضبط و صحیح نگاشتن مبادی تاریخِ ادیان و آغاز مذاهب، به خود رنجهای فراوان می دهند و در این راه کوشش بسیار می کنند. سپس به گزارش موجبات نشر تعالیم آنها پرداخته خصوصیّتش را با دقّت تمام می نگارند. و اگر مورّخ، این موضوع مطالبی ناقص و بی ارج نوشته است و خواننده کتاب خود را گمراه کرده است. چون خواننده نمی تواند از این نوشته بفهمد که ابتدای آن دین چه بوده و دورانش چگونه سپری شده و در مراحل بعدی به کجا گراییده است." توضیح: اگر در نوشتن تاریخ، شرح حال پادشاهان، شاعران، هنرمندان و مخترعان ضروری است، و بحث و تحقیق درباره منشأ علوم و محیط تربیتی متفکّران و امثال اینها بسیار جالب و مفید است، پس چگونه می توان نسبت به تاریخ دین و مذهبی که ملّتهای زنده‌ای به آن اعتقاد دارند سهل انگاری کرد؟مخصوصاً د رمورد دینی که پیروانش سُنَن و آداب آن را هر روز از صمیم قلب برگزار می کنند و در تشکیل مراسم ملّی و رسمی خود نیز مدخلیّت می دهند و همراه با سازمان فکری و روحی آنان آمیخته بوده هست. سپس مؤلف عالیقدر چنین می نویسد: داستان غدیر از با اهمیّت ترین موضوعات این بخش از تاریخ است. زیرا مذهب آن ملّتها و طوایفی که آل رسول را پیروی کردند بر این واقعه – و بسیاری ازدلیلهای محکم کردند، تعدادشان به میلیونها نفر می رسد، که از نظر کیفیّت همیشه پیشرو کاروان دانش و عظمت و فرهنگ بوده‌اند و همواره درمیانشان حکیمان و عالمان، زبدگان جهان انسانیّت، نابغه‌هایی د رعلوم و فنون مختلف، مصلحان و رهبران، پادشاهان و سیاستمداران وجود داشته‌اند. و هم آنان دارای ادبیّاتی سرشار، و فضل و دانشی فراوان بوده و کتابهایی گرانبها و نیکو در هر فن نگاشته اند. روی این حساب، نویسنده تاریخ از هر ملّت و هر مذهبی که باشد، نمی تواند در بیان پیدایش و مبدأ این ملّت کوتاهی کند. به ویژه در مورد داستان سراسر اهمیّتِ غدیر که صحنه حسّاسی از صحنه‌های نزول وحی و قیام تبلیغیِ بانیِ اسلام بوده است. اگر مورّخی از روی تعصب جاهلانه، از بیان این داستان و حقایق وابسته به آن چشم بپوشد، نسبت به دین اسلام و نبیّ بزرگوار آن خیانتی بزرگ کرده و هم در صفحات تاریخِ خود، جنایتی مرتکب شده که جبران ناپذیر است. زیرا حدیث غدیر و آنچه که پیامبر گرامی ما در آن روز فرخنده و باشکوه ابلاغ کرده و صحنه تبلیغیی را که برگزار نموده است، وظیفه‌ای بوده که به مأموریّت وحی انجام شده است. و هیچ کس تردید ندارد که "روز غدیر" در تاریخ اسلام موجی افکنده است که هیچ‌گاه از ارتعاشات آن کاسته نمی شود. از اینجاست که می‌بینیم مورّخین، نظر به حفظ حقایق تاریخ و ضبط حوادث بزرگ به بررسی درباره حدیث غدیر و جمع آوری مآخذش همّت گماشته‌اند. همین عظمت که برای آن در علم تاریخ دیده می شود، در علم حدیث نیز وجود دارد. چون محدّثین به هر طرف می نگرند احادیث صحیح فراوانی در مورد داستان غدیر می بینند که این افتخار را برای ولیِّ امر دین، علی"ع" ثابت می کند؛ احادیثی که با فروغ خیره کننده‌ای در همه ادوار اسلامی به چشم می خورَد، و مردم هر عصری، آن را از گذشتگان خود یاد گرفته‌اند، تا برسد به اصحاب که از خود پیغمبر اکرم"ص" شنیدند و فرا گرفتند. بنابر این اگر حدیث‌دانی از چنین حدیثی غفلت ورزد، حقّ امّت را پایمال و به مسلمانان ظلم کرده و آنان را از عنایت و احسانی که پیغمبر رحمت کرد و بهره‌وافری که از خیرخواهی و صلاح‌اندیشی وسیعش بخشید، محروم داشته و رهنمایی امّت را به شایسته‌ترین راه، کتمان کرده است. همین طور مفسّران نیز آیاتی پیش چشمشان است که در این موضوع نازل گشته است. و بر مفسّر است که در مورد نزول آیه و تفسیر آن را بنگارد و به حدیث غدیر اشاره کند؛ تا زحماتش بی‌اثر و کوشش او ناقص نماند. عقاید شناسان اهل تسنّن نیز از ذکر حدیث غدیر گزیری نداشتند و به عنوان نقل دلیل شیعیان آن را نگاشته‌اند. تا جایی که فرهنگ‌نویسان نیز هنگامی که به واژه‌هایی مانند: غدیر، خم، ولیّ، مولی رسیده‌اند، به حدیث غدیر اشاره کرده‌اند. پس به طور کلّی دانشمندان مطّلع و بی غرض اهل تسنّن، از مورّخان و محدّثان و مفسّران و عقاید‌شناسان، این واقعه را با مدارک و سند‌های فراوانی د رکتابها‌ی خود آورده‌اند؛ که اینک به عنوان نمونه به نام صد تن از آنان و نام کتابها و سالهای در‌گذشتشان اشاره می‌شود. کسانی که مایلند در این زمینه تحقیق بیشتری کنند و حتّی شماره‌ صفحات و فصلهای کتب این دانشمندان را که حدیث غدیر در آنها ذکر شده است ببینند و اطّلاع عمیق‌تری از شخصیّت علمی آنان به دست آورند، به کتاب "الغدیر" مراجعه کنند.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:3 :: توسط : خادم شما

اوصاف غدیر در روایات 1. روز آشکار شدن آنچه در سینه‌ها پنهان بود و آن کارهایی که از دیده‌ها نهان.(3) 2. روز فاش شدن توطئه‌های پشت پرده. (4) 3. روز ادریس پیامبر(5) 4. روز آسایش مؤمنان(6) 5. روز طعام دادن(7) 6. روز افشای رازی که در نهان نگه داشته می شد(8) 7. روز زیاد درود فرستادن بر محمّد و آل محمّد(9) 8. روز غدیر، روزی است که خداوند، به وسیله آن، دین را کامل ساخت. (10) 9. آن روزی است که خداوند بر توان کسی که او را عبادت کند می‌افزاید. و همین گونه، کسی که بر خویش و خانواده‌اش وسعت در زندگی ایجاد کند و خدا او را از آتش رهایی می بخشد. (11) 10. روز راهنمایی کردن است. (12) 11. روز بیان کردن، آشکار ساختن و پرده برگرفتن از مرتبت خالص و پیراسته است.(مقصود: پرده بر گرفتن از مقام امامت است). (13) 12. روز آسودگی پاس داشته شده است. (14) 13. روز دلیل استوار. (15) 14. روز مژده دادن است. (16) 15. روز بیان بنیادهای پایدار ایمان. (17) 16. روز لبخند زدن در چهره مؤمنان. (18) 17. روز روشنگری پیمان‌ها از دوروییها و انکارهای آگاهانه. (19) 18. روز ریزش گناه. (20) 19. روز رها کردن گناهان بزرگ و وانهادن نافرمانیها. (21) 20. روز پیراستن. (22) 21. روز افطاری دادن به روزه داران. (23) 22. روز زدودن دشواریها. (24) 23.روز مهر ورزیدن. (25) 24.روز تبریک گفتن. (26) 25.روز اجتماع گواه گرفته شده. (27) 26.روز بخشش و ارمغان. (28) 27.روز راندن شیطان. (29) 28.روز ارائه‌ی دلیل درباره‌ی راهنمایان. (30) 29.روز گرد آمدن پیرامون درختان تنومند. (31) 30.روزی است که گناه شیعیان آمرزیده می‌شود. (32) 31.روزی که نردبان تکامل برافراشته شد. (33) 32.روز خشنودی. (34) 33.آن روز، روز آراستن است. (35) 34.روز پیشی گرفتن. (36) 35.روز گواه و گواه گرفته شده. (37) 36.روز شرط نهاده شده. (38) 37.روز "شمعون الصفا" وصیّ حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام. (39) 38.روز"شیث" وصیّ حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام. (40) 39.روزی که خداوند، به وسیله آن، اسلام را استوار ساخت و نشان درخشان دین را آشکار کرد. (41) 40.روز چشم پوشی و گذشت از گناهکاران شیعیان امیرالمؤمنین سلام الله علیه. (42) 41.روز روزه داشتن و نماز خواندن و پیوند با برادران دینی. (43) 42.روز خواستن افزودنیهاست. (44) 43.روز عبادت کردن. (45) 44.روزی که اعمال شیعیان، پذیرفته می‌شود. (46) 45.روز پیمان نهاده شده. (47) 46.روز عید اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله . (48) 47. روز عید، شادمانی و سرور. (49) 48.بزرگترین عید. (50) 49.بزرگترین عید خداوند. (51) گفتنی است که در روایات، عید غدیر، اکبر اعیاد، افضل اعیاد(52)، اشرف اعیاد(53)، و اعظم اعیادِ (54)اسلامی شمرده شده است. و در برخی از روایات رسیده که آن عید، در آسمان، مشهورتر از زمین است. در چنین روایاتی، واژه‌ی"اَشهَر" به کار رفته(55). 50.روز جدایی حق و باطل(روز داوری). (56) 51.روز گشایش. (57) 52.روز خشنودی خدای رحمان. (58) 53.روزی که در میان عید ها بسان ماه در بین ستاره‌هاست. (59) 54.روز پوشیدن جامه‌های شایسته و افکندن لباسها‌ی سیاه. (60) 55.روز داد و ستد با خداست. (61) 56.روز آزمایش بندگان. (62) 57.روز ناخرسند گشتن شیطان است. (63) 58.روز فرشتگان والا. (64) 59.روز بازپرسی بزرگ. (65) 60.روز پیمان گرفته شده. (66) 61.روز خبر بزرگ. (67) 62.روز گسترش دانش. (68) 63.روز ارائه‌ی سخنها‌ی روشن درباره‌ی ویژگان. (69) 64.روز زدودن اندوه‌ها و غصّه‌ها. (70) 65.روز دست یافتن به رحمت خداوند است. (71) 66.روزی است که حجتها آشکار گشت. (72) 67.روز هود است. (73) 68.روزی است که دعا در آن مستجاب می‌گردد. (74) 69. روزی است که خداوند، تلاش شیعه را در آن سپاسگزاری کرده است. (75) 70.روز یوشع. (76) _______________________________ 3.متن خطبه. 4. متن خطبه. 5. متن خطبه. 6. اقبال:ص464. 7.بحار:ج98،ص323،ح6. 8. متن خطبه. 9.اقبال:ص464. 10. متن خطبه،و اقبال:ص464. 11.اقبال سیّد بن طاوس:ص464. 12. متن خطبه. 13. متن خطبه. 14. متن خطبه و در برخی از روایات، غدیر،"یَومُ اُمَناءِ الدِّینِ" خوانده شده است، نگاه کنید به اقبال:ص474. 15. متن خطبه. 16.اقبال:ص464. 17. متن خطبه. 18.اقبال:ص464. 19. متن خطبه. 20. اقبال:ص464. 21. اقبال:ص464. 22. اقبال:ص464. 23. اقبال:ص464. 24. اقبال:ص464. 25. اقبال:ص464. 26. اقبال:ص464. 27.تهذیب:ج3 ص143 ح1. 28. اقبال:ص464. 29. متن خطبه. 30. متن خطبه. 31. متن خطبه. 32. اقبال:ص464. 33. متن خطبه. 34. اقبال:ص464. 35. اقبال:ص464. 36. اقبال:ص464. 37. اقبال:ص464. 38. اقبال:ص464. 39. متن خطبه. 40. متن خطبه. 41. اقبال:ص474. 42. اقبال:ص464. 43. اقبال:ص464. 44. اقبال:ص464. 45. اقبال:ص464. 46. اقبال:ص464 و آمده است:"یَومُ قَبُولِ الاَعمالِ...وَیَومٌ تُقبَلُ اَعمالُ الشِّیعَهِ وَ مُحِبِّی آلِ مُحمَّدٍ صلی الله علیه و آله". 47. متن خطبه. 48. اقبال:ص464. 49.وسائل:ج7،باب14،ص326،ح10. 50. اقبال:ص464. 51.وسائل:ج7،ص327 ح4. 52. اقبال:ص464. 53. وسائل:ج7،ص325 ح7. 54. وسائل:ج7،ص325 ح7. 55. وسائل:ج10،ص302 ح1. 56. متن خطبه. 57. متن خطبه. 58. اقبال:ص464. 59. اقبال:ص464. 60. اقبال:ص464. 61. اقبال:ص464. 62. متن خطبه. 63. اقبال:ص464. 64. متن خطبه. 65. اقبال:ص464. 66.تهذیب:ج3 ص143 ح1. 67. متن خطبه. 68. اقبال:ص464. 69. متن خطبه. 70. اقبال:ص464. 71. اقبال:ص464. 72. متن خطبه. 73. متن خطبه. 74. اقبال:ص464. 75. اقبال:ص464. 76. متن خطبه. ______________________ برگرفته از کتاب: آرمان غدیر از دیدگاه امیر المومنین سلام الله علیه نوشته: سید محمد مجیدی نظامی و حسن عرفان انتشارات مولود کعبه، صفحات 49 الی 60

ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:0 :: توسط : خادم شما

اوصاف غدیر در آیات در قرآن کریم، چهار وصف عظیم برای غدیر، بدین سان ذکر شده است: 1. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ امروز، کافران از دست اندازی به دین شما نومید گردیده‌اند. 2. الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ امروز، دین شما را کامل کردم. 3. وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی نعمتم را بر شما تمام گردانیدم. 4. وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا(1) و خرسند شدم که اسلام کیش شما باشد. دقّت در این آیات، اهمیّت ولایت و عظمت غدیر را می نمایاند. در این قلمرو، سخن دیگر خدای متعال، بسیار درس آموز است. "یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ" ای پیامبر ابلاغ‌کن آنچه را فرود آمده بر تو از پروردگارت و اگر نکنی نرسانده باشی پیام او را. در این آیه شریفه، نفی تبلیغ مسأله امامت، مساوی با نفی انجام رسالت الهی دانسته شده است.(2) _______________________ 1.سوره مائده:آیه3. 2. سوره مائده:آیه67. گفتنی است: این مفاهیم، در روایات نیز نقل شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:"وَهُوَ اَلیُومُ الَّذی اَکمَلَ اللهُ فِیهِ الدِّینَ و اَتَمَّ علی اَمّتی فِیهِ النِّعمَهَ وَرَضِیَ لَهُمُ الاِسلامَ دیناً" و در دعا آمده است:"اَکمَلتَ الدِّینَ بِمُوالَاتِهِم وَ البَراءَهِ مِن عَدُوِّهِم" بخشی از دعای ویژه روز غدیر. نگاه کنید به"تهذیب":ج3،ص143، ح1. دیگر آیات استفاده شده در خطبه غدیر 1- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (1) 2- وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ (2) 3- أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرینَ (3) 4- وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (4) 5- وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی‏ عَقِبِه (5) 6- سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (6) لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (7) 7- فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (8) وَ إِلى‏ رَبِّکَ فَارْغَبْ (9) 8- فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (10) وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (11) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى (12) 9- إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (13) 10- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (14) 11- یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (15) 12- عَمَّ یَتَساءَلُونَ (16) عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ (17) الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ (18) 13- وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (19) ______________________________________ 1. (سوره مائده آیه55) 2. (سوره یس آیه12) 3. (سوره زمر آیه56) 4. (سوره آل عمران آیه85) 5. ‏(سوره زخرف آیه28) 6. (سوره معارج آیه1) 7. (سوره معارج آیه2) 8. (سوره شرح آیه7) 9. (سوره شرح آیه8) 10. (سوره قیامت آیه31) 11. (سوره قیامت آیه32) 12. (سوره قیامت آیه33) 13. (سوره احزاب آیه33) 14. (سوره نساء آیه59) 15. (سوره نحل آیه83) 16. (سوره نباء آیه1) 17. (سوره نباء آیه2) 18. (سوره نباء آیه 3) 19. (سوره انسان آیه8,9)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:59 :: توسط : خادم شما

سند حدیث غدیر سند حدیث غدیر http://loxblog.com/userfiles/pimage/100Tasnim_6.jpg واقعه عظیم غدیر،شامل مراحل مقدماتى قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعى که همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه بوقوع پیوست،بطوریکه روایت واحد و متسلسل بدست ما نرسیده است.بلکه هر یک از حاضرین در غدیر،گوشه‏اى از مراسم یا قطعه‏اى از سخنان حضرت را نقل نموده‏اند.البته قسمتهایى از این جریان بطور متواتر بدست ما رسیده است،و خطبه غدیر نیز بطور کامل در کتب حدیث حفظ شده است. روایت حدیث غدیر در شرایط خفقان خبر غدیر و سخنان پیامبر(ص)در آن مجمع عظیم،طورى در شهرها منتشر شد که حتى غیر مسلمانان هم از این خبر مهم آگاه شدند. جا داشت بیش از یکصد و بیست هزار مسلمان حاضر در غدیر،هر یک بسهم خود خطبه غدیر را حفظ کند و متن آنرا در اختیار فرزندان و فامیل و دوستان خود قرار دهد. متأسفانه جو حاکم بر اجتماع آنروز مسلمین و فضاى ایجاد شده بعد از رحلت پیامبر(ص)ـکه حدیث گفتن و حدیث نوشتن در آن ممنوع بود و سالهاى متمادى همچنان ادامه داشتـاینها سبب شد که مردم سخنان سرنوشت ساز پیامبر دلسوزشان در آن مقطع حساس را به فراموشى بسپارند و اهمیت آنرا نادیده بگیرند. طبیعى است که باید چنین مى‏شد،زیرا مطرح کردن غدیر مساوى با بر چیدن بساط غاصبین خلافت بود،و آنان هرگز اجازه چنین کارى را نمى‏دادند.البته جریان غدیر بصورتى در سینه‏ها جا گرفت که عده زیادى خطبه غدیر یا قسمتى از آن را حفظ کردند و براى نسلهاى آینده بیادگار گذاشتند و هیچکس را قدرت کنترل و منع از انتشار چنین خبر مهمى نبود. شخص امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا صلوات الله علیهما که رکن غدیر بودند،و نیز ائمه علیهم السلام یکى پس از دیگرى تأکید خاصى بر حفظ این حدیث داشتند،و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال مى‏فرمودند،و در آن شرایط خفقان مى‏بینیم که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى اصحابشان فرموده‏اند. بهمین جهت در بین قاطبه مسلمین،هیچ حدیثى به اندازه « حدیث غدیر » روایت کننده ندارد،و گذشته از تواتر آن،از نظر علم رجال و درایت،اسناد آن در حد فوق العاده‏اى است. معرفى کتاب درباره سند حدیث غدیر کتب مفصلى در زمینه بحثهاى رجالى و تاریخى مربوط به سند حدیث غدیر تألیف شده است که بهترین نمونه آن کتاب « الغدیر » تألیف علامه بزرگ شیخ عبد الحسین امینى نجفى رضوان الله علیه است. در این کتابها،اسماء راویان حدیث غدیر جمع آورى شده و از نظر رجالى در باره موثق بودن راویان بحث شده و تاریخچه مفصلى از اسناد و راویان حدیث غدیر تدوین شده و جنبه‏هاى اعجاب انگیز آن در زمینه‏هاى اسناد و رجال تبیین گردیده است.ذیلا به دو نمونه اشاره مى‏شود : ابو المعالى جوینى مى‏گوید:در بغداد در دست صحافى یک جلد کتاب دیدم که بر جلد آن چنین نوشته بود: « جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث « من کنت مولاه فعلى مولاه » و بعد از این مجلد بیست و نهم خواهد بود » (1) . إبن کثیر مى‏گوید: « کتابى در دو جلد ضخیم دیدم که طبرى در آن،احادیث غدیر خم را جمع آورى کرده بود » (2) . اگر چه کتاب براى معرفى در این زمینه بسیار زیاد است ولى در اینجا چند کتاب بعنوان راهنمایى و براى آگاهى از مباحث مربوط به سند حدیث غدیر معرفى مى‏شود: 1.الطرائف،سید ابن طاووس:ص .33 2.کشف المهم فی طریق خبر غدیر خم،سید هاشم بحرانى. 3.بحار الأنوار،علامه مجلسى:ج 37 ص 181 و .182 4.عوالم العلوم،شیخ عبدالله بحرانى:ج 15/3 ص 307 تا .327 5.عبقات الأنوار،میر حامد حسین هندى،جلد غدیر. 6.الغدیر،علامه امینى:ج 1 ص 12 تا 151،و 294 تا .322 7.خلاصه عبقات الأنوار،علامه محقق سید على حسینى میلانى دامت افاضاته،جلد غدیر. مدارک متن کامل خطبه غدیر در تاریخچه کتابهاى اسلامى،اولین بار در نقل خطبه غدیر بصورت مستقل،به کتابى که عالم شیعى استاد بزرگ علم نحو شیخ خلیل بن احمد فراهیدى متوفاى 175 هجرى تألیف کرده بر مى‏خوریم،که تحت عنوان « جزء فیه خطبة النبى(ص)یوم الغدیر » (3) معرفى شده است،و بعد از او کتابهاى بسیارى در این زمینه تألیف گردیده است. خوشبختانه متن مفصل و کامل خطبه غدیر در هفت کتاب از مدارک معتبر شیعه که هم اکنون در دست مى‏باشد و بچاپ هم رسیده،با اسناد متصل نقل شده است.روایات این هفت کتاب به سه طریق منتهى مى‏شود: یکى بروایت امام باقر(ع)است که با اسناد معتبر در سه کتاب « روضة الواعظین » تألیف شیخ إبن فتال نیشابورى (4) ، « الإحتجاج » تألیف شیخ طبرسی (5) ،و « الیقین » تألیف سید إبن طاووس (6) نقل شده است. طریق دوم بروایت زید بن ارقم است که با اسناد متصل در سه کتاب « العدد القویة » تألیف شیخ على بن یوسف حلى (7) « التحصین » تألیف سید إبن طاووس (8) ،و « الصراط المستقیم » تألیف شیخ على بن یونس بیاضى (9) ،و « نهج الایمان » تألیف شیخ حسین بن جبور (10) بنقل از کتاب « الولایة » تألیف مورخ طبرى روایت شده است. طریق سوم بروایت حذیفة بن الیمان است که با اسناد متصل در کتاب « الإقبال » تألیف سید بن طاووس (11) بنقل از کتاب « النشر و الطى » نقل شده است. شیخ حر عاملى در کتاب « اثبات الهداة » (12) و علامه مجلسى در « بحار الأنوار » (13) و سید بحرانى در کتاب « کشف المهم » (14) و سایر علماى متأخر،خطبه مفصل غدیر را از مدارک مذکور نقل کرده‏اند. بدین ترتیب،متن کامل خطبه غدیر بدست این بزرگان شیعه حفظ شده و بدست ما رسیده است،که این خود در عالم اسلام از افتخارات تشیع است. اسناد و رجال روایت کننده متن کامل خطبه غدیر ذیلا عین اسناد مربوط به روایت خطبه غدیر بعنوان پشتوانه آن تقدیم مى‏گردد. روایت امام باقر(ع)به دو سند است: 1ـ قال الشیخ أحمد بن على بن ابی منصور الطبرسی فی کتاب « الإحتجاج » : حدثنی السید العالم العابد ابو جعفر مهدی بن أبی الحرث الحسینی المرعشی رضى الله عنه قال:أخبرنا الشیخ أبو علی الحسن بن الشیخ أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی رضی الله عنه،قال :أخبرنا الشیخ السعید الوالد أبو جعفر قدس الله روحه،قال:أخبرنی جماعة عن أبی محمد هارون بن موسى التلعکبری،قال: أخبرنی أبو علی محمد بن همام،قال:أخبرنا علی السوری قال:أخبرنا أبو محمد العلوی من ولد الأفطس ـ و کان من عباد الله الصالحین ـ قال:حدثنامحمد بن موسى الهمدانی،قال:حدثنا محمد بن خالد الطیالسی،قال:حدثنا سیف بن عمیرة و صالح بن عقبة جمیعا عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر)علیهما السلام. 2ـ قال السید إبن طاووس فی کتاب « الیقین » :قال أحمد بن محمد الطبری المعروف بالخلیلی فی کتابه « أخبرنی محمد بن أبی بکر بن عبد الرحمان،قال:حدثنی الحسن بن علی أبو محمد الدینوری،قال :حدثنا محمد بن موسى الهمدانی،قال:حدثنا محمد بن خالد الطیالسی،قال:حدثنا سیف بن عمیرة عن عقبة عن قیس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر محمد بن علی(الباقر) (ع). روایت زید بن أرقم به سند زیر است: قال السید إبن طاووس فی کتاب « التحصین » :قال الحسن بن أحمد الجاوانی فی کتابه « نور الهدى و المنجی من الردى » :عن أبی المفضل محمد بن عبد الله الشیبانی،قال:أخبرنا أبو جعفر محمد بن جریر الطبری و هارون بن عیسى بن سکین البلدی،قالا:حدثنا حمید بن الربیع الخزاز،قال :حدثنا یزید بن هارون،قال:حدثنا نوح بن مبشر،قال:حدثنا الولید بن صالح عن إبن امرأة زید بن أرقم و عن زید بن أرقم. روایت حذیفة بن الیمان به سند زیر است: قال السید إبن طاووس فی کتاب « الإقبال » قال مؤلف کتاب « النشر و الطی » :عن‏أحمد بن محمد بن علی المهلب:أخبرنا الشریف أبو القاسم علی بن محمد بن علی بن القاسم الشعرانی عن أبیه :حدثنا سلمة بن الفضل الأنصاری،عن أبی مریم عن قیس بن حیان(حنان)عن عطیة السعدی عن حذیفة بن الیمان. ____________________________________________________________________ پي ‏نوشتها: (1) بحار الأنوار:ج 37 ص .235 (2) بحار الأنوار:ج 37 ص .236 (3) الذریعة:ج 5 ص 101 شماره .418 (4) روضة الواعظین:ج 1ص .89 (5) الاحتجاج:ج 1 ص 66،بحار الأنوار:ج 37 ص .201 (6) الیقین:ص 343 باب 127.بحار الأنوار:ج 37 ص .218 (7) العدد القویة: .169 (8) التحصین:ص 578 باب 29 از قسم دوم. (9) الصراط المستقیم:ج 1 ص .301 (10) نهج الایمان(نسخه خطى کتابخانه امام هادى(ع)در مشهد):ورقه 26ـ .34 (11) الإقبال:ص 454 و 456،بحار الأنوار:ج 37 ص 127 و .131 (12) اثبات الهداة:ج 2 ص 114،و ج .558 3 (13) بحار الانوار:ج 397 ص .201 (14) کشف المهم:ص 190


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:56 :: توسط : خادم شما

طرح مسئله بیعت ای مردم! آنچه لازم بود به شما فهماندم و برایتان توضیح دادم و این علی(ع) است که پس از من، تعلیم و تفهیم شما را به عهده خواهد گرفت. آگاه باشید از شما می خواهم که پس از پایان خطابه (به نشان قبول و تمکین) نخست با من و سپس با علی(ع)، دست بیعت دهید و میثاق خود را استوار کنید. بدانید که من به خداوند تعهّد سپرده ام و علی(ع) در برابر من تعهّد و بیعت نموده است و من، اکنون، از سوی حق تعالی از شما می خواهم که با علی(ع) بیعت کنید و بدانید که هر کس بیعت خود را بشکند، به زیان خویش اقدام کرده است: /فَمَن نَکَثَ فإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ¤.حج ای مردم! حج و صفا و مروه از شعائر الهی است /فَمَن حَجَّ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما¤. ای مردم! حج خانه خدا کنید که هیچ خاندانی نیست که به ان خانه وارد شود مگر آنکه بی نیاز گردد و هیچ خانواده ای از این خانه، رخ نتابیده، مگر آنکه به فقر و تهیدستی گرفتار آمده است. ای مردم! مؤمنی نیست که در آن موقف کریم بایستد مگر آنکه خداوند از معاصی گذشته او چشم پوشی می کند. پس آنگاه که حجَّش تمام شد زندگی و اعمال را از نو آغاز می کند. ای مردم! زائران خانه خدا از سوی حق تعالی، مدد و نصرت می شوند و هزینه سفرشان در دنیا جبران و نیز اندوخته روز واپسین ایشان خواهد شد که خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد فرمود. ای مردم! خانه خدا را با اعتقاد کامل و با دقت و فهم درست زیارت کنید و مباد که بدون توبه و ترک گناهان گذشته خود، از آن مواقف شریف باز گردید. ای مردم! اقامه نماز و پرداخت زکات، باید بر طبق دستور پروردگار و به همان روش که او فرمان داده است، به عمل آید و چنانچه با گذشت زمان، کوتاهی کنید یا مسائل و معارف دین را فراموش نمائید، این علی(ع) ولیّ و سرپرست شما، مبیّن آن معارف و احکام برای شماست. همان که خداوند عزّوجلّ، او را پس از من برای شما منصوب کرده و هم امامانی که به جانشینی من و او از سوی حق تعالی تعیین گردیده اند، پاسخگوی مسایل و مشکلات شما خواهند بود و بر آنچه نمی دانید آگاهتان خواهد کرد. احکام الهی آگاه باشید! حلال و حرام خدا، بیش از آن است که بتوانم یک به یک بر شمارم و معرفی نمایم؛ چون چنین است، در یک کلام می گویم که به حلالها امر می کنم و از حرامها نهی می نمایم و به منظور توضیح و تبیین آنها، مأمور شده ام که از شما بیعت گیرم و دست تعهد و پیمان بفشارم که آنچه از سوی حق تعالی درباره امیرالمؤمنین، علی(ع) و امامانی که از نسل من و علی(ع) به جهان خواهند آمد، پذیرفته باشید. و مهدی(عج)، قائم امامان و قاضی به حق تا روز واپسین خواهد بود. ای مردم! هر عمل حلالی که به شما معرفی کردم و هر کار حرامی که از آن نهی نمودم، از گفته خود باز نمی گردم و آن را تغییر نخواهم داد. این امر را به خاطر بسپارید و هرگز فراموش مکنید و به دیگران نیز سفارش کنید، مباد احکام مرا دیگرگون سازید. آگاه باشید من سخن خود را مجدداً تأکید می کنم که: نماز را به پای دارید و زکات بدهید، امر به معروف و نهی از منکر کنید اما بدانید که سر آغاز هر امر به معروف و نهی از منکری این است که فرامین مرا بپذیرید و حاضران، آن را به غائبان، اطلاع دهید و به اطاعت از اوامر من وادارشان کنید. و از مخالفت با آنها بر حذرشان سازید؛ زیرا که اینها دستور خداوند عزّوجلّ و فرمان من است، و بدانید که بدون امام معصوم (و بی معرفت او) امر به معروف و نهی از منکر امکان پذیر نیست.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:55 :: توسط : خادم شما

عید غدیر در سیره اهل بیت علیهم السلام سابقه « غدیر » و « عیدگرفتن » این روز مقدس، به زمان پیامبراکرم(ص) مى‏رسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینى ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(ع)و امام رضا (ع)آن را آشکار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین (ع) احیاگر این عید بود. رمز عید بودن « غدیر » نیز، کمال دین و اتمام نعمت در سایه تداوم خط رسالت در شکل و قالب امامت بود. به فرمان پیامبر خدا(ص)مسلمانان ماءمور شدند « ولایت » را به صاحب ولایت تبریک گویند و با آن حضرت بیعت کنند. رسول خدا نیز براین نعمت الهى شادمانى کرد و فرمود: « الحمدلله الذى فضلنا على جمیع العالمین. » آیه قرآن که به صراحت، این روز را روز اکمال دین و خشنودى پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمز دیگرى از عید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عید بودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نکته را حتى « طارق بن شهاب » مسیحى که در مجلس عمربن خطاب حضور داشت، فهمیده بود که گفت: اگر این آیه (الیوم اکملت لکم دینکم...) (مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه را عید مى‏گرفتیم. هیچ یک از حاضران نیز حرف او را رد نکردند. خود عمر نیز سخنى گفت که به نوعى پذیرش حرف او بود. (به نقل از علامه امینى در جلد 3 الغدیر ) عید گرفتن غدیر غدیر، تنها نه به عنوان « روزى تاریخى » ، بلکه به عنوان یک « عید اسلامى » مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن را بزرگ داشت و برشکوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روز عظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین (علیهم السلام)احیاگردد. همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمند پدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص) و ائمه هدى و مومنانى که پیرو آنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از « عیدگرفتن » این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که مى‏فرماید: « روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله او راهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین را کامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دین، برایشان پسندید. » کلام دیگر پیامبر(ص) که فرموده بود: « به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید. » (شرف المصطفى، ابو سعید خرگوشى ) نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر در کلام حضرت رسول است. خود امیرالمومنین(ع) در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت و در سالى که روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه عید فرمود: « خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ و شکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هر کدام به دیگرى است، تا نیکى واحسان خویش را در باره شما کامل سازد و شما را به راه رشد برساند و شما را دنباله رو کسانى قرار دهد که بانور هدایتش روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیکوى خویش ببرد و به نحو کامل از شما پذیرایى کند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرار داده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگیهاى جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداشهاى مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و کمال این عید، فرمانبردارى از امرالهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس توحید خد، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص) پذیرفته نیست و دین، جز با قبول ولایت به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت خدا جز با چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل ولایت، سامان نمى‏پذیرد. خداوند در روز غدیر، برپیامبرش چیزى نازل کرد که بیانگر اراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد که پیام را ابلاغ کند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد... . (تا آنجا که فرمود:) رحمت خدا برشماباد! پس از پایان این تجمع، به خانه‏هایتان برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهید و به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانى‏تان کرده، سپاس گویید. باهم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به یکدیگر نیکى کنید، تا خداوند هم الفت شما را پایدار کند، از نعمت الهى به یکدیگر هدیه دهید، آن گونه که خداوند برشما منت نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته و آینده قرار داده است. نیکى دراین روز، ثروت را مى‏افزاید و عمر را طولانى مى‏کند. ابراز عاطفه و محبت به هم در این روز، موجب رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج خانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقاتها ابراز شادمانى و سرور کنید... » (مصباح المتهجد، صفحه 524) آیین عید غدیر و ائمه ائمه اهل‏بیت(علیهم السلام)، این روز را شناخته و شناسانده و آن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عید گرفتن آن دستور دادند و فضیلت آن روز و ثواب نیکوکارى در آن را بیان کردند. فرات بن احنف مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت ترین، بزرگترین و شریفترین روز عید نزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت و برپیامبرش محمد (ص) این آیه را نازل فرمود: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا)گفتم: آن کدام روز بود؟ فرمود: هرگاه یکى از پیامبران بنى‏اسرائیل مى‏خواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مى‏داد، آن روز را عید قرار مى‏دادند. آن روز، روزى است که پیامبر اکرم(ص) على(ع) را به عنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت و نعمت خدا بر مومنان، تمام شد. گفتم: آن روز، کدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى یک شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه کارى سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز و شکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شما نهاد و ولایت ما را قرار داد . دوست دارم که آن روز را روزه بگیرید. (تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى، در سوره مائده) حسن بن راشد از امام صادق(ع)روایت مى‏کند که: به آن حضرت عرض کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدى است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریف‏تر از آن دو. پرسیدم: چه روزى است؟ فرمود: روزى که امیرالمومنین(ع) به عنوان نشانه راهنما براى مردم منصوب شد. گفتم: فداى شما! در آن روز چه کارى سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود : روزه مى‏گیرى و برپیامبر و دودمانش درود مى‏فرستى و از آنان که در حقشان ستم کردند، به درگاه خدا تبرى مى‏جویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویش دستور مى‏دادند روزى را که جانشین تعیین شده، « عید » بگیرند. پرسیدم: پاداش کسى که آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابر با روزه شصت ماه است. (کافى، ج 1، ص 303) عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت کرده که: از حضرت صادق(ع) پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدى دارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود : روزى که حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع) را به امامت منصوب کرد و فرمود: « من کنت مولاه فهذا على مولاه » . عرض کردم: آن روز، چه روزى است؟ فرمود: به روزش چه کاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن روز، هیجدهم ذى‏حجه است. پرسیدم: در آن روز شایسته است چه کارى انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یادکردن محمد و آل محمد، خداوند را یاد مى‏کنید . همانا پیامبراکرم(ص) توصیه فرمود که مردم این روز را عید بگیرند. پیامبران همه چنین مى‏کردند و به جانشینان خود وصیت مى‏کردند که روز تعیین جانشین را عید بگیرند. (همان ص 204) امام صادق(ع) نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند مى‏دانست و آن را « عید بزرگ خد » مى‏شمرد. در « خصال » صدوق از مفضل بن عمر روایت شده که: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید. گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنها روز هیجدهم ذى‏حجه است. روزى که پیامبر خدا(ص)، (دست)حضرت امیر(ع) را بلند کرد و او را حجت بر مردم قرار داد. پرسیدم: دراین روز، چه باید بکنیم؟ فرمود: با آنکه هرلحظه باید خدا را شکر کرد، ولى دراین روز، به شکرانه نعمت الهى باید روزه گرفت. انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مى‏کردند که روز معرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند . در حدیث دیگرى در « مصباح ؛ شیخ طوسى » (همان، ص 513) امام صادق(ع) آن روز را روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آن را برمومنان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت را برآنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش را تجدید کرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرور و روز روزه شکرانه دانسته که روزه‏اش معادل شصت ماه از ماههاى حرام (محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است. در حدیثى دیگر است که، حضرت صادق(ع) در حضور جمعى از هواداران و شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستان و شیعیانمان عید قرار داد، مى‏شناسید؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم و بزرگند، اما روز « فروغ دین » از اینها برتر است، یعنى روز هیجدهم ذى حجه... . فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259(در حالى که خودش 90 سال داشت.)گفته است که حضرت رضا(ع) را در روز غدیر ملاقات کردم، درحالى که در محضر او جمعى از یاران خاص وى بودند و امام(ع) آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانه‏هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدای، حتى کفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود و پیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى‏فرمود. محمدبن علاء همدانى و یحیى بن جریح بغدادى مى‏گویند: ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى (از اصحاب امام عسکرى (ع)) در شهر قم به درخانه‏اش رفته، در زدیم. دخترکى آمد. از او در باره احمد بن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروز عید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عیدقربان، فطر، غدیر و جمعه. (الغدیر، ج 3، به نقل از مختصر بصائر الدرجات) این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبت به این روز فرخنده است. امید است که جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت و رهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تکریم این حبل المتین استوار شیعه، دین خویش را نسبت به بنیادهاى اعتقادى ادا کنند.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:54 :: توسط : خادم شما

عید غدیر برترین و پرشکوه ترین عید اسلامى روزهاى سرنوشت ‏ساز ملى و عیدهاى شادى‏بخش و نشاط آفرین دینى در نظر گاه جامعه‏ها و تمدن‏هاى زنده و آگاه، هر کدام داراى شکوه و اهمیت و ارزش ویژه‏اى است و مردم خردمند و خردورز و آگاه به تناسب نقش هر یک از این روزهاى تاریخى در نجات و رستگارى و آزادى و رشد معنوى و اجتماعى آن جامعه و مردم، از دیرباز بر اساس راه و رسم مذهبى و ملى، مردمى و یا منطقه‏اى بدان روزها و عیدها بها مى‏دهند و فرا رسیدن آن‏ها را گرامى مى‏دارند و روز شکوهبار « غدیر » و یا عید غدیر از دیرباز در نظر خدا و پیامبرش و نیز خاندان وحى و رسالت و توحیدگرایان و مسلمانان از ارزش و اهمیت وصف ناپذیرى بهره‏ور بوده و هماره به آن سخت بها مى‏دهند و آن را برترین و پر شکوه‏ترین عید مذهبى و دینى مى‏نگرند. این همه شکوه و عظمت براى این روز بزرگ چرا؟ از نظر آفریدگار هستى اهمیت این روز بزرگ به خاطر آن است که در این روز سرنوشت‏ساز به فرمان او، پیام آورش مدال شکوه و افتخار پیشوایى و رهبرى راستین را بر سینه على(ع)نشاند و تاج معنوى خلافت را بر سر سرفراز او نهاد و او را به عنوان امیر و امام و سررشته‏دار دین و دنیاى مردم برگزید و به همین منظور فرشته وحى با پیام او به پیام آورش فرمود آمد و ضمن تسلیم گرم‏ترین تبریک و تهنیت خدا به پیامبر و مردم توحیدگرا این آیه را آورد که:هان اى مردم، امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خویشتن را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما به عنوان آیین جاودانه برگزیدم... الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... (سوره مائده، آیه 3) از دیدگاه پیامبر و از نظر پیامبر اهمیت این روز پر شکوه تا آنجایى است که: « حافظ ابو سعید » در کتاب خویش، « شرف المصطفى » از « احمد بن حنبل » و از « ابو سعید خدرى » آورده است که:آن پیشواى بزرگ در روز عید غدیر مى‏فرمود:هان اى مردم، اینک به من تبریک بگویید، چرا که خداى پر مهر در این روز بزرگ، هم نعمت بزرگ رسالت را به من ارزانى داشت و هم مقام والاى امامت راستین را به خاندانم. « انه قال(ص) ـ یوم الغدیرـ هنئونى، ان الله تعالى خصنى بالنبوة و خص اهل بیتى بالإمامة » و درست در این راستا بود که اصحاب پیامبر، از جمله « عمر » و « ابو بکر » پیش آمدند و به امیر والایى‏ها تبریک گفتند و تصریح کردند که:خوشا به حالت، چقدر پر شکوه و زیباست برایت اى على!هان اى امیر مؤمنان!گوارا باد که اینک مولا و سررشته‏دار ما و هر زن و مرد توحیدگرا و با ایمانى شده‏اى و خدا و پیامبرش تو را به این مقام بلند و پر شکوه برگزیده‏اند. از ششمین امام نور آورده‏اند که پیامبر در اهمیت این روز بزرگ فرمود: « یوم غدیر خم افضل اعیاد أمتى، و هو الیوم الذى امرنى الله بنصب اخى على بن ابى طالب علما لأمتى یهتدون به من بعدى، و هو الیوم الذى اکمل فیه الدین، و أتم على أمتى فیه النعمة، و رضى لهم الاسلام دینا » ؛ روز پر شکوه « غدیر » از برترین عیدهاى مذهبى براى جامعه و امت من است، چرا که در این روز پر برکت بود که خدا به من فرمان داد تا برادرم على(ع)را به رهبرى راستین امت خویش برگزینم و به مردم روشنگرى کنم که پس از من از او پیروى نمایند.و نیز در این روز بود که خداى فرزانه دین خود را کامل و نعمت خویش را بر امت من تمام گردانید و خشنود گردید که دین آنان اسلام باشد و خودشان مسلمان واقعى. از نظرگاه خاندان رسالت اما از دیدگاه پیشوایان راستین دین، روز « غدیر » بسیار پر شکوه و با عظمت است و به همین دلیل هم خاندان وحى و رسالت، آن را گرامى مى‏داشتند و در این مورد نیز به پیامبر اقتدا داشتند. در این مورد « فرات بن اخنف » آورده است که: به حضرت صادق گفتم: فدایت گردم آیا براى مردم توحیدگرا و مسلمان عیدى پر شکوه‏تر از عید فطر و عید قربان و روز عرفه و روز جمعه آمده است؟ فرمود:آرى، برترین، شریف‏ترین و پر شکوه‏ترین عید نزد خد، همان روزى است که خدا در آن روز دین خود را کامل ساخت و به پیامبر و مردم پیام فرستاد که : « الیوم اکملت لکم دینکم... » پرسیدم: سرورم این روز کدام است؟ فرمود: فرات!پیامبران پیشین هر کدام مى‏خواستند براى خود جانشینى بر گزینند، به دستور خدا روزى مردم را گرد مى‏آوردند و برترین فرد امت خویش را به دستور خدا به امامت بر مى‏گزیدند و آن روز را روز عید اعلام مى‏داشتند و آن روز، همان روز شکوهبارى است که خدا على را به امامت مردم برگزید و بدین وسیله دین خود را کامل ساخت و نعمت خویشتن را بر آنان تمام گردانید... گفتم:سرورم، این روز کدامین روز است؟ فرمود:در میان بنى‏اسرائیل گاه روز شنبه اتفاق افتاد و گاه یکشنبه و گاه دوشنبه...اما در اسلام روز عید غدیر مى‏باشد. پرسیدم:در این روز بزرگ چه کارى باید براى تقرب به خدا انجام داد؟ فرمود:فرات روز عید غدیر، روز پرستش خد، روز نماز و نیایش، روز سپاس و ستایش خدا و روز شادى و شادمانى است، چرا که خدا در این روز به خاطر گزینش امامان خاندان وحى و رسالت به رهبرى و سررشته‏دارى دین و دنیاى شم، بر مردم نعمتى‏گران ارزانى داشت.به همین دلیل در سپاس به بارگاه خدا دوست مى‏دارم شما روزه بدارید. * برگرفته از کتاب امام على(ع) از ولادت تا شهادت ص 407 نوشته سید محمد کاظم قزوینى

ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:52 :: توسط : خادم شما

خلاصه واقعه غدیر خم اهمیت حجه الوداع هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مکه معظمه نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می آید و بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده اند. بار اول در سال هشتم پس از صلح حدیبیه به عنوان عمره وارد مکه شدند و طبق قراردادی که با مشرکین بسته بودند فوراً بازگشتند. بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مکه وارد این شهر شدند، و پس از پایان برنامه ها و برچیدن بساط کفر و شرک و بت پرستی به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مکه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدینه بازگشتند. سومین و آخرین بار بعد از هجرت که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم وارد مکه شدند در سال دهم هجری بعنوان حجه الوداع بود که حضرت برای اولین بار به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند. در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، و آن عبارت بود از دو حکم مهم از قوانین اسلام که هنوز برای مردم به طور کامل و رسمی تبیین نشده بود: یکی حج، و دیگری مسئله خلافت و ولایت و جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم. آغاز سفر حج پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبایل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن بسوی مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در اولین سفر رسمی حضرت، به عنوان حج شرکت داشته باشند. اضافه بر آنکه حضرت اشاراتی فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد. جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر (گاهی بیشتر از آن را هم نقل کرده اند) در مراسم حج شرکت کردند که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه به همراه حضرت حرکت کرده بودند، بطوریکه لبیک گویان از مدینه تا مکه متصل بودند. حضرت چند روز به ماه ذی الحجه مانده از مدینه خارج شدند و بعد از ده روز طی مسافت در روز سه شنبه پنجم ذی الحجه وارد مکه شدند. امیرالمومنین علیه السلام هم که قبلاً از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه رفته بودند به همراه عده ای در حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن برای ایام حج به مکه رسیدند. با رسیدن ایام حج در روز نهم ذی الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را برای مردم بیان فرمودند. خطابه اول در منی در عرفات دستور الهی نازل شد که علم و ودایع انبیاء علیهم السلام را به علی بن ابی طالب علیه السلام منتقل کند و او را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کند. در منی پیامبر صلی اله علیه و اله و سلم اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع یک زمینه سازی برای خطبه غدیر بود. در این خطبه ابتدا اشاره به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبروی مردم نمودند، و سپس خونهای بناحق ریخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهلیت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا کینه توزیها از میان برداشته شود و جوّ اجتماع برای تامین امنیت آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند که مبادا بعد از او اختلاف کنند و بر روی یکدیگر شمشیر بکشند. در اینجا تصریح فرمودند که: اگر من نباشم علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد. سپس حدیث ثقلین بر لسان مبارک حضرت جاری شد و فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم که اگر به این دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم. اشاره ای هم داشتند به اینکه عده ای از همین اصحاب من روز قیامت به جهنم برده می شوند. نکته جالب توجه اینکه در این خطابه، امیرالمومنین علیه السلام سخنان حضرت را برای مردم تکرار می کردند تا آنان که دورتر بودند بشنوند. خطابه دوم در مسجد خیف در منی در روز سوم از توقف در منی، بار دیگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در آنجا نیز خطابه ای ایراد فرمودند که ضمن آن صریحاً از مردم خواستند که گفته های ایشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند. در این خطبه به اخلاص عمل و دلسوزی برای امام مسلمین و تفرقه نینداختن سفارش فرمودند و تساوی همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی را اعلام کردند. بعد از آن بار دیگر متعرض مسئله خلافت شدند و حدیث ثقلین بر لسان حضرت جاری شد، و بار دیگر برای غدیر زمینه را آماده کردند. در این مقطع، منافقین کاملاً احساس خطر کردند و قضیه را جدی گرفتند و برنامه های خود را آغاز کردند و پیمان نامه نوشتند و هم قسم شدند. لقب امیرالمؤمنین در مکه جبرئیل، لقب امیرالمؤمنین را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابی طالب علیه السلام از جانب الهی آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز برای آن حضرت تعیین شده بود. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم دستور دادند تا یک یک اصحابش نزد علی علیه السلام بروند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنند و السلام علیک یا امیرالمؤمنین بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن علی علیه السلام گرفت. در اینجا ابوبکر و عمر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمودند: حقی از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است. اعلان رسمی برای حضور در غدیر با اینکه انتظار می رفت پیامبر خدا در اولین و آخرین سفر حج خود مدتی در مکه بمانند، ولی بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادی خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند: فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند. غدیر کمی قبل از جحفه که محل افتراق اهل مدینه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهی انتخاب شد. در این مکان، آبگیر و درختان کهنسالی وجود داشت. هم اکنون نیز، غدیر محل شناخته شده ای در دویست و بیست کیلومتری مکه و به فاصله دو میل قبل از جحفه به طرف مکه قرار دارد، و مسجد غدیر و محل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام محل عبادت و زیارت زائران است. برای مردم بسیار جالب توجه بود که پیامبرشان - بعد از ده سال دوری از مکه – بدون آنکه مدتی اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارشان بیایند و مسایل خود را مطرح کنند، بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در غدیر امر نمودند. صبح آن روز که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم از مکه حرکت کردند، سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر (و به قولی صد و چهل هزار، و به قول دیگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمین زده می شدند به همراه حضرت حرکت کردند. حتی عده ای حدود دوازده هزار نفر از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدیر آمدند. اجتماع خطابه و جزئیات خطبه همینکه به منطقه کراع الغمیم - که غدیرخم در آن واقع شده – رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند: أَیُّهَا النَّاسُ أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه ؛ ای مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم. و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است. سپس فرمان دادند تا منادی ندا کند: «همه مردم متوقف شوند و آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند» تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند. و نیز دستور دادند: کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن موضع خالی بماند. پس از این دستور همه مرکبها متوقف شدند، و کسانی که پیشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و کم کم آرام گرفتند. شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند. از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود. سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند. البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند. پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر انتظار مردم به پایان رسید. ابتدا منادی حضرت ندای نماز جماعت داد، و سپس نماز ظهر را به جماعت خواندند. بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز آن منبر ایستادند و امیرالمؤمنین علیه السلام را فراخواندند و به ایشان دستور دادند بالای منبر بیایند و در سمت راستشان بایستند. قبل از شروع خطبه، امیرالمومنین علیه السلام یک پله پایین تر بر فراز منبر در طرف راست حضرت ایستاده بودند. سپس آن حضرت نگاهی به راست و چپ جمعت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند. دو اقدام عملی بر فراز منبر در اثناء خطبه، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دو اقدام عملی بر فراز منبر انجام دادند که بسیار جالب توجه بود: 1- علی بن ابی طالب علیه السلام بر فراز دست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، برای آنکه تا آخر روزگار راه هرگونه شک و شبهه بسته باشد و هر تلاشی در این راه در نطفه خنثی شود، ابتدا مطلب را به طور لسانی اشاره کردند، و سپس به صورت عملی برای مردم بیان کردند. بدین ترتیب که ابتدا فرمودند: باطن قرآن و تفسیر آنرا برای شما بیان نمی کند مگر این کسی که من دست او را می گیرم و او را بلند می کنم و بازویش را گرفته او را بالا می برم. بعد از آن، حضرت گفته خود را عملی کردند، و بازوی علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را به سمت صورت حضرت باز کردند تا آنکه دستهای هر دویشان به سوی آسمان قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را از جا بلند کردند تا حدی که پاهای آن حضرت محاذی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قرار گرفت و مردم سفیدی زیر بغل آن دو را دیدند، که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند: هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست. 2- بیعت با قلبها و زبانها اقدام دیگر حضرت آن بود که چون بیعت گرفتن از فرد فرد آن جمعیت انبوه، ار طرفی غیر ممکن بود و از سوی دیگر امکان داشت افراد به بهانه های مختلف از بیعت شانه خالی کنند و حضور نیابند، و در نتیجه نتوان التزام عملی و گواهی قانونی از آنان گرفت، لذا حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: ای مردم، چون با یک کف دست و با این وقت کم و با این سیل جمعیت، امکان بیعت برای همه وجود ندارد، پس شما همگی این سخنی را که من می گویم تکرار کنید و بگویید: ما فرمان تو را که از جانب خداوند درباره علی بن ابی طالب و امامان از فرزندانش به ما رساندی اطاعت می کنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت می کنیم ... عهد و پیمان در این باره برای ایشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستمان گرفته شد. هر کس به دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است. پیداست که حضرت، عین کلامی را که می بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصی برای خود اقرار نکند، بلکه همه به آنچه حضرت از آنان می خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند. وقتی کلام پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پایان یافت همه مردم سخن او را تکرار کردند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد. بیعت مردان پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى جَمِیعِ الْعَالَمِین‏. عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند. برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند. پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند. نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم – چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه – سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است . و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است. برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند. بسیار بجاست که در این مقطع به قطعه جالبی از تاریخ این بیعت اشاره کنیم: اولین کسانی که در غدیر با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمودند و خود را از دیگران جلو انداختند همانهایی بودند که زودتر از همه آنرا شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر، که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یکی پس از دیگری رو در روی امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند. جالبتر اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان می راند: افتخار برایت باد، گوارایت باد ای پسر ابی طالب، خوشا به حالت ای ابا الحسن، اکنون تو مولای من و مولای هر مرد و زن مومنی شده ای! نکته دیگری که بار دیگر چهره دو رویان را روشن ساخت این بود که پس از امر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت می کردند، ولی ابوبکر و عمر با آنکه پیش از همه خود را برای بیعت به میان انداخته بودند قبل از بیعت به صورت اعتراض گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنی: از جانب خود می گویی)؟ حضرت فرمودند: از طرف خدا و رسولش است، و نیز فرمودند: آری حق است از طرف خدا و رسولش که علی امیرالمؤمنین است. بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند. یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در آن مراسم حضور داشتند. عمامه سحاب پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: عمامه تاج عرب است. خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند: پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود. شعر غدیر بخش دیگری از مراسم پر شور غدیر، درخواست حسان بن ثابت بود. او به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، اجازه می فرمایید شعری را که درباره علی بن ابی طالب (به مناسبت این واقعه عظیم) سروده ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان ببرکت خداوند. حسان گفت: ای بزرگان قریش، سخن مرا به گواهی و امضای پیامبر گوش کنید. و سپس اشعاری را که در همانجا سروده بود خواند که به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند. ذیلاً متن عربی شعر حسان و سپس ترجمه آنرا معنی آوریم: أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ مُحَمَّداً لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیاً وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِیاً عَلَیْکَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ رِسَالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِیَا فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاکَ رَافِعُ کَفِّهِ بِیُمْنَى یَدَیْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِیاً فَقَالَ لَهُمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْکُمْ وَ کَانَ لِقَوْلِی حَافِظاً لَیْسَ نَاسِیاً فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِی عَلِیٌّ وَ إِنَّنِی بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ رَاضِیاً فَیَا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِیّاً فَوَالِهِ وَ کُنْ لِلَّذِی عَادَى عَلِیّاً مُعَادِیاً وَ یَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِیهِ لِنَصْرِهِمْ إِمَامَ الْهُدَى کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیَاجِیَا وَ یَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِیهِ وَ کُنْ لَهُمْ إِذَا وُقِفُوا یَوْمَ الْحِسَابِ مُکَافِیَا آیا نمی دانید که محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم کنار درختان غدیرخم با حالت ندا ایستاد، و این در حالی بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستی مکن که تو محفوظ خواهی بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانی و از ظالمان بترسی و از دشمنان حذر کنی رسالت پروردگارشان را نرسانده ای. در اینجا بود که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دست علی علیه السلام را با دست راست بلند کرد و با صدای بلند فرمود: هر کس از شما که من مولای او هستم و سخن مرا بیاد می سپارد و فراموش نمی کند، مولای او بعد از من علی است، و من فقط به او – نه به دیگری – به عنوان جانشین خود برای شما راضی هستم. پروردگارا هر کس علی را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با علی دشمنی کند او را دشمن بدار. پروردگارا یاری کنندگان او را یاری فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده ای را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنی می بخشد. پروردگارا خوار کنندگان او را خوار کن و روز قیامت که برای حساب می ایستند خودت جزا بده. ظهور جبرئیل در غدیر مسئله دیگری که پس از خطبه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد، این بود که مردی زیبا صورت و خوشبوی را دیدند که در کنار مردم ایستاده بود و می گفت: بخدا قسم، روزی مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکد نمود، و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش آنرا برهم نمی زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند. در اینجا عمر نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمودند: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مومنان از تو بیزار خواهند بود! معجزه غدیر، امضای الهی واقعه عجیبی که به عنوان یک معجزه، امضای الهی را بر خط پایان غدیر ثبت کرد جریان حارث فهری بود. در آخرین ساعات از روز سوم، او به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آمد و گفت: ای محمد! سه سوال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا این علی بن ابی طالب که گفتی ٍّمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه‏ ... از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟ حضرت در جواب هر سه سوال فرمودند: خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی کنم. حارث گفت: خدایا اگر آنچه محمد می گوید حق و از جانب توست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست. و در روایت دیگر چنین است: خدایا، اگر محمد در آنچه می گوید صادق و راستگو است شعله ای از آتش بر ما بفرست. همینکه سخن حارث تمام شد و براه افتاد خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد. در روایت دیگر: ابر غلیظی ظاهر شد و رعد و برقی بوجود آمد و صاعقه ای رخ داد و آتشی فرود آمد و همه دوازده نفر را سوزانید. بعد از این جریان، آیه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع (1) ‏لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2) ... نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری. و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که غدیر از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است. پایان مراسم غدیر بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم پایان پذیرفت و آن روزها به عنوان ایام الولایه در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، هر یک با دنیایی از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشین او راهی شهر و دیار خود شدند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم عازم مدینه گردید. خبر واقعه غدیر در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدینگونه خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:50 :: توسط : خادم شما

وصیتهای حضرت امیر المؤمنین (ع) که باب مدینه العلم وسرچشمه فضایل ومناقب ونمونه کامل پیغمبر گرامی اسلام است در آن لحظات آخر عمر هم در تلاش برای تبیین ونشر حقایق اسلام بود. آن حضرت در آخرین لحظات زندگی، وصیتی کرد که برای همیشه تاریخ برای بشریت درس خوب زیستن است. البته وصیتهای حضرت، دو جنبه خصوصی وعمومی داشت که در ذیل به آنها اشاره می کنیم: وصایای خصوصی الف: نخست این که در تجهیز وکفن ودفن بدنش امام حسن (ع) را وصی وجانشین خود قرار داد وبه همه فرزندان دیگر از حضرت حسین (ع) ومحمد وعون وجعفر وعبداللَّه وعباس و... دستور داد که از او اطاعت کنند، وپس از او برادرش را واجب الاطاعة قرار دهند که همه به فرمان او باشند. البته این وصیت جنبه عمومی هم دارد که همه مسلمانان موظف بودند که از امام حسن وپس از او از امام حسین اطاعت کنند وآن دو را در زمان هر کدامشان امام وحجت خدا بدانند. ب: ودیگر این که سفارش کرد ایمان خود را حفظ کنند واز احکام اسلام مراقبت نمایند وتقوا وفضیلت را شعار خود قرار دهند. ج: در مورد چگونگی غسل وکفن ونماز وتدفین به آنها سفارش کرد که چگونه عمل کنند وشبانه این کار انجام شود که در صفحات بعد درباره آن بحث خواهیم کرد. د: فرزندان خود، مخصوصاً امام حسن وامام حسین - علیهما السلام - را به صبر وتحمل مصائبی که در پیش خواهند داشت سفارش کرد.(1) وصایای عمومی وصایای عمومی حضرت، متعدد ومختلف نقل شده است در این جا یکی از آنها را که در اکثر کتابهای حدیثی علمای شیعه وسنی آمده است،(2) می آوریم: بسم اللَّه الرحمن الرحیم؛ این آن چیزی است که علی بن ابی طالب وصیت می کند. علی به وحدانیت ویگانگی خدا شهادت می دهد، واقرار می کند که محمّد بنده وپیغمبر خداست، خدا او را فرستاد تا مردم را هدایت کند ودین خود را بر ادیان دیگر غالب گرداند ولو کافران کراهت داشته باشند. همانا نماز، عبادت، حیات وممات من از خدا وبرای خداست، شریکی برای او نیست من به این دستور امر شده ام وتسلیم خداوند هستم. ای پسرم حسن! تو وهمه فرزندان واهل بیتم وهر کس را که این نامه به او برسد به امور زیر توصیه وسفارش می کنم: 1-هرگزتقوای الهی رااز یادنبرید،کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید. 2-همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید وبر اساس ایمان به خدا متحد باشید واز هم جدا نشوید، همانا از پیغمبر خدا شنیدم که می فرمود: اصلاحِ میان مردم از نماز وروزه دائم افضل است وچیزی که دین را محو ونابود می کند فساد واختلاف است ولا حَولَ ولا قُوَّة إلّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم. 3-«ارحام وخویشاوندان» را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان می کند. 4-خدا را، خدا را! درباره «یتیمان»، مبادا گرسنه وبی سرپرست بمانند.(3) 5-خدا را، خدا را! درباره «همسایگان» خوشرفتاری کنید، پیغمبر آن قدر در مورد همسایه سفارش کرد که ما گمان کردیم می خواهد آنها را در ارث شریک کند. 6-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «قرآن»، نکند دیگران در عمل به قرآن بر شما پیشی گیرند! 7-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «نماز» چرا که نماز ستون دین شماست. 8- از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «کعبه» خانه پروردگارتان، مبادا حج تعطیل شود که اگر کعبه خالی بماند وحج متروک شود مهلت داده نخواهید شد ومغلوب دشمنان خواهید شد. 9-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره ماه «رمضان» که روزه آن ماه سپری است برای آتش جهنم. 10-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «جهاد در راه خدا» از مال وجان خود در این راه کوتاهی نکنید. 11-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «زکات مال» که زکات، آتشِ خشمِ الهی را خاموش می کند. 12-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «امّت پیامبرتان» مبادا مورد ستم قرار گیرند.(4) 13-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «صحابه ویاران پیغمبرتان» زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش کرده است. 14-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «فقرا وتهیدستان» آنها را در زندگی خود شریک کنید. 15-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «بردگان وکنیزان» که آخرین سفارش پیامبر(ص) درباره اینها بود. علی (ع) مجدداً سفارش نماز را کرد وفرمود: کاری که رضای خدا در آن است در انجام آن بکوشید. 16-با مردم به خوشی ونیکی رفتار کنید همان طوری که قرآن دستور داده است وبه ملامت مردم ترتیب اثر ندهید. 17-امر به معروف ونهی از منکر را ترک نکنید، نتیجه ترک آن این است که بدان وناپاکان بر شما مسلط خواهند شد وبه شما ستم خواهند کرد، آن گاه هر چه نیکان شما دعا کنند دعای آنها مستجاب نخواهد شد. 18-بر شما باد که بر روابط دوستانه میان خود بیافزایید، به یکدیگر نیکی کنید از کناره گیری از یکدیگر وقطع ارتباط وتفرقه وتشتت بپرهیزید. 19-کارهای خیر را به مدد یکدیگر واجتماعاً انجام دهید واز همکاری در مورد گناهان وچیزهایی که موجب کدورت ودشمنی می شود بپرهیزید: «تعاونوا علی البرّ والتقوی.....» 20-از خدا بترسید که کیفر خدا شدید است: «واتقوا اللَّهَ إنّ اللَّهَ شَدیدُ العِقاب.» خداوند نگهدار شما خاندان باشد وحقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، اکنون با شما وداع می کنم وشما را به خدای بزرگ می سپارم وسلام ورحمتش را بر شما می خوانم.(5) در آخر این وصیت در کافی آمده است که پس از پایان وصیت حضرت پیوسته می گفت: «لا إله إلاّ اللَّه» تا وقتی که روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست.(6) در نهج البلاغه است که در پایان وصیت، امام (ع) فرزندان خود را مخاطب ساخت وبه آنها فرمود: «یا بنی عَبدُ المطّلب لا یَلفِینَّکُم تَخُوضونَ دِماءَ المُسلمینَ خُوضاً تَقولون: قُتِلَ أمیرُ المؤمنین! ألا لا یَقْتُلُنَّ بی إلاّ قاتلی، اُنظروا إذا اَنا مُتُّ مِن ضَربَتِهِ هذهِ فَاضربوهُ ضَربَةً، لا یُمثَّل بالرَّجُلِ فإنّی سَمِعتُ رَسولَ اللَّه(ص) یَقول: إیّاکُم والمُثلة ولو بِالکلْبِ العَقور؛ ای فرزندان عبدالمطلب! نیابم شما را که در خون مسلمانان فرو روید ودست به کشتار بزنید به بهانه این که بگویید امیرالمؤمنین کشته شده وبدانید که در برابر من جز کشنده من کسی نباید کشته شود، نگاه کنید چون من از ضربت او از دنیا رفتم به او یک ضربت بزنید واو را مُثله نکنید که من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: "از مُثله کردن بپرهیزید اگر چه به سگ گزنده وهار باشد".»(7) وصیت امام (ع) درباره کیفیت غسل وکفن ودفن محمد بن حنفیه روایت کرده است: شب بیست ویکم ماه رمضان رسید وشب تاریک شد علی(ع) همه فرزندان واهل بیت خود را جمع کرد وبا آنها وداع نمود، سپس به فرزندش امام حسن فرمود: «خداوند این مصیبت را بر شما نیکو گرداند، همانا من از میان شما می روم، وهمین امشب به ملاقات خدا خواهم رفت وبه حبیبم رسول خدا (ص) همان طوری که وعده ام داده، ملحق خواهم شد، ای پسرم! وقتی من از دنیا رفتم مرا غسل ده وکفن کن، وبه بقیه حنوط جدّت رسول خدا (ص) که از کافور بهشت است وجبرئیل آن را آورده بود مرا حنوط کن، بعد مرا بر روی سریر گذارید، جلوی تابوت را کسی حمل نکند بلکه دنبال او را بگیرید، وبهر جانبی که تابوت رفت شما هم بروید، وهر جا که ایستاد بدانید قبر من آن جاست، جنازه ام را آن جا زمین بگذارید وتو ای پسرم بر جنازه ام نماز بگذار، هفت تکبیر بگو، وبدان که هفت تکبیر به غیر از من بر هیچ کس مشروع نیست جز بر فرزند برادرت حسین که او قائم آل محمد ومهدی این امت است واو کجی های خلق را راست خواهد کرد، وقتی تو از نماز بر من فارغ شدی، جنازه را از آن محل بردار وخاک آن جا را حفر کن، قبر کنده ولحدی ساخته وتخت چوبی نوشته شده خواهی یافت که مرا در آن جا دفن می کنی، وقتی خواستی از قبر خارج شوی اندکی صبر کن آن گاه نگاه کن می بینی که من در قبر نیستم، زیرا به جدت رسول خدا ملحق خواهم شد، چون هر پیغمبری را در مشرق به خاک سپارند ووصی او را در مغرب دفن کنند حق تعالی بین روح وجسد آن دو را جمع نماید، وپس از زمانی از هم جدا خواهند شد وبه قبرهای خویش برمی گردند، سپس قبر مرا با خاک پر کن وآن محل را از مردم پنهان دار.(8) آن گاه علی با فرزندان خود اندکی صحبت کرد وآنان را از آینده ای که حسن وحسین دارند آگاه نمود وآنها را به صبر وتقوی دعوت کرد، سپس لختی بیهوش شد چون به هوش آمد فرمود: «اینک رسول خدا، وحمزه عم بزرگوارم، وجعفر برادرم نزد من آمدند وگفتند: زود بشتاب که ما مشتاق ومنتظر تو هستیم»، پس نگاهی به اهل بیت خود کرد وفرمود: «همه شما را به خدا می سپارم، خداوند همه را به راه راست هدایت واز شرّ دشمنان محافظت نماید، خدا خلیفه من است بر شما وشما را کافی است برای خلافت ونصرت» سپس به فرشتگان خدا سلام داد وگفت: «لِمثلِ هذا فَلْیَعْمَلِ العامِلُون إنّ اللَّهَ مَعَ الّذینَ اتَقوَّا والَّذینَهُم مُحسِنُون؛ از برای مثل این مقام باید عمل کنند عمل کنندگان، زیرا که خداوند با پرهیزکاران ونیکوکاران است.» سپس عرق بر پیشانی مبارکش جاری شد، چشمهای مبارک را بر هم گذاشت، دست وپا به جانب قبله کشید وگفت: «أشهدُ أن لا إله الاّ اللَّه وَحدهُ لا شَریکَ لَه وأشهدُ أنَّ محمّداً عَبدهُ ورَسولُه» این را گفت ومرغ روحش به ملکوت اعلی در کنار پیغمبران واولیاء خدا پرواز کرد، صلوات اللَّه وسلامه وسلام ملائکته وانبیائه ورسله علیه، ولعنة اللَّه علی قاتله. وبدین ترتیب مشعل هدایت وکانون عدالت خاموش شد، این واقعه در شب جمعه بیست ویکم ماه رمضان سال چهلم هجری بود.(9) منابع مقاله: تجلی امامت، ناظم زاده، سید اصغر؛ پینوشتها: 1- همان، ج 36، ص 5 . 2- کافی، ج 7، ص 51؛ نهج البلاغه، نامه 47؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 120؛ اسد الغابه، ج 4؛ مسعودی مروج الذهب، ج 2، ص 425؛ تحف العقول، ص 197؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 142؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 85 و بحار الانوار، ج 42، ص 248 . 3- در نهج البلاغه دارد: «مراقب باشید که مبادا یتیمان در اثر رسیدگی نکردن شما از بین بروند» (ولا یضیعوا بحضرتکم) . 4- در بعضی از نسخ: «اللَّه اللَّه فی ذریّة نبیّکم» دارد. 5- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 24 . 6- همان . 7- نهج البلاغه، نامه 47 . 8- بحارالانوار، ج 42، ص 290، و مفید، الارشاد، ص 26، فصل 6، باب 2 حدیث را با کمی تفاوت نقل کرده است. 9- بحار الانوار، ج 42، ص 292 .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:43 :: توسط : خادم شما

شهادت شهادت مولود کعبه زمانی که امام آماده می شد تا به سوی صفین حرکت کرده و جنگ جدیدی را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری توسط شقی ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادی مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید. بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهای عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکیر تمیمی، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام علی (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجی خود دید و بازدید می کرد. یک بار به دیدار گروهی از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنی را با نام «قطام بنت شجنة بن عدی » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگاری کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام علی (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا برای همین به کوفه آمده است. (1) او چندی شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتی بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمی بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (2) روایات متعددی حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودی مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (3) در نقلهای دیگری آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم برای نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (4) منابع موجود تاریخی بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگری وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتی می داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلی از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالی که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتی بر سر امام زد. (5) در نقل دیگری از یکی از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانی بوده و گاهی بجای آن حضرت نماز می خوانده و در برخی نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتی ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (6) شیخ طوسی نیز روایتی نقل کرده است که همین مطلب را تایید می کند. (7) متقی هندی نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانی ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. (8) نقل دیگری از ابن حنبل (9) که همان را ابن عساکر (10) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید می کند. ابن عبد البر می گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسی را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجای خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (11) روایات فراوانی از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحی امام در شبی است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتی از امام باقر (ع) که ابن ابی الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهی امام را از شهادت خویش خبر می دهد. (12) زمانی که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خدای کعبه رستگار شدم. (13) ابن ابی الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است. قسمتهایی از آن در زمینه مسائل مالی و بخشی از آن، وصایای دینی امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندی کردند از جمله: صله رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامه نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل بیت رسول خدا (ص) ، بندگان، امر به معروف و نهی از منکر. در این نقل آمده است که امام در حالی که مشغول گفتن «لا اله الا الله » بودند، در آغاز شب بیست و یکم رمضان، در حالی که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » را می خواند به دیدار معبود شتافت. (14) بنا به نقلی دیگر، پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه، عبد الله بن جعفر و تنی چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایی که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانی دفن کردند. این کار برای آن بود که خوارج یا دیگران (بنی امیه) قبر امام را نبش نکنند. (15) در اخبار شهادت امام آمده است که گروهی از غلات در مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خودداری کردند. این گروه منشا تفکرات غلو آمیز در میان شیعه هستند که در قسمتهای بعدی، اشاراتی به آنها خواهیم داشت. چند نقلی که ابن ابی الدنیا در این زمینه آورده است، نشان از حضور فردی با نام ابن السوداء از قبیله همدان که او را عبد الله بن سبا می نامیده اند دارد. در نقلی دیگر از عبد الله بن وهب السبائی یاد شده که این ادعا را در مدائن کرده است. (16) این دو نقل نشان می دهد که حتی نام این شخص مشخص نبوده است. منابع مقاله: تاریخ خلفاء، جعفریان، رسول؛ پی نوشت ها: 1- طبقات الکبری، ج 3، صص 38- 35 2- مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 36، ش 13 3- همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12 4- همان، ص 28، 33، ش 11 5- همان، ص 30، ش 5 6- همان، ص 30، ش 6 7- الامالی، الجزء الثالث، ش 18 8- کنز العمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم) ، الامالی فی آثار الصحابه، صص 104- 103 9- الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم) 10- ترجمة الامام علی بن ابی طالب (ع) ، ج 3، ص 361 (طبع دوم) 11- الاستیعاب، (در حاشیه الاصابه) ج 3، ص 59 12- همان، صص 34- 33، ش 12، ابو نعیم روایتی نقل کرده (و دیگران فراوان آورده اند) که رسول خدا (ص) خبر شهادت وی را به آن حضرت داده بود. معرفة الصحابه، ج 1، صص 296- 295 13- همان، ص 39، ش 20، و در پاورقی همانجا از: الامامة و السیاسه، ص 160، انساب الاشراف، ج 2، ص 499 14- مقتل الامام امیر المؤمنین، صص 46- 45 15- همان، ص 79، ش 68 16- همان، ص 92، ش 85، ص 96، ش 91


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:41 :: توسط : خادم شما

جنگ های سه گانه امام علی علیه السلام علل و مشروعیت آن ها چکیده این مقاله، به تحلیل و بررسی کلی علل جنگ های سه گانه حضرت علی علیه السلام با مسلمانان می پردازد. در این مقاله، به اثبات می رسد که جنگ های سه گانه داخلی در حکومت نوپای علوی، علی رغم میل باطنی حضرت، بر ایشان تحمیل شد. در تحلیل جنگ اول (جمل)، به سه عامل (داعیه حکومت و عدم تحمّل عدل علوی توسط طلحه و زبیر و بهانه خون خواهی عثمان از سوی عایشه) اشاره می شود و حقّانیت و مشروعیت جبهه امام علیه السلام به اتکا به روایات، عنوان «یاغی» و «محارب»، کوشش های حضرت در متارکه جنگ نشان داده می شود. در تحلیل جنگ دوم و سوم (صفیّن و نهروان) اشاره می شود که با وجود نافرمانی معاویه و سرکشی و شورش خوارج، حضرت با راهکارهای گوناگون کوشید شعله جنگ را خاموش کند، اما حضرت به مقصود خویش نرسید و آن دو جنگ بر ایشان تحمیل شد. مقدّمه جنگ و کشتار در آیین مقدّس اسلام تنها برای دفاع از خود و آیین الهی و به عنوان آخرین راه کار ممکن مشروع شمرده شده و اصل ریختن خون انسانی با قطع نظر از قید مزبور، مذموم و مورد نهی قرار گرفته است. امام علی علیه السلام آن را از بدترین رسوم آیین جاهلیت برمی شمارد: «أنتم معشر العرب علی شرِّ دینٍ... تسفکون دماءَکم»(1) حضرت در منشور معروف حکومتی خویش به مالک اشتر، وی را از هرگونه خون ریزی و بنیان نهادن حکومت بر جنگ و جدال، به شدت نهی می کند: «ایّاکَ و الدماءَ و سفکها بغیر حلّها...» و لا تقوّینّ سلطانک بسفکِ دمٍ حرامٍ.»(2) از منظر دینی و سیاسی امام علیه السلام ، جنگ و جهاد نه ذاتی و قاعده، که امری عرضی و اضطراری است. حضرت همین نگاه به جنگ را به شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نسبت می دهد؛ می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله مانند طبیبی سیّار بود که نخست مرهم و داروهای عادی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن محل زخم می پرداخت.(3) نگاه عرضی به جنگ در مکتب علوی منحصر به عرصه های صلح و پیش از جنگ نمی شود، بلکه در مرحله جنگ و میدان کارزار نیز حضرت به این اصل خویش ملتزم بود؛ چنان که در جنگ صفّین، وقتی برخی از یاران حضرت به سبّ معاویه پرداختند، حضرت به آنان سفارش نمود که به جای دشنام، از خداوند پاس داری خون دو طرف متخاصم و رویش صلح را طلب کنند.(4) حال این سؤال مطرح می شود که چه عاملی موجب شد حضرت از این قاعده دست بردارد و در دوره کوتاه پنج ساله حکومت خویش، در سه جنگ، نه با کفار و مشرکان، بلکه با مسلمانان به نبرد بپردازد؟ آیا حضرت برای این جنگ ها دلایل کافی داشت؟ به دیگر سخن، مشروعیت و حقّانیت موضع امام علیه السلام را چگونه می توان اثبات کرد؟ شیعیان به دلیل پذیرش عصمت ائمّه، همه مواضع آنان را حق و مشروع می دانند، اما بعضی از صحابه در خود عصر امام علیه السلام در حقّانیت موضع امام علیه السلام تردید کردند و از شرکت در جنگ ها به نفع هریک از طرفین امتناع می ورزیدند که در تاریخ، از آنان به «قاعدین» نام برده می شود.(5) شاید امروزه تشکیکات قاعدین دوباره مطرح شود. در ادامه، به اجمال، به بررسی عوامل شروع جنگ و اثبات مشروعیت موضع امام علیه السلام می پردازیم: جنگ اول. جنگ جمل (جهاد با ناکثان) اولین جنگ حضرت با گروهی از پیمان شکنان به رهبری طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین» تعبیر می شود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت خود، با همراهی و تشویق عایشه اولین جنگ را بر حضرت تحمیل کردند. جنگ جمل در منطقه ای نزدیک بصره در سال 36 ق اتفاق افتاد که در مدت یک روز با کشته شدن ده هزار تن و به روایت دیگر، سیزده تا بیست هزار تن از جبهه ناکثین و با شهادت تنها ده نفر از جبهه امام علیه السلام با پیروزی حضرت به پایان رسید.(6) عوامل شروع جنگ نیم نگاهی به وضعیت و مواضع برپاکنندگان جنگ پیش از آغاز خلافت حضرت و پس از آن، ما را به انگیزه ها و علل شروع جنگ آشنا می کند: 1-داعیه خلافت و ریاست طلحه و زبیر: طلحه و زبیر، از محرّکان اصلی جنگ، از اصحاب معروف پیامبر بودند که در جنگ های آن حضرت حضور گسترده و مؤثری داشتند. آنان از شخصیت های سیاسی و اجتماعی آن دوران به شمار می آمدند. آن دو در کنار دیگر رقیبان، به حکومت و خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله طمع داشتند. امام علیه السلام خود به این نیت قلبی آنان متفطن بود.(7) آن دو با وجود سه خلیفه پیشین نتوانستند به هدف دیرینه خودشان دست یازند. پس از قتل عثمان، مجددا به خلافت طمع ورزیدند، اما با انتخاب حضرت از سوی مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعی و سابقه جهادی آنان در جنگ های پیامبر، در حکومت امام علیه السلام دارای مقام و منصبی باشند، اما حضرت بنا به عللی، حکومت درخواستی آنان یعنی حکمرانی شام برای زبیر و عراق برای طلحه را رد کرد(8) و در امور حکومت با آنان مشاوره نکرد. این امر برای آنان بسیار گران آمد، به نحوی که به صراحت، از عدم مشاوره حضرت در امر حکومت با ایشان انتقاد کردند.(9) دو عامل مزبور (محرومیت از اصل خلافت و عدم مشارکت در حکومت) نقش بسزایی در ایجاد روحیه مخالفت و تقابل با امام علیه السلام در آن دو داشتند. ب. عدم تحمّل عدل علوی: با شروع حکومت علوی، حضرت تمامی امتیازات دولتی اشخاص معروف از جمله طلحه و زبیر را از بیت المال لغو کرد و سهم آنان مانند بقیه افراد عادی جامعه شد. طلحه و زبیر به این عدل حضرت و برابری حقوق آنان با حقوق یک شهروند عادی اعتراض کردند.(10) این عوامل موجب شد که طلحه و زبیر نتوانند حکومت عدل علوی را تحمّل کنند و برای دست یافتن به آمال و آرزوی های خود، بیعت حضرت را نقض کردند و برای تشویق عایشه برای مقابله با حکومت علوی به سوی مکّه شتافتند.(11) ج. عایشه و خون خواهی عثمان: طلحه و زبیر برای رسیدن به آمال دیرینه خود در مکّه، در مقام توطئه و براندازی حکومت علوی برآمدند و برای اجرای نقشه خود، به دنبال پیدا کردن یک مقام و شخصیت مقبول و مورد احترام میان مردم بودند تا از طریق آن، مردم را با بهانه قراردادن خون خواهی عثمان، علیه حکومت حضرت تحریک کنند. آنان بهترین فرد را عایشه، همسر پیامبر، یافتند؛ چرا که وی علاوه بر مقام و منزلت خاص، از دیرباز با حضرت روابط کینه توزانه ای داشت.(12) مهم ترین عاملی که مردم عادی و جاهل را در جنگ با امام علیه السلام توجیه می کرد، ادعای خون خواهی از خلیفه مقتول (عثمان) و تحویل قاتلان وی بود که از سوی شخصیت های مقبول مردم مثل عایشه و طلحه و زبیر، مطرح می شد. مردم ناآگاه تحت تأثیر احساسات خود، به جنگ با حضرت مبادرت ورزیدند.(13) د. تصرف بصره: کوشش های طلحه و زبیر به بار نشست و با آماده سازی لشکری انبوه و همراهی عایشه، اولین جنگ به حکومت نوپای علوی تحمیل گردید. آنان نخست با حیله و توطئه، شهر بصره را به تصرف خود درآورده، تعدادی از مأموران حضرت را به شهادت رساندند و بدین سان، شعله جنگ را روشن کردند. آرای اهل تسنّن در مشروعیت جنگ جمل در این که جهاد امام علیه السلام با ناکثان در جنگ جمل، جهاد حق و مشروع بوده، در مذهب تشیّع مسلّم است و تردیدی در آن نیست. اما بعضی اهل تسنّن از همان آغاز جنگ، در مشروعیت آن تردید و تشکیک کردند که بدان اشاره می شود: . تخطئه و بخشودن هر دو: سعدبن ابی وقّاص و بعضی از معتزله بر این باورند که هر دو جبهه، اعم از جبهه امام علیه السلام و جبهه ناکثان، در جنگ با یکدیگر به خطا رفته اند. اما امید به بخشش و شمول رحمت الهی بر هر دو گروه متخاصم هست. 2-تخطئه هر دو و اختصاص بخشش به صحابه: این قول مانند قول پیشین، قایل به خطای هر دو گروه متخاصم است، اما بخشش و رحمت الهی را اختصاص به صحابه از هر دو جبهه داده، غیر صحابه را مستوجب کیفر اخروی می داند. 3-توقّف: گروهی از «حشویه» از هرگونه اظهارنظر و موضع له یا علیه صحابه حاضر در جنگ از هر دو گروه به شدت امتناع کرده، معتقدند در این باره باید سکوت اختیار کرد. 4-حقّانیت هر دو گروه: فرقه دیگر از اهل تسنّن قایل به حقّانیت هر دو جبهه شدند؛ چرا که به زعم این قول هر دو گروه متخاصم دارای استدلال و حجّت و عذر شرعی برای جنگ با دیگری بودند؛ زیرا آنان هر کدامشان به مقتضای اجتهاد خود، درباره قتل عثمان و تحویل قاتلان او عمل کردند. حضرت علی علیه السلام قتل یک شخص (عثمان) توسط گروهی را موجب قصاص نمی دانست، اما اجتهاد سران ناکثان برخلاف آن بود. شیخ مفید این رأی را به جمع کثیری از اهل سنّت معاصر خود نسبت می دهد که وی به احتجاج با آنان پرداخته است. 5-حقّانیت یک گروه مجهول: برخی دیگر از معتزله مانند واصل بن عطا و عمروبن عبید معتقد به حقّانیت یک گروه متخاصم هستند، اما در مقام اثبات، از تحقیق آن اظهار عجز و ناتوانی می کنند. 6-استثنای سه تن از ضلالت: گروه دیگر از معتزله مانند اسکافی، خیّاط و جبّایی ضمن اذعان به حق بودن جبهه امام علیه السلام و حکم به ضلالت جبهه متقابل، سه شخصیت گرداننده جنگ (طلحه، زبیر و عایشه) را از حکم ضلالت و گم راهی استثنا می کنند که در آخرت نیز هیچ عقابی متوجه آنان نخواهد بود.(14) اثبات حقّانیت جبهه امام علیه السلام پس از آشنایی با آراء مختلف اهل تسنّن، در این جا به اثبات موضع امامیه (حقّانیت جبهه حضرت و باطل بودن جبهه مخالف) اشاره می شود: 1-روایات پیامبر: یکی از ملاک های تفکیک حق از باطل تعیین جبهه حق از سوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، امین وحی الهی است که از سوی همه مسلمانان به عنوان حجّت و دلیل معتبر پذیرفته شده است. با نگاهی به تاریخ، شاهد روایات متعددی از پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق اهل تسنّن و تشیّع در رابطه با حق بودن حضرت هستیم. بعضی روایات به صورت مطلق، بر حق بودن حضرت دلالت می کند؛ مانند روایت ذیل که از طریق عامّه و خاصه نقل شده است: «علیٌّ مع الحق و الحق معَ علیٍّ اللّهمَّ ادر الحقّ مع علیٍ حیثما دار.»(15) در این روایت، به تساوی حضرت با حق در تمام لحظات تأکید شده است. در روایت دیگری، پیامبر از خداوند می خواهد که دوستان امام علیه السلام را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن، و کمک کنندگانش را یاری دهد و عنایت و توجه خود را از کسانی که دست از یاری وی برمی دارند قطع کند: «اللهّمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله.»(16) در روایات متعدد دیگری، رضایت حضرت علی علیه السلام رضایت پیامبر و اذیتش اذیت پیامبر توصیف شده است.(17) قسم دوم از روایات پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص جنگ و قتال با حضرت است که از روایات پیشین خاص تر و شفّاف تر است. روایات فراوانی از پیامبر گزارش شده که در آن ها جنگ با حضرت علی علیه السلام جنگ با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله توصیف شده است. «حربُکَ یا علیٌّ حرب اللهِ و سلم علیٍّ سلم الله»؛ «حربَکَ یا علی، حربی و سلمُک یا علی سلمی.»(18) پیامبر صلی الله علیه و آله در روایتی جنگ کنندگان با حضرت علی علیه السلام پس از وفات خود را از اصحاب آتش شمرده است.(19) از روایات خاص و شفاف پیش گویانه پیامبر، روایت مربوط به جهادهای سه گانه حضرت علی علیه السلام با به ظاهر مسلمانان و تعیین نام های آنان به اسامی «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان» است که جای هیچ گونه شبهه در حق بودن جبهه امام علیه السلام و باطل بودن دشمنان وی باقی نمی گذارد. «یا علی، ستقاتلکَ الفئةُ الباغیةُ و انت علی الحقِّ فمن ینصرک یومئذٍ فلیس منّی.»(20) پیامبر در روایتی خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامی مخالفان و جنگ کنندگان با حضرت را چنین معرفی می کند: «یا امّ سلمة، هذا [علی] والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین بعدی.»(21) در روایت دیگری، پیامبر خصوصیات بیش تری از اسامی مزبور ارائه می دهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه، که این سه گروه مخالف کیستند، فرمود: «ناکثان» کسانی هستند که در مدینه با حضرت بیعت می کنند، اما در بصره آن را می شکنند، «قاسطان» معاویه و اصحابش در شام هستند. اما «مارقان» اصحاب نهروان هستند.(22) روایاتی به این مضمون از صحابه معتبر و بزرگ دیگری مانند عماریاسر و ابوایّوب انصاری گزارش شده اند که تفصیل آن را باید در جای خود پی گرفت.(23) 2- عنوان «یاغی» و «محارب»: دومین دلیل بر مشروعیت جهادهای امام علیه السلام صدق عنوان «یاغی» و «محارب» به هر سه گروه مخالف و جنگ طلب است؛ زیرا حکومت حضرت با بیعت مردم تشکیل شد و یک حکومت کاملاً الهی و مردمی بود و هرگونه مخالفت و برافراشتن پرچم سرکشی و عناد و خارج شدن از اطاعت آن عنوان «یاغی» و «محارب» خواهد داشت. صدق عنوان «یاغی» و «محارب» بر ناکثان روشن است؛ چرا که آنان با نقض بیعت خود و تشکیل گروه های مخالف مسلّح و تسخیر شهر بصره و کشتن مأموران حکومتی حضرت، عملاً راه بغی و طغیان و جنگ با حکومت مشروع وقت را پیش گرفتند.(24) اما صدق عنوان «بغی» و «محارب» در دو گروه دیگر در ادامه بحث ثابت خواهد شد. 3-تأخیر جنگ و اتمام حجّت: شاید کسی که اهل تاریخ نباشد، چنین توهّم کند که حضرت با مشاهده طغیان و شورش ناکثان، فورا جهاد و جنگ با آنان را آغاز کرد و در یک فرصت مناسب، دست به کشتار آنان زد. اما صفحات تاریخ خلاف آن را گواهی می دهند. مطابق گزارش های موثّق تاریخی، حضرت می کوشید با استفاده از راهکارهای گوناگون پیمان شکنان و شورشیان را وادار به ترک سرکشی و تسلیم کند. از این رو، پیک های متعددی مثل ابن عباس را به سوی عایشه، طلحه و زبیر گسیل داشت تا با اندرز و یادآوری پیش بینی های پیامبر صلی الله علیه و آله ، آنان را از جنگ منصرف سازد.(25) حضرت پس از یأس از موفقیت پیک ها، خود شخصا به لشکر دشمن رفت و به مذاکره با طلحه و زبیر پرداخت که تنها رهاورد آن برگشت زبیر از میدان کارزار بود.(26) اما بقیه لشکر در عزم خود راسخ ماندند. با وجود این، حضرت دست به حمله نزد و سه روز برای جبهه مقابل مهلت تعیین کرد، اما دشمن بر جنگ خود مصمم بود، به گونه ای که چندبار به لشکر حضرت هجوم برد. حضرت باز هم دستور حمله صادر نکرد، تا آن جا که حتی مورد اعتراض فرماندهان خود مانند ابن عباس قرار گرفت.(27) امام علیه السلام به عنوان آخرین روزنه برای ترک جنگ، به یکی از اصحابش قرآنی داد تا از دشمن بخواهد که کتاب الهی را به عنوان داور و حکم بپذیرند. اما دشمن، حامل قرآن را به شهادت رساند.(28) بدین سان، همه روزنه های امید و نجات را بر روی خود بست. 4-اعترافات بزرگان اهل سنّت: هرچند برخی از اهل تسنّن در مشروعیت جهاد حضرت با ناکثان دچار تردید و شبهه شدند، اما بزرگان دیگرشان حضرت را در جنگ هایش محق و مصیب و مخالفانش را یاغی و اهل آتش توصیف کردند که می توان به ابوحنیفه، عبدالقاهر جرجانی، ابن کثیر، ابی المعالی، ابن حجر و دیگران اشاره کرد.(29) جنگ دوم. جنگ صفین (جهاد با قاسطان) معاویه توسط دو خلیفه پیشین، به حاکمیت منطقه شام (سوریه) برگزیده شد و یک حکومت قدرتمند و خودمختار تشکیل داده بود. پس از قتل عثمان و گرفتن زمام خلافت توسط حضرت علی علیه السلام ، معاویه انتظار داشت که آن حضرت حکم حکومت وی را در شام تأیید و امضا کند.(30) از سوی دیگر، به دلیل اعمال فاسد خود و چپاول حقوق مردم احتمال می داد که حضرت وی را از حکومت شام برکنار کند و همچنین علاوه بر آن پس از قتل عثمان، هوس خلافت در سر داشت. از این رو، برای به دست گرفتن برگ های برنده سیاسی اجتماعی حکومت، راضی به کشته شدن عثمان توسط یاران و دوستان علی علیه السلام شد و خود عمدا به یاری عثمان در شکستن حلقه محاصره وی نشتافت تا با قتل وی توسط یاران امام علیه السلام ، معاویه آن حضرت را مسؤول اصلی قتل خلیفه معرفی کند. حضرت در اوایل حکومت خود، با فرستادن نمایندگانی به سوی معاویه، از او خواست با حضرت بیعت کند و در اولین فرصت، شام را ترک کرده، به سوی حضرت بشتابد.(31) این کار برای معاویه گران تمام می شد؛ چرا که مساوی با از دست دادن حکومت چندین ساله خود بر شام بود. از سوی دیگر، نمی توانست در اولین فرصت برای حضرت جواب منفی بفرستد و بدین وسیله، سرپیچی و طغیان خود را نشان دهد؛ او در آن زمان آمادگی لازم برای جنگ با امام علیه السلام را نداشت. معاویه دست به سیاست کاری زد و با تأخیر در پاسخ امام علیه السلام (32) و نگه داشتن نماینده حضرت (جریر) در مدتی طولانی در شام، توانست با مذاکره با مشاوران خود مانند عمروعاص، لشکر خود را برای مقابله نظامی با حضرت آماده کند.(33) بدین سان، با سرپیچی معاویه از حکم حضرت، جنگ در شوّال سال 36 ق، یعنی چهارماه پس از پایان جنگ جمل، آغاز شد. مشروعیت جنگ صفین از مطالب گذشته حقّانیت و مشروعیت جهاد حضرت با معاویه روشن شد، در این جا به ادلّه دیگری اشاره می شود: 1-روایات پیامبر: در تحلیل مشروعیت جنگ جمل، روایات پیامبر مبنی بر حقّانیت جبهه حضرت و باطل و دشمن خدا و رسول خدا بودن جبهه مقابل حضرت گذشت. علاوه بر روایات مزبور، پیامبر به صراحت و به طور خاص، درباره حکم رانی معاویه و جلوس وی بر منبر رسول خدا هشدار داده و از امّت خویش خواسته بود که در این صورت، به قتل معاویه دست بزنند: «اذا رأیتم معاویة یخطب علی منبری فاقتلوه.»(34) واضح است که با عدم صلاحیت معاویه برای تصدّی مقام موعظه و تبلیغ دین، عدم صلاحیت وی بر تصدّی مقام خلافت، که جانشینی پیامبر به شمار می آید، روشن تر می شود و هرگونه کوشش وی دراین راه، مانند عدم واگذاری شام به امام صلی الله علیه و آله و جنگ با حضرت باطل و ظالمانه خواهد بود. 2-یاغی بودن معاویه: دومین دلیل بر باطل بودن جبهه معاویه، طغیان و نافرمانی وی از خلیفه مشروع و مردمی است. حضرت وقتی تمامی حاکمانی را که عثمان نصب کرده بود، برکنار ساخت، همه آن ها از عزل حضرت تبعیت کردند، اما تنها معاویه بود که به بهانه خون خواهی عثمان، نه تنها مانع بیعت مردم شام برای حضرت شد، بلکه با تبلیغات و شگردهای خاص، احساسات مردم را علیه امام علیه السلام تهییج کرد. 3-شهادت عمّار یاسر: در روایات متعددی از رسول خدا، پیش بینی شده بود که عمّار یاسر را گروه «باغی» در میدان نبرد به شهادت خواهند رساند: «تقتلک الفئة الباغیة.»(35) در روایت دیگری پیامبر زمان شهادت عمّار را در جنگ اهل عراق و شام پیش بینی کرد که عمّار در جبهه حق خواهد بود.(36) عمّار یاسر، که در جنگ جمل و صفیّن از یاران نزدیک امام بود، در صفیّن توسط لشکر معاویه به شهادت رسید. شهادت وی «گروه باغی» را مشخص کرد. با شهادت عمّار و پخش خبر آن در لشکر معاویه، جبهه وی دچار تردید و اضطراب در حقّانیت خود شد؛ زیرا آنان خود را مصداق حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می یافتند. اما معاویه دست به فریب لشکر خود زد و با این بهانه که قاتل عمّار کسی است که وی را به میدان جهاد فرستاده، توانست اذهان جاهلانه و ساده لوحانه لشکر خود را توجیه کند.(37) ولی مضحک بودن توجیه معاویه بسیار روشن است و به تعبیر امام علیه السلام در این فرض، باید پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را نعوذبالله قاتل حمزه تلقّی کرد.(38) معاویه و بهانه خون خواهی عثمان اما ادعای خون خواهی معاویه از خلیفه مقتول و تحویل قاتلان به وی بهانه ای بیش برای توجیه اعمال خود نبود که در تبیین آن به نکاتی اشاره می شود: 1-در زمان محاصره دارالاماره عثمان توسط مخالفان، که قریب دو ماه طول کشید، معاویه با وجود قدرت لازم، به تقاضای کمک عثمان هیچ وقعی ننهاد و بدین سان علاقه اش به قتل وی را نشان داد.(39) 2-اتهام مشارکت حضرت در قتل خلیفه از سوی معاویه ادعای کذب محض است. حضرت شخصا کوشش های بسیاری نمود تا شورشیان را از قتل خلیفه بازدارد و سعی نمود با فرستان دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، به درالاماره به عنوان محافظ خلیفه، از قتل وی جلوگیری کند.(40) 3-طلحه و زبیر و همچنین عایشه هر سه از محرّکان مردم به شورش و مخالفت با عثمان بودند و فریاد «وای سنّت پیامبر» سرمی دادند. عایشه آشکارا حکم به قتل عثمان می داد.(41) 4-اصل تقاضای تحویل قاتلان عثمان به معاویه نیز فاقد مشروعیت و اعتبار است؛ زیرا اولاً، اگر قرار بر خون خواهی و محاکمه قاتلان باشد، با وجود خلیفه مشروع الهی و مردمی و همچنین اولیای دم، نوبت به معاویه نمی رسد؛ ثانیا، تحویل قاتلان به معاویه به نوعی رسمیت بخشیدن به حکومت وی در شام بود، در حالی که وی یک حاکم مخلوع و معزول از طرف حضرت بود که حکم یاغی پیدا کرده بود، به تعبیر خود حضرت، راه قانونی حل مسأله، نخست بیعت معاویه و اعلام تبعیت خود از حضرت بود تا سپس معاویه ادعای خود را در دادگاه مطرح کند.(42) 5-این که چرا حضرت، خود اقدام به محاکمه قاتلان عثمان نکرد، باید گفت: همان گونه که از تاریخ و نیز کلمات امام علیه السلام استفاده می شود،(43) قاتل عثمان شخص واحدی نبود، بلکه وی در جریان یک انقلاب کشته شد که در آن هزاران نفر از اهالی مدینه، بصره، کوفه و بادیه نشینان شرکت کرده بودند. حضرت نمی توانست در اوان حکومت نوپای خود، با چنین انسان هایی که نوعا از افراد برجسته و صحابه و دوست داران حضرت بودند، مقابله کند و بدین سان، معاویه با مشاهده تضعیف جبهه حضرت، درصدد براندازی حکومت علوی برآید. از این روی، حضرت مصلحت حکوت خویش را بر آن دید که در انجام محاکمه قاتلان، عجولانه و شتاب زده عمل نکند، بلکه با مرور زمان و استحکام پایه های حکومت خویش، به سروسامان دادن آن بپردازد. سخن آخر این که معاویه با طرح قصاص قاتلان عثمان یا تحویل آنان، حضرت را بین دو محذور و مشکل قرار داد. اگر حضرت، خود به محاکمه و قصاص قاتلان می پرداخت یا آن ها را به معاویه تحویل می داد، با انبوهی از مردم و صحابه معروف رودررو می شد که حکومت نوبنیاد حضرت توانایی تقابل با آن را نداشت و اگر آن را به وقت دیگر واگذار می کرد که چنین کرد دستاویز مخالفان حضرت مانند طلحه و زبیر، عایشه و معاویه قرار می گرفت و فریاد خون خواهی خلیفه مظلوم مقتول بلند می شد و ناکثان و قاسطان می توانستند با این بهانه به مخالفت و جنگ حضرت دست زنند که چنین نیز شد. پس باید گفت: حضرت در این جریان مظلوم واقعی بود که صفحات تاریخ آن را ضبط کرده است. جنگ سوم. جنگ نهروان (جهاد با مارقان) در سال 38 ق و به فاصله یک سال از جنگ صفیّن، سومین و آخرین جهاد حضرت با گروه خوارج در منطقه «نهروان» آغاز شد. خوارج یا مارقان از مسلمانان ظاهربین، قشری و سطحی نگر و به اصطلاح خشک مقدّس و متحجّر بودند که به اعمال ظاهری شریعت مانند نماز و روزه، اهتمام بیش تری می دادند، اما قدرت تحلیل گوهر دین و احکام آن و همچنین مسائل سیاسی و اجتماعی را نداشتند. شاهد آن فریب خوردن آنان از حیله معاویه در جنگ صفیّن در بالا بردن قرآن بر سرنیزه ها در لحظه شکست است که امام علیه السلام را تهدید کردند که باید با معاویه صلح کند، وگرنه جانش در خطر خواهد بود. ریشه و خاستگاه تفکر مزبور در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله ضبط شده است؛ وقتی آن حضرت غنایم جنگی را تقسیم می کرد، برای تشویق مشرکان تازه مسلمان، به آنان مقداری سهم بیش تری اعطا کرد. این تقسیم حضرت مورد اعتراض حرقوص، از بنیانگذاران خوارج، قرار گرفت و پیامبر را متهم به عدم رعایت عدالت کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود: اگر عدالت پیش من نباشد، در کجا خواهد بود؟ نکته مهم، هشدار حضرت است که فرمود: وی (حرقوص) پیروانی خواهد داشت که در امر دین تعمّق و تعصّب جاهلانه خواهند داشت. آنان از دین خارج می شوند؛ مانند خارج شدن تیر از کمان، «یمرّقون من الدین کما یمرق السَّهم من الرمیة.»(44) اما ظهور خوارج به صورت یک گروه رسمی و مخالف مربوط به جنگ صفین و پذیرش حکمیّت از سوی حضرت می شود که تحت اکراه و فشار خود خوارج انجام گرفت. خوارج پس از پذیرش حکمیّت و صلح بامعاویه، به اشتباه و گناه خویش پی بردند و براین اعتقاد شدند که حکمیّت یک گناه و موجب کفر است و حکمی و حاکمی جز خدا نیست: «ان الحکمُ الا للّه.» آنان خود از گناه خویش توبه کردند و از امام علیه السلام خواستند که وی نیز از گناه خویش (پذیرش حکمیّت) توبه کند و در صورت عدم توبه، گناه کار و کافر خواهد ماند. پس از پذیرش حکمیّت، دو لشکر امام علیه السلام و معاویه عرصه جهاد را ترک کردند، اما گروهی از مخالفان حکمیت قریب دوازده هزار نفر از جبهه حضرت منشعب شده، در ناحیه ای به نام «حروراء» و «نخیله» مستقر شدند.(45) آنان به عنوان اعتراض، به نماز جماعت امام علیه السلام حاضر نمی شدند و با دادن شعارهای تند علیه حضرت و چه بسا تکفیر وی، مخالفت خود را اظهار می کردند.(46) امام علیه السلام همه این اعتراضات را نادیده می انگاشت و با کرامت علوی خود، حقوق آنان را از بیت المال به همان شکل سابق خود می پرداخت(47) و می کوشید با ملاقات خصوصی خود با سران خوارج و اعزام نمایندگان خویش به سوی آنان، به راهنمایی و هدایت آنان دست یازد.(48) حضرت در این راه به موفقیت هایی دست یافت اما جنگ و جهاد مرحله آخرین بود که در این جا به علل شروع آن و همچنین مشروعیت جهاد حضرت با چنین انسان هایی که به ظاهر اهل عبادت و زهد بودند، اشاره می شود: علل شروع جنگ نهروان و مشروعیت آن در تبیین علل شروع جنگ، به نکات ذیل اشاره می شود: 1-تشکیل گروه های براندازی: در پیش ذکر شد که امام علیه السلام مدارا و تساهل با خوارج را منوط به عدم اقدام عملی و مسلّحانه علیه حکومت خویش کرده بود. اما خوارج بر اظهار و تبلیغ عقیده فاسد خود و همچنین اهانت و تکفیر بر حضرت بسنده نکردند، بلکه با تشکیل گروهی مسلّح و انتخاب عبدالله بن وهب به عنوان رهبر خود و بیعت با او، درصدد براندازی و یا دست کم آسیب وارد کردن بر نظام علوی برآمدند و برای پیشبرد نقشه خود در منطقه ای به نام «نهروان» قرارگاهی تشکیل داده، دست به نامه نگاری ها و دعوت از دیگر گروه ها و اشخاص همفکر در شهرهای گوناگون زدند.(49) روشن است که هیچ حکومتی نمی تواند به مخالفان خود اجازه تشکیل گروه های براندازی و به اصطلاح «کودتا» بدهد. از این رو، خوارج با این اقدام خود، یک گام به سوی خشونت و جنگ برداشتند. 2-کشتار شیعیان و ایجاد اغتشاش: از آن جا که خوارج، امام علیه السلام و شیعیان وی را به دلیل پذیرش حکمیّت کافر می دانستند، خونشان را حلال برمی شمردند و با این نظر خود دست به قتل های متعددی زدند. آنان در این اقدامات گستاخانه خود، به زن و مرد و بچه رحم نکردند؛ چنان که عبدالله بن خباب و همسر حامله اش را سر بریدند و سه زن دیگر از قبیله «طی» را به قتل رساندند.(50) اخبار مزبور در حالی به حضرت رسید که آن حضرت با لشکرش در راه جنگ دوم با معاویه بود. حضرت برای تحقیق از صحّت و سقم اخبار مزبور و وضعیت خوارج، پیک مخصوصی به نام حارث به سوی آنان گسیل داشت که برخلاف انتظار و آداب جنگی، که نمایندگان از مصونیت برخوردارند، خوارج سفیر حضرت را نیز به شهادت رساندند.(51) 3- عدم تحویل قاتلان: با وجود این، حضرت باز به مدارا با خوارج پرداخت و به جای شروع جنگ، از آنان خواست فقط قاتلانِ مقتولان بی گناه را به حضرت تحویل دهند تا به مجازات قصاص برسند. خوارج به این حداقل درخواست حضرت وقعی ننهادند و همگی خودشان را قاتل معرفی کردند و گستاخانه تأکید نمودند که ما خون آنان و حتی شما را برای خودمان مباح می دانیم.(52) 4-احتمال حمله به مردم بی دفاع: لشکریان حضرت، که با تجهیزات و آمادگی کامل در حال حرکت به سوی جنگ با معاویه بودند، با مشاهده این اوضاع و شنیدن اخبار قتل های زنجیره ای که شامل زن و بچه نیز می شد، نمی توانستند خانواده های خود را در کوفه، در کنار قرارگاه خوارج، گذاشته و با آرامش خاطر به جنگ با شامیان در مسافت های دور بپردازند؛ چرا که امکان این وجود داشت که خوارج از عدم حضور امام علیه السلام در کوفه و اشتغال لشکر به جنگ با معاویه، از فرصت استفاده کرده، به کوفه حمله نمایند و مردم آن را بکشند. بر این اساس، لشکر از حضرت درخواست نمود که نخست مانع خوارج را از سر راه خود بردارند تا آنان با خیال آسوده به جنگ با معاویه بپردازند.(53) 5-اصرار خوارج بر جنگ: با وجود ارتکاب انواع قتل و راه زنی از سوی خوارج، حضرت باز می کوشید با آنان با صلح و مدارا رفتار کند و از جنگ جلوگیری کند. حضرت برای نیل به این هدف مقدّس، پیک های متعدد و معتبری مانند ابن عباس به سوی قرارگاه آنان فرستاد.(54) حضرت برای اتمام حجّت، غلام خود را به سوی خوارج فرستاد و از او خواست که از خوارج علت خروجشان را بپرسد، در حالی که او با آنان رفتار عادلانه دارد و سهمشان را از بیت المال می پردازد و به بزرگ و کوچکشان احترام می گذارد.(55) نکته قابل تأمّل جواب خوارج است که تصریح کردند اجتماعشان در آن منطقه صرفا برای جهاد و جنگ با حضرت است و هدفی جز این ندارند. بدین سان، خوارج تمامی راه های صلح و مذاکره را بستند. امام علیه السلام باز به این پاسخ ها قانع نشد و برای اتمام حجّت و هدایت، خود شخصا دو مرتبه به مقرّ خوارج رفته، به سخنرانی پرداخت(56) و در آخر خطبه خود، تصریح کرد که اگر بتوان یک اصل و خصلتی را پیدا کرد که عامل وحدت کلمه و ترک مخاصمه بین دو گروه گردد، بدان عمل و از جنگ امتناع خواهد کرد.(57) حاصل وعظ و سخنرانی حضرت، هدایت و نجات قریب دو هزار تن بود.(58) با مأیوس شدن حضرت از هدایت خوارج، حضرت هنگام شروع جنگ، پرچمی به دست ابوایوب انصاری، صحابه معروف پیامبر صلی الله علیه و آله ، داد تا هرکس در زیر آن پرچم قرار گیرد یا خود را از قرارگاه خوارج جدا کند و به کوفه یا مدائن حرکت کند، در امان خواهد ماند. در پرتو امان علوی، قریب پنج هزار تن از لشکر خوارج منشعب شدند و بعضی به جبهه امام علیه السلام پیوستند و بعضی دیگر راه کوفه یا مدائن را پیش گرفتند. تنها یک گروه لجوج و کج فهم قریب 2800 نفر باقی ماند که از تصمیم خود مبنی بر ترک جنگ منصرف نشد.(59) بنابراین، باید گفت: جنگ نهروان یک جنگ تحمیلی برای امام علیه السلام بود و حضرت می کوشید با راهکارهای گوناگون از وارد شدن در عرصه جنگ اجتناب کند که متأسفانه تحجّر و قشری بودن اندیشه خوارج مانع آن شد. 6-روایات پیامبر: آخرین نکته در تأیید مشروعیت حکومت امام علیه السلام ، روایات متعدد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است. قسم اول روایات مطلقی بود که جبهه حضرت را «جبهه حق» و جبهه مخالف را «جبهه باطل» و جنگ با حضرت را جنگ با خدا و رسول خدا توصیف می کرد که تفصیل آن ها گذشت. قسم دوم روایات خاصی است که با تعیین و مشخص کردن نام خوارج به عنوان «مارقان» و مکان جنگ (نهروان) بهترین دلیل بر حقّانیت جبهه حضرت در این نبرد است. در روایات متعددی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از مقاتله امام علیه السلام با سه گروه (ناکثین، قاسطین و مارقین) خبر داده است. امّ سلمه از مشخصات سه گروه مزبور از پیامبر پرسید و حضرت مارقین را بر اصحاب نهروان تطبیق کرد: «قلتُ من المارقون؟ قال صلی الله علیه و آله : اصحاب النهروان.»(60) از شواهد دیگر، اخبار و پیش بینی های غیبی پیامبر و امام علیه السلام درباره وضعیت نهایی خوارج است. در روایات آمده است که در میان کشته شدگان خوارج، فردی یافت می شود با دو پستان(61) (ذوالثدیه [اولی پستان عادی و دومی دست کوچک اضافی به صورت پستان.]) از دیگر اخبار غیبی امام علیه السلام خبر از شهادت نُه تن از لشکر خود و فرار ده تن از لشکر مقابل است که پس از پایان جنگ، صدق هر دو خبر روشن شد.(62) منابع مقاله: مجله معرفت، شماره 65، قدردان قراملکی، محمد حسن ؛ پی نوشت ها 1الی4- نهج البلاغه، خطبه26/ نامه 53 / خطبه 107 / خطبه 197 5-برای توضیح بیش تر درباره «قاعدین» و همچنین جزئیات جنگ های سه گانه ر.ک: دانش نامه امام علی علیه السلام ، ج 9 6-ر.ک: تاریخ طبری، ج 4، ص 39 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 346 / مروج الذهب، ج 2، ص 360 7-«کل واحدٍ منهما یرجوا لامر له و یعطفه علیه دون صاحبه» (نهج البلاغه، خطبه 148) 8-شیخ مفید، الجمل، ص 164 9-ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 196 10-همان، خطبه 196 و نیز: شیخ طوسی، الامالی، ص 731 / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 30و9 11-الجمل، ص 67 / مروج الذهب، ج 2، ص 366 / الفتوح، ج2، ص 450 12-تاریخ طبری، ج 4، ص 544 / الکامل، ج 2، ص 348 / الجمل، ص 81؛ حضرت خود یاغی شدن عایشه را سستی اندیشه و به جوش آمدن کینه و عداوت دیرینه او می داند که مانند دیگ آهنگر به جوش آمده بود. «واما فلانة فادرکها رأی النساء وضغنٌ غلا فی صدرهاکمرجل القین.» (نهج البلاغه،خ 156) 13-تاریخ طبری، ج 4، ص 458 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 312 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 71 14-نقد و اقتباس از الجمل، ص 4131 15- کشف الغمة، ج 1، ص 143 / اعلام الوری، ج 1، ص 316 / المستدرک علی الصحیحین،ج3،ص135/تاریخ بغداد،ج14،ص321 16-مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 254 و 964 / تاریخ دمشق، ج 42، ص 207 و 208 / الارشاد، ج 1، ص 176 17-مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 405 / صحیح ابن حبّان، ج 15، ص 365 18- الامالی، ص 149و 146/ جامع الاخبار، ص 51 / شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 221 19-الامالی، ص 364 / تفسیر فرات، ص 477 20-تاریخ دمشق، ج 42، ص 473 / کنزالعمال، ج 11، ص 613 21-تاریخ دمشق، ج 42، ص 470 / المناقب، ص 190 / البدایة و النهایة، ج 7، ص 306 / کشف الغمة، ج 1، ص 126 / الغدیر، ج 3، ص 188 22-الامالی، ص 464 / شیخ طوسی، الامالی، ص 425 / احتجاج، ج 1، ص 462 23-المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150 / تاریخ دمشق، ج 42، ص 472 / شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 21 24-تاریخ طبری، ج 4، ص 462 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 316 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 83 / شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 320 25-نهج البلاغه، نامه54 و خطبه 31/ الجمل، ص 313/ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 90 26-مروج الذهب، ج 2، ص 371 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 92 / تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 182 27-محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 509 / ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج2،ص350/ مروج الذهب،ج2، ص 370 28-خوارزمی، المناقب، ص 186 / الفتوح، ج 2، ص 472 / ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 111 29-برای توضیح بیش تر ر.ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج 5، از ص 58 تا 62 30- نهج البلاغه، نامه 17 31-نهج البلاغه، نامه 75 / شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 230 32-تاریخ دمشق، ج 59، ص 131 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 115 / تاریخ طبری، ج4،ص443/ الکامل فی التاریخ،ج2،ص 310 33-وقعة صفین، ص 34 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61 34- وقعة صفین، ص 221 / تاریخ دمشق، ج 59، ص 157 35-27 تن از صحابه حدیث مزبور را با تعبیرهای متفاوت نقل کردند. ر.ک: صحیح بخاری، ج1، ص172/ صحیح مسلم، ج4، ص 2235/ مسنداحمدبن حنبل، ج2،ص 654 36-وقعة صفین، ص 335 37-الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 382 / تاریخ طبری، ج 5، ص 41 38-شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 334 39-تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175 / تاریخ دمشق، ج 36، ص 377 / تاریخ مدینه، ج 4، ص 1289 40-نهج البلاغه، خطبه 30 و 240/ تاریخ مدینه، ج 4، ص 1202/ تاریخ طبری، ج4،ص385/ شرح نهج البلاغه، ج20،ص22و ج 9 41-الامامة و السیاسة، ج 1، ص 53 / تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175 / شیخ مفید، الجمل، ص 147 / شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 22 و ج 9، ص 17 و ج 3، ص 9 / الفتوح، ج 2، ص 393 42-نهج البلاغه، نامه 64 43-نهج البلاغه، خطبه 164 و نامه 9 44-صحیح بخاری، ج3،ص1321/ صحیح مسلم، ج 2، ص 774 45-تاریخ طبری، ج 5، ص 63 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 293 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 210 46-مروج الذهب، ج 2، ص 406 / تاریخ طبری، ج 5، ص 73 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398 47-تاریخ طبری،ج5، ص 73 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398 48-نهج البلاغه، نامه77، خ121/ شرح نهج البلاغه،ج2،ص 275 49-تاریخ طبری، ج5،ص 74 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398 50-مسند احمد بن حنبل، ج 7، ص 452 / تاریخ طبری، ج 5، ص 81 / تاریخ بغداد، ج1،ص205/ الکامل فی التاریخ،ج2،ص 43 51و52 تاریخ طبری، ج 5، ص 82 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 403 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 168 53-تاریخ طبری، ج 5، ص 82 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 403 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 168 54-نهج البلاغه، نامه 77 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 310/ تاریخ طبری، ج 5، ص 65 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 393 55-الفتوح، ج 4، ص 261 56-نهج البلاغه، خطبه 121 و 127 و 177 / تاریخ طبری، ج 5، ص 84 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 404 57-شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 275 58-نهج البلاغه، خطبه 121 59-تاریخ طبری، ج 5، ص 86 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 405 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 169 60-معانی الاخبار، ص 204 61-مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 191 / البدایة و النهایة، ج 7، ص 294 / تاریخ بغداد، ج 7، ص 237 / صحیح مسلم، ج 2، ص 749 / تاریخ طبری، ج 5، ص 88 62-ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 273 / کشف الغمّة، ج 1، ص 267: نکته قابل ذکر درباره منابع، این که در نقل احادیث و گزارش های تاریخی، نگارنده از موسوعة الامام علی بن طالب، نوشته محمد ری شهری استفاده برده است.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:40 :: توسط : خادم شما

بیست و پنج سال سکوت نگاهی به فرایند سکوت امیرمؤمنان(ع) در روزگار جانشینان خلفای سه گانه مقدمه آنگاه که آسمان مدینة النبی در غروب غمین زندگانی رسول خدا(ص) سراسیمه پیکر گرامی اش را وانهاد و به شتاب، پذیرای سایه های ماتم افزای «سقیفه » گشت و آنگاه که دیدگان ماتم زده بنی هاشم به دور از پناهی استوار و در کمینگاه انتقام جویان، دهشت را بارور شد همان زمان، آغاز عصری از زندگانی علی(ع)، ایمان آورنده نخست و یگانه شایسته خلافت، بود که در نقل ناقلان و گفتار محاوران به دوران «سکوت » نام یافت. بدینسان، کرانه های تاریخی آن دوران که «مظلومیت » را پیام می داد در سکوت و تحریمی فراگیر از سوی تاریخ نگاران، در هاله های ابهام فرو می رفت و تاریخ نگری عرصه های حساس آن دوره را سخت به پیچیدگی می آمیخت. انگیزه ها و زمینه های تحمیل «بیست و پنج سال سکوت » و رمز و راز پذیرش آن از سوی امیر مؤمنان(ع) گستره ای وسیع از مباحث تاریخ صدر اسلام را در بر داشته و برانگیزنده مسائلی چند بوده که هرگونه رهیافتی بر آنها پدیدآور نگرشی خاص بر سیره علی بن ابی طالب(ع) خواهد بود. اینکه «علی(ع) با تحمل این سکوت ناخواسته، چگونه ارتباطی را با جامعه اسلامی پیشه ساخت » پرسشی زاده از ابهام حقیقت این سکوت و زاینده مسائل بنیادین دیگر است. در این نگارش، امید آن داریم تا با گذری به اختصار، ماهیت رخدادهای دوران بیست و پنج ساله سکوت امام(ع) را کشف نماییم و بر چهره های این سکوت آگاهی یابیم. ناگفته پیداست که ورود به جزئیات حوادث عصر یاد شده در فرصت این سطور نمی گنجد و بررسی کامل این مساله از عهده راقم برون است. از اینرو، با مروری گذرا بر این وقایع، برآنیم تا به دور از هرگونه پیش فرض، بر نگرشی تاریخی بسنده نماییم. دوران سکوت سکوت بیست و پنج ساله امیرمؤمنان(ع)، که از زمان رحلت رسول گرامی(ص) در سال یازدهم هجری آغاز شد و تا هنگام پذیرش خلافت از سوی علی(ع) در سال 35 هجری ادامه یافت، زندگانی آن حضرت در دوران خلافت خلفای سه گانه - ابوبکر، عمر و عثمان - را در بر می گیرد. ماهیت «سکوت »، که واژه ای برخاسته از جریانات این دوره از حوادث اسلام است، در سنجش با دوران پیشین و پسین تاریخ زندگی امیر مؤمنان(ع) آشکار می گردد. (1) چهره حاضر و سخت کوش علی(ع) در طول 23 سال تبلیغ آیین اسلام - از بعثت تا رحلت پیامبر(ص) - آکنده از افتخاراتی است که با وجود تمامی نیرنگهای مسلط بر نگارش وقایع، توانسته است شایسته ترین نمای اسلامی را بر جای نهد: تربیت یافته رسول خدا(ص)، که در کودکی - به یوم «انذار» - آشکارا، پشتیبانی خویش را از رسالت نبی(ص) اعلان می نماید، «لیلة المبیت » را چون شبهای سخت «شعب ابوطالب » با مباهات به صبح می آورد و نظاره تاریخ را بر پهنه های بدر، احد، خندق، خیبر و چون آن به حیرتی سخت وامی دارد و آنک «غدیر» تمام گواه الهی بر شایستگیهای علی(ع) است. تاریخ پر تکاپوی اسلام همراه با رحلت جانکاه پیامبر(ص) شاهد سازش سایه هایی تار در سقیفه می گردد و «سقیفه »، مبدا انحراف جایگاه «هدایتگری » امت اسلام، «سکوت » را آغاز می دهد. در امتداد این جویبار، باید پیگیر سلسله اموری باشیم که با چهره مدیریت برتر، (2) تغییر موازین اسلامی و احیای معیارهای جاهلی را تعقیب نموده است. پذیرش خلافت از سوی امیر مؤمنان(ع) به سال 35 هجری را پایانی بر این سکوت دانسته اند، چونان که از آن پس به افشای حقایق پرداخته و دیرینه انحراف مدیریت اسلامی را از مسیر صحیح آن اشارت فرموده است. این بخش از افشاگریهای به ثبت آمده، که به وسیله شخصیت مظلوم این دوران انجام پذیرفته، خود رهگشایی ارجمند در زدودن جلوه های ابهام از آینه «سکوت بیست و پنج ساله » تواند بود. دستاورد سکوت پیش از آنکه بتوان به تبیین ماهیت سکوت امام(ع) و شرح ابعاد آن پرداخت، بررسی کوتاهی از اوضاع جامعه اسلامی در دوران پس از رحلت پیامبر(ص) لازم است. همچنین نوبنیادی این جامعه و وجود رقیبان کینه توزی که در پی توشه برداری از دام اختلاف بوده اند شایسته توجه است. رشد سریع اسلام و گرایش قبایل عرب بدین «قدرت » نوین در زمانی کوتاه - پس از فتح مکه تا سال یازدهم هجری - مجال آشنایی ژرف با مکتب اسلام و تعالیم آن را از قبیله های تازه مسلمان ربوده بود; تا آنجا که مدینه، شهر مرکزی اسلام، در نگاه ایشان بیش از آنکه جلوه گاه رسالت باشد، چشم انداز قدرت به شمار می رفت. از اینرو، به دلیل عمق نیافتن چنین گرایشهایی به اسلام، هرگونه نزاع و اختلاف ناچیز داخلی می توانست زمینه های ارتداد بسیاری از نومسلمانان را در پی آورد. در این میان، با رحلت پیامبر(ص) انصار و شماری از مهاجران با نادیده انگاشتن جانشینی «منصوص » امیر مؤمنان(ع)، در یک مواجهه پرخطر، سقیفه را عرصه رقابتی بس هراس انگیز قرار دادند و سرانجام با غافلگیری انصار، ابوبکر برنده گوی خلافت گردید. (3) سیمای تهدیدآمیز جناح ابوبکر (4) - که بیشتر در شخصیت خلیفه دوم جریان می یافت (5) و به دور از هرگونه استنادی به عقل و شرع و تنها با تکیه بر برتری نژادی قریش انجام می گرفت سبب می گشت تا برخوردی جدی و مستقیم از سوی علی(ع) به فروپاشی حکومت نوپای اسلامی و حذف نام رسول الله(ص) بینجامد. (6) افزون بر این، فرصت طلبی کست خوردگانی چون ابوسفیان بر وخامت اوضاع می افزود و مجال مخالفت صریح را از علی(ع) می ربود. این روند، که تثبیت پایه های زمامداری قریش را فراهم می نمود، امیرمؤمنان(ع) را وامی داشت تا دعوت معدود یاران خویش را به برگزاری نهضت اجابت نگوید و بفرماید: «اکنون زمان آن نیست.» (7) شمار حامیان راستین علی(ع) چنان نبود که امکان اقدام سریع قاهرانه را فراهم آورد و یا در فرجام آن، حمایتی قاطع را به انجام رساند و سرکوب این گروه کم شمار از سوی حاکمیت مسلط، خود می توانست نقش اصلاح گر و هدایت بخش ایشان را نیز از جریانات آینده حذف نماید. همچنین وقوع جنگی مهیب در میان برادران مسلمان پیامدی بازدارنده از اقدام مسلحانه جناح بنی هاشم بود. (8) علی(ع) به گلایه، از کاستی یاوران اظهار می دارد: «اگر چهل تن حمایتگر با عزم می یافتم سکوت نمی کردم »(9) و نیز می فرماید: «پس از درگذشت پیامبر(ص) در کار خویش اندیشیدم، در برابر صف آرایی قریش، جز اهل بیت(ع) خود یار و یاوری ندیدم. لذا، به مرگ آنان راضی نشدم و با چشمی خاشاک رفته، دیده فرو بستم و با گلویی استخوان مانده نوشیدم و بر گرفتگی راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر نمودم.» (10) همچنین علی(ع) در اشاره به اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی و خطر هلاکت آفرین هرگونه اختلافی، می فرماید: «هنگامی که خداوند پیامبر خود(ص) را قبض روح کرد قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است; زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد می کرد و کوچکترین فرد آن را واژگون می ساخت.» (11) بدین ترتیب، علی(ع) به منظور حفظ کیان اسلام، در مقابل غصب خلافت، سکوت را برگزید. این سکوت با تحصن علی(ع) و یاوران اندک او در بیت فاطمه(س) به آغاز رسید و با سلب حضوری شایسته «جانشینی پیامبر(ص)» از آن حضرت توسط خلفا تداوم یافت. فراموشی فضایل افزون بر جلوگیری از «ولایت » علی(ع)، که سرسخت ترین رقیب جناح حاکم شمرده می شد، زمامداران نه تنها در انجام مناصب اجرایی و نظامی از آن حضرت بهره نجستند، بلکه کتمان فضایل علی بن ابی طالب(ع) و حذف سیاسی آن چهره شکوهمند اسلام هدف بنیادین ایشان به شمار آمد. به گزارش تاریخ نگاران، در مشاوره ای میان ابوبکر و عمروعاص، خلیفه رای او را در باره سرکوب طلیحه مدعی دروغین پیامبری به وسیله علی(ع) جویا می گردد و عمرو به پاسخی کوتاه می گوید: «مطیع تو نخواهد بود» و سرانجام خالدبن ولید به فرماندهی سرکوب تعیین می شود. (12) سیاست به کارگماشتن مدیران نظامی اموی، که توسط دو خلیفه پس از پیامبر(ص) به اجرا در آمد، در زمان عثمان، به اوج خود رسید و در سیری طرح ریزی شده، به فراموشی سپردن شخصیت درخشان علی بن ابیطالب(ع) و دیگر صحابه راستین پیامبر(ص) را فراهم نمود. این روند حتی دامنگیر حمایتگران اهل بیت(ع) نیز بوده، چنان که عمر با استناد به اینکه خالد بن سعید بن عاص از تحصن کنندگان در بیت فاطمه(س) و خواستار خلافت علی(ع) بوده است، خلیفه اول را از تعیین او به فرماندهی سپاهیان گسیل به شام منصرف می سازد. (13) بر اساس گزارش گرانی از مسعودی، در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر، پس از آنکه کارگزار عمر در منطقه حمض (14) در می گذرد، خلیفه در خطابی به عبدالله بن عباس، با وجود آنکه وی را شایسته جایگزینی خوانده است، چنین گوید: «بیم آن دارم که آنچه مرا فرا خواهد رسید بر من وارد آید (15) و در آن حال، تو بر سرکار بوده باشی. پس جماعت را به سوی خودتان فراخوانی و به سوی شما غیر از خودتان نگراید; که دیدم رسول خدا(ص) مردمان را به کار می گمارد و شما را وامی نهاد. به خدا سوگند، بجز این ندیدم. به خدا سوگند، نمی دانم که چرا رسول خدا(ص) شما را به کار نمی گماشت در حالی که شایسته «عمل » شمایید یا از آنکه شما در جایگاه کارگزاری، بیعتی به هم رسانید و آنگاه سرزنش و نکوهشی از پی آید که آن ناگزیر از نکوهش است می هراسید و من در باره تو از این امر آسوده ام. حال رای تو چیست؟» ابن عباس نپذیرفت و چنین دلیل آورد: «اگر برای تو کار کنم و همانچه که در باطن توست به جای باشد از پلیدی در نگاه تو آرامی نمی یابم.» آنگاه خلیفه بدو می گوید: «پس راهنمای من باش.» ابن عباس پاسخ می دهد: «اعتقادم بر آن است که به کار گماری آنچه را که صحیح می شماری و برایت صواب است.»(16) با نگرشی کوتاه بر ماجرایی که به نقل آوردیم، درمی یابیم با وجود آنکه خلیفه دوم بر شایستگی های بنی هاشم و انگیزش ایشان بر فراهم آوردن «بیعت » اعتراف می نماید، همچنین می کوشد تا کنار نهادن ایشان را از انجام امور به دوران سالت سابقه مند نماید و در پایان، با حفظ چهره «مشورتی » بنی هاشم، کتمان نقش خاندان پیامبر(ص) را در پوششی همه پسند درآورد. البته گمان آن می رود که در این میان، بلندای جایگاه اسلامی علی(ع) و همچنین نیازمندی خلفا به آن حضرت در اداره امور جامعه سبب می گشت تا با برگزاری مشورتهایی، راه مراعات سیاسی را بپیمایند (17) و چه بسا پیشنهاد عمر مبنی بر اداره نبرد با ایران توسط علی بن ابی طالب(ع) در همین راستا بوده باشد. با اینهمه، قریشیان حاکم نه تنها آهسته آهسته کار را به فراموشی فضایل آن چهره بزرگ اسلامی کشانیدند، بلکه تا انجام لعن و نفرین بر «اخوالرسول »(ع) پیش تاختند (18) و شگفت آنکه امام(ع)، خود، برخاسته از نگرش وسیع سیاسی، رواج این سب و نفرین را پیش بینی کرده بود. (19) کتمان شخصیت والای امیر مؤمنان(ع) نه تنها بدان جهت بود که خلفا مطرح بودن آن حضرت را تهدیدی سهمگین بر حاکمیت خویش می انگاشتند، بلکه این فرایند ریشه در حسادت ها و کینه هایی دیرپا نسبت به این دلیرمرد اسلام داشت که در برافراشتن پرچم توحید هیچ گاه روی خوش به قریشیان مشرک ننموده بود. (20) اعراب، علی(ع) را قاتل عزیزان خود می دانستند; (21) خونهایی که اگرچه در کنار محمد(ص) و به انگیزه دینی ریخته شده بود اما در هر حال، از شمشیر علی(ع) چکیده بود. این احساس، کینه هایی عمیق را نسبت به آن حضرت در پی داشت. (22) محبوبیت اخو الرسول در نزد پیامبر(ص) نیز خاطر حسودان را می آزرد. از اینرو، هماره می کوشیدند تا میان پیامبر(ص) و علی(ع) ایجاد رنجش نمایند، همچنان که در حیات پیامبر(ص) خواستگاری علی(ع) از دختر ابوجهل را شایع نمودند (23) و در غزوه تبوک، بغض رسول خدا(ص) را از امیرمؤمنان(ع)، که به جانشینی در مدینه مانده بود، بر زبانها راندند. نظر بدانکه ژرفای سیمای «مظلوم » علی(ع) در دوران بیست و پنج ساله به خوبی در ابعاد «فرایند فراموشی فضایل آن حضرت » نمایش تواند یافت، بسی شایسته است که گذری بر این گزارشات بنماییم; گاه امام(ع) نیایش می نمود: «بارالها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را کمک کردند یاری فرما; چه آنان قطع رحم من کردند و مقام بزرگ مرا کوچک شمردند» (24) و یا دیگرگاه می فرمود: «من پس از رحلت پیامبر(ص) همواره مظلوم بوده ام.» (25) آنگاه که از امیرمؤمنان(ع) درباره واکنش «عرب » نسبت به فرزندی بازمانده از پیامبر(ص)، که پسر باشد، پرسیده شد آن حضرت پرده از اسلام «مصلحتی » قریش برداشت و فرمود: «اگر قریش نام محمد(ص)- پیامبر خدا را وسیله دستیابی به ریاست و نورد بامی به سوی شکوه و امارت نمی یافت پس از وفات پیامبر(ص)، یک روز هم عبادت خدا نمی نمود.» (26) بنا به تحلیل ابن ابی الحدید، آن دو نفر علی(ع) را پایین آوردند، عظمت او را از بین بردند و حرمتش را در میان مردم شکستند تا بدانجا که علی(ع) به فراموشی رسید; چون بیشتر نسل آگاه به ویژگیهای علی(ع) در ایام نبوت، درگذشتند و دیگرانی که علی(ع) را تنها مسلمانی عادی می انگاشتند، ولادت یافتند و در نهایت، از فضایلش، عموزادگی پیامبر(ص)، دامادی او و نواده هایش را پدر بودن باقی ماند و از بغض و انحراف قریش، آنچه که درباره هیچ کس واقع نگشته بود بر علی(ع) روا شد. (27) این روند گاه به گونه تخریب شخصیت و زمانی هم در چهره ایجاد نفرت رخ می نمود و هماره به وسیله فراهم آوردن شکاف در جبهه حمایتگران بنی هاشم بر تقویت آن تلاش می شد. در این راستا، خلفا از پرداخت «حق سکوت » نیز دریغ نورزیدند، (28) حتی بر اساس گزارشی، کوشیدند تا با اجازه مشارکت ابن عباس در امر خلافت، انجمن مخالفان را به پراکندگی رسانند. (29) بهانه جویی خلیفه دوم از به کارگماشتن «طلقا» و زادگان ایشان و ترک «صحابه »ای چون علی(ع) به اسم والا بودن شان ایشان از انجام آن امور (30) برخاسته از کینه ای ژرف است که در رد جانشینی علی(ع)از سوی عمر پس از شخص خلیفه دوم مبنی بر آنکه آن حضرت «شوخ طبع »(!) است، (31) برمی تابد. البته این افترا از جانب خلیفه، که در بیان وصف علی(ع) در هنگام تعیین شورای خلافت (32) به تکرار آمده، تنها در جهت تخریب شکوه آن چهره الهی بوده است; شورایی که از آغاز بنا به افشای امیرمؤمنان(ع)، بدان منظور برگزار گشت که آن بزرگوار در میان جمعی قرار گیرد که گمان برند آنان نیز همسنگ علی(ع) می باشند. (33) همچنین هشدار خلیفه دوم بر سعیدبن عاص بدینکه علی بن ابی طالب(ع) کشنده پدر او در روز بدر است (34) نمایشی از ایجاد کینه در دلهای دیگران و ابعاد هراس انگیز آن می باشد. فرایند کتمان فضایل علی(ع) تا بدانجاست که چون جندب بن عبدالله به عراق آمد و از برتریهای علی(ع) سخن راند به او گفتند «چیزی بگو که به تو سودی (!) رساند» (35) و چنان شد که در ایام خلافت آن حضرت، از میان صحابه «بدری »، (36) تنها شماری بس ناچیز «غدیر» را گواه گشتند (37) و مدتی بعد، در هنگامه صفین، سنجش «حق » نه بر محور علی(ع)، بلکه بر اساس حضور عمار صحابی بزرگ (38) انجام یافت که به اظهار ابن ابی الحدید، اشتباهی در این سنجش نبوده است، مگر از تلاش تمامی قریش در گمنام سازی علی(ع) و کتمان فضایل او. (39) سکوتی ناخواسته تحمیل بیست و پنج سال سکوت ناخواسته بر علی(ع) به واقع، شرایطی بود که خلفا در به ثبات رسانیدن موقعیت خود بر جبهه بنی هاشم تحمیل کردند. مظلومیت علی(ع)، که جلوه هایی از آن در این سکوت بیست و پنج ساله پرتو می افکند، دارای بسی زوایای نهفته است که بنا به ملاحظات تاریخ نگاری، نهان مانده و اگر نبود افشاگریهایی که امیرمؤمنان(ع) در روزگار خلافت خویش به انجام رسانید هیچ گاه ستم و جفایی که جفاکاران در دوران پس از رحلت رسول اکرم(ص) بر او رواداشتند به شکلی آکنده از ابهام نیز به آیندگان منتقل نمی گشت. بی گمان، سکوت امیرمؤمنان(ع) نه به دلخواه خویش، بلکه به تحمیل حاکمان وقت بوده است، چنان که خود فرمود: «... هوشمندی گروهی و ضعف و خموشی دیگران به مردمان فهمانیده می شد و ما از گروه ضعیفی که آتش آنها به خاموشی گراییده و آوایشان بریده بود به شمار می آمدیم... .» (40) به بیانی روشن، امام(ع) ناخواسته و تنها برای حفظ مصالح مسلمانان از حق مسلم خود چشم پوشی نمود و پذیرای «صبر» گشت که همین واژه برگرفته از بیانات آن حضرت (41) شایسته ترین نمای وضعیت ایشان و رهنمونی نیکو بر شناخت رمز سکوت بیست و پنج ساله و تبیین مرزهای آن به شمار می آید. آنچه بیش از همه شایسته توجه می نماید دشواری این سکوت و صبوری است که امیرمؤمنان با بیاناتی روشن یادآور آن گردیده; آنجا که فرموده است: «صبر نمودم در حالی که چشمانم را خاشاک و گلویم را استخوان گرفته بود» (42) یا آنکه فرمود: «بر حوادث تلخ تر از زهر صبر کردم.» (43) شکوه امام(ع) از غصب خلافت در مواردی پرشمار، خود گواه روشنی بر ناگواری این شکیب می باشد; اما نه به دلیل سوز و گداز در جدایی از «مسند خلافت »; زیرا امام(ع) در پاسخ به ابوعبیده جراح می فرماید: «به خدا سوگند، شما از من به خلافت حریص ترید، در حالی که از نظر شرایط و موقعیت بسیار از آن دورید و من به آن نزدیک ترم. من حق خویش را می طلبم و شما میان من و حقم مانع می شوید و مرا از آن باز می دارید» (44) و در خطبه «شقشقیه » می فرماید: «به خدا سوگند، فرزند ابوقحافه خلافت را بسان پیراهنی بر تن خود پوشید، در حالی که می دانست آسیای خلافت بر محور وجود من می گردد، از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر می شود و اندیشه هیچ کس به قله اندیشه من نمی رسد.» (45) سکوت، رمزها و مرزها آنچه تا بدینجا بدان پرداخته شد بیشتر بیان زمینه های تحمیل سکوتی ناخواسته بر علی(ع) بود که به صریحترین سیمای مظلومیت این شکیبایی اشارت می نمود. اکنون با حفظ اهمیت این چهره و اعتراف به پوشیدگی زوایای آن، در پی رهیافتی از چهره های دیگر این سکوت ایم. این گفتار را هرگز یارای زدودن چهره تقیه از این دوره بیست و پنج ساله زندگانی علی(ع) نیست، بلکه تلاش بر آن است که ابعاد نهفته حضور را در جلوه های تقیه به تصویر کشیم; که تقیه خود حضوری آگاهانه است که نظر به پاسداری از بنیاد اسلام، تقیه کننده را عهده دار پوشیدن جامه سکوت می سازد. با کاوشی هر چند کوتاه، در بیانات اشارت یافته از امیرمؤمنان،7 پاس کیان اسلام و نگاهبانی از بنیان آن را می توان مرز پذیرفته سکوت بیست و پنج ساله آن حضرت شناخت. از اینرو، با آنکه شاهد ترور سعدبن عباده در این روزگاریم، اما بر خلاف گمان ابن ابی الحدید و استاد او و پاره ای مورخان معاصر، «ترس » از ترور، شایسته گنجانیدن آن در ماهیت سکوت امام نخواهد بود. (46) دراین میان، بر آن تاکید داریم که این سکوت هرگز یک «قهر سیاسی » نبوده و سیره امیر مؤمنان(ع) در این ربع قرن هیچ گاه آنچنان نیست که با جامعه «بی سپاس » و «حق ناشناس » روزگار را به قهر بگذراند و خود را عهده دار «نظارت » بر جامعه و «دخالت » در اصلاح امور آن نپندارد و آنگاه پذیرش خلافت از سوی امام(ع) در سال 35 هجری، تحت عنوان «آشتی کنان » بوده باشد. برخاسته از نگرشی تاریخی، بی شک، وانهادن جامعه سرگردان و حیرت زده سالیان 11 تا 35 هجری، که نوعی حضور و توجه امام(ع) را طلب می نموده است، در هیچ ساختار مسؤولیت پذیری نمی گنجد. دراینجا، مرز سخن شایسته توجهی بخردانه است که نمایش سیمای مظلومیت «سکوت » در رخداد غصب جابرانه لافت به معنای جدایی چهره «حضور»- توجه به جریانات جامعه اسلامی از بیست و پنج سال زندگانی امیرمؤمنان(ع) نخواهد بود، بلکه گمان این انفکاک، خود همسویی خزنده ای با کوشش خلفا در کتمان فضایل آن حضرت است. به بیانی روشن، این حضور همراه با سکوت را می توان برخاسته از شخصیت سیاسی، اجتماعی و سیمای بیدار امام(ع) بر شمرد، نه چشم اندازی بر فراهم بودن این حضور و یا تاییدی بر حاکمان جامعه; چه آنکه این حضور تحت فشار و سلطه حاکمیتی که در راستای کتمان شکوه سیمای علی(ع) از هیچ نیرنگ و ترفندی فروگذار نکرده و هیچ گاه نتوانسته است فروغ «به انتظار آمده » از جانشین راستین رسول(ص) را بنماید. ما را عقیده بر آن است که سختی این دوران بر امیرمؤمنان(ع) و گذران آن به بردباری و صبری دشوار، خود به روشنی گویای آن است که آن بزرگوار هیچ گاه در جایگاه «همکاری » با خلفا جلوس نمی نماید; زیرا پذیرش چهره «حاضر» از امام(ع) همراه با نفی هرگونه سیمای «یاوری » و معاونت خلفاست. تلاش همیشگی خلفا در حذف علی(ع) تنها سبب گردید که آن بزرگوار به هیچ نقل معتبری از تاریخ، «کارگزاری » ایشان را تایید ننماید و این نیاز هر سه خلیفه به اشارات علی(ع) است که آنان را در حوادثی بس حساس و مواردی پرشمار به افتخار بهره مندی از مشاوره امیرمؤمنان(ع) نایل می گرداند. اما آنگاه که بنا به پیشنهاد عثمان، دومین خلیفه تصمیم می گیرد تا فرماندهی فتح ایران را به علی(ع) بسپارد آن حضرت نمی پذیرد. (47) بدین ترتیب، خلیفه از به کار گماردن امیرمؤمنان(ع) در جایگاه یکی از فرماندهان خود محروم می ماند. در روزگاری دیگر، چون علی(ع) خلیفه سوم عثمان را ناگزیر از پذیرش اجرای حد زنا بر ولیدبن عقبه می نماید ابتدا خود بر تازیانه زدن اقدام نمی ورزد و چون فرزندش، حسن(ع)، لختی درنگ می کند به ناچار، علی(ع) شخصا به برگزاری حد بر ولید برادر مادری عثمان می پردازد. (48) این ماجرا نیز گواه آن است که علی(ع) هماره از تصدی پستی از سوی خلفا دوری می گزیده، مگر آنکه پای اجرای حدود الهی به میان می آمده است. از رهگذر پاسداری از کیان اسلام و نه حمایت حاکمان که در تمامی صحنه های حضور امیرمؤمنان(ع) شاهد آنیم، نشانه هایی از حضور آمیخته با صبر و سکوت در بازمانده های تاریخ نگاری محافظه کارانه قابل تشخیص است و بسا که بیم از آمیختگی دو چهره یاد شده به انکار هرگونه «حضور» سیاسی و اجتماعی امام(ع) انجامیده باشد; چه آنکه توجیه گران در وجاهت بخشیدن به فرایند غصب خلافت به نهان نمودن هرگونه نارضایی امیرمؤمنان(ع) در این دوران زهرآگین جسارت ورزیده اند. با این حال، امید آن است که ارزیابی مواردی از حضور امام(ع) در این بستر بیست و پنج ساله تاریخ اسلام ترسیمی از چهره حاضر سکوت امام(ع) بوده باشد، حضوری که لحظه لحظه آن سرشار از شکیبی ناگوار است. گذاری بر حضور سیمای سراسر مظلومیت امیرمؤمنان(ع) در این جویبار بیست و پنج ساله، برخاسته از توجهی مسؤولانه به امور مسلمانان، هیچ گاه جامعه اسلامی را به خود واننهاد و با وجود آنکه بنا به «مصالحی » که از آن یاد نمودیم، توان آن را نیافت که جنبشی فراگیر بر جامه متصدیان خلافت نشاند، اما در راه نگاهبانی از کیان اسلام، فرصتی را تباه نساخت و از این رهگذر، چهره ای آکنده از مظلومیت و در همان حال، توامان یافته از حضور و صبوری به یادمان نهاد. از همان لحظات نخستین دوران بیست و پنج ساله، (49) شاهد پایداری امیرمؤمنان(ع) در برابر دستاورد «سقیفه » هستیم. نظر به آنکه پیشتر کم و بیش به بیان زمینه ها و ابعاد این فرایند پرداختیم، تنها به ذکر کوتاهی از تلاش علی(ع) در برکندن این سنگ زیرین انحراف بسنده می کنیم; تلاشی که بسته به مصالح یاد شده تنها رنگ «مقاومت » یافت، نه صبغه قیام و نهضت. علی(ع) با آگاهی یافتن از ماجرای سقیفه، خطاب به ابوبکر چنین می شورد: «امورمان را بر ما فاسد کردی و با ما به مشورت نپرداختی و حق ما را رعایت ننمودی » (50) و چون خواستند او را به بیعت وادارند، فرمود: «همان گونه که شما بر انصار حجت آوردید، من نیز بر شما احتجاج می نمایم.» (51) هنگام اجبار او بر این امر نیز ندا در می دهد: «ای گروه مهاجر، خدا را دریابید! خدا را در یابید! شهریار محمد را از خانه اش به سوی ماوای خود خارج مسازید... .» (52) شایان توجه است که آنچه را «بیعت علی با خلافت » خوانده اند با تاخیری هشتاد و چند روزه از موسم آغازین بیعت به ثبت رسیده است. (53) «همراهی » این دوره سه یا شش ماهه از تاریخ با«مسالمت »و جدا از صحنه های مقاومت، گمانی است به دور از هرگونه فراست تاریخ شناسانه; چه آنکه لگدکنندگان سعد بن عباده به میان یاران او، نه دریغ از لگدمال کردن سنت پیامبر(ص) دارند و نه بیم از آتش افروختن بر جان تحصن کنندگان در بیت فاطمه(س) و چنان که پیشتر گذشت، ایشان در تثبیت جایگاه تازه به دست آمده، در به انزوا کشانیدن جبهه بنی هاشم سخت کوشش نمودند تا آنجا که به گمان به ثمر رسیدن این تلاش، عمر از عبدالله بن عباس می پرسد: «آیا علی(ع) هنوز در اندیشه خلافت است؟» (54) بی شک، این پرسش از تصور کناره جویی علی(ع)از خلافت برنخاسته، بلکه خلیفه در پی آن بوده است تا با طرح چنین پرسشی کناره گیری علی(ع) از امر خلافت را بر اندیشه مردمان حاکم نماید. بنا به ثبت تاریخ، جناح زمامدار حتی به متهم ساختن علی(ع) به حرص ورزیدن در دستیابی به خلافت ارتکاب می جوید. (55) گذشته از چنین نکوهشی، از سوی آنان که حریصانه جایگاهی الهی را به غصب درآورده اند، این نقل خود رهنمون شایسته ای است بر پایداری علی(ع) و ناسازگاری او در این امر تا بدانجا که حاکمیت به اتهام آن چهره وارسته دست می یازد. کوتاه سخن آنکه اقدام امیرمؤمنان(ع) از همان آغاز «سکوت » در افشای سزاواری خویش و تصدی خلافت از سوی کسانی ناشایست، جلوه ای است از حضور علی(ع) که به دلیل پاسداری از بنیان نوپای اسلام هیچ گاه به برگزاری نهضتی فراگیر نینجامید و این روش گذاری بیست و پنج ساله را همگام بود. تاریخ این دوران حکایت از آن دارد که در کوران پیشامدهای تهدیدکننده اساس اسلام، امیرمؤمنان(ع) با انجام رسالت خویش و تنها در پی پاسداری از کیان اسلامی رهگشایی نموده است، چنان که برای حفظ یکپارچگی مسلمانان، علی(ع) انصار را در برابر سخنان ناخوشایند قریشیان جانبداری می نماید تا مبادا با دلسردی انصار، پیکره اسلام بگسلد. (56) در رویارویی سرنوشت ساز مسلمانان با پادشاهی ساسانی در ایران نبرد نهاوند نیز علی(ع) با استناد بر آنکه روانه گشتن شخص خلیفه سبب می شود تا دشمنان با تجهیز تمامی نیرو، همتی استوار بر شکست اسلامیان گمارند، عمر را از گسیل شدن به میدان پیکار باز داشت و او را به اعزام فرماندهی از میان مسلمانان رهنمون گردید، با آنکه دیگران خلیفه را تشویق می کردند که خود روانه نبرد گردد. (57) همچنین علی(ع) خلیفه را از فراخوانی همگانی قوای بصره بر حذر نمود و او را به تقسیم آن نیرو به سه بخش برانگیخت تا گروهی عهده دار پاسبانی شهر باشند; دیگر جماعت به برپاداشتن نماز و اذان و آبادانی مساجد اهتمام نمایند و از عهد کنندگان، جزیه برگیرند تا مبادا عهد خویش را به نقض آورند و گروه سوم مهیای جنگ شوند و به سوی کوفه روانه گردند تا همراه با گروهی از کوفیان به عرصه نبرد گسیل گردند. (58) آنگاه که خلیفه دوم رای علی(ع) را در تنظیم دیوان مالی جویا می شود حضرت بدو می فرماید: «همه ساله هر آنچه از مال به نزد تو گرد آمده است تقسیم کن و چیزی از آن را نگاه مدار.» (59) همچنین قضاوتهای امیرمؤمنان(ع)، بیان حکم شرعی امور و انجام مباحثات علمی و دینی با جدل پردازان غیر مسلمان، که در گزارشات تاریخی به شرح آمده است خود پهنه وسیعی از حضور علمی و اندیشه ای علی(ع) را فراروی ما می گشاید که ذکر آن موارد برون از عهده این نوشتار است. تنها بر نقل سعیدبن مصیب از عمر بسنده می کنیم که وی هماره از مواجهه با مشکلات، بی وجود علی بن ابی طالب(ع) به خداوندگار پناهنده بود. (60) بی گمان، این جلوه های حضور بر اساس فرمایش امیرمؤمنان(ع) از رنگ و صبغه «نصیحت » برخوردار بوده است. (61) آن حضرت(ع) تنها در اموری پیرو آنان بوده است که پیروی خداوند بوده باشد (62) و فراتر از آن هیچ گاه علی(ع) به پذیرش سیره خلفا تن مسپرد و حتی پس از مرگ خلیفه دوم نیز، که کم و بیش زمینه هایی برای نیل به جایگاه خلافت فراهم بود، اطاعت از سیره شیخین را پذیرا نگشت. او با آگاهی تمام از فرجام «شورای خلافت »، در آن انجمن شرکت جست تا هم دوگانگی گفتار و کردار عمر را، که گفته بود «رسالت و خلافت در یک خاندان گرد نیاید»، افشا نماید (63) و هم با «حضور» سنجیده و پر تلاش خود، بر آیندگان احتجاج نماید که چگونه قریشیان بی پروا شایستگی ها را در پیشگاه کینه و حسادت قربانی نمودند. با روی کار آمدن عثمان، و اوج یافتن گستاخی زمامداران اموی در نقض حدود و موازین الهی، حضور چهره حاضر علی(ع) ابعاد تازه ای یافت، چنان که نه تنها امیرمؤمنان(ع) در برابر انحراف دینی ایشان ایستادگی نمود، بلکه شواهدی از حضور گسترده آن حضرت در عرصه های سیاسی این مقطع به دست می آید. واکنش علی(ع) در ارتباط با قتل هرمزان به وسیله عبیدالله بن عمر، که قاتل توسط عثمان به عفو رسید، به همان میزان که در تبیین حدود شریعت تواند بود، بایسته آن است که گونه ای از افشای سیاسی به شمار آید. ابن ابی الحدید این ماجرا را نخستین سازمان اعتراض بر عثمان بر می شمارد. (64) همچنین مخالفت او با عثمان آنگاه که نماز را در منی تمام خوانده بود، (65) تنها اقدامی در بیان فروع احکام نبوده که بی گمان، این گونه افشاگریها در پهنه وسیع حج بیشتر نمایان حضوری اجتماعی و معترضانه است. با نگرشی کوتاه در شرایط نگارش تاریخ، به روزگار عباسی، گزاف نخواهیم یافت اگر گفته شود چنین نگاشته هایی از دوران شیخین ناگزیر از آمیزش حقایق فراوانی با تحریف بوده است. اما دستان تاریخ در ثبت وقایع عصر اموی، که خلافت عثمان آغازی برش یافته (66) از آن می باشد، تا اندازه ای گشوده تر به گزارش جریانات پرداخته است. اینکه انتقاد بی پروای امیرمؤمنان(ع) بر روش مدیریتی خلفا در بازمانده نگارشات یافت می شود از آن دست اخباری است که ما را به وجود تعداد قابل توجهی از این گونه اعتراضات علی(ع)، حتی بر سنت «شیخین »، رهنمون می سازد. به نقل مورخان، چون عمر از یک سو، نیمی از اموال برخی عمال خویش بستانید و آن را به بیت المال پیوست و از سوی دیگر، ادامه کارگزاری را به ایشان اجازت نمود از سوی امیرمؤمنان(ع) نکوهش گشت که اگر آنان دزد و سارق اند از چه رو کارشان را تداوم می دهی و اگر چنین نیستند چرا مالشان را می ستانی؟! (67) در این مخالفت جسورانه امام(ع) دقت شود که آن حضرت(ع) خلیفه را مرتکب به یکی از دو خطا می شمارد: تداوم کارگزاری سارقان و یا به ناحق ستاندن دارایی کارگزاران. بر جا ماندن انتقادی این چنین از میان گزارشات تاریخ، خود رهیافت نیکویی است بر تمام آنچه از حضور امیرمؤمنان(ع) در اصلاح امور جامعه، پوشیده مانده است. با اینهمه، ویژگیهای عصر عثمان، که علی کشنده اقوام او بوده است، موجب می گشت تا علی(ع)، که کمر همت بر حفظ بنیاد اسلام بسته بود، گریزی از آن نداشته باشد که به تکراری پرشمار، بر شیوه خلیفه اعتراض نماید، چنان که با وجود منع از بدرقه ابوذر صحابی نامور پیامبر(ص)- که عثمان فرمان به تبعید او داده بود، به هنگام خروج، علی(ع) همراهی اش می نماید و در پاسخ اعتراض خلیفه به این نقض فرمان، صراحت می ورزد که: «آیا هر آنچه را بدان فرمان می رانی طاعت خداوند بدانیم، گرچه حق بر خلاف آن باشد؟! آیا در چنین موردی تو را پیرو باشیم؟! به خدا سوگند، چنین نخواهیم کرد» (68) و چون از عثمان بر تبعید عمار یاسر دیگر صحابی بزرگ انتقاد می کند از او پاسخ می شنود: «تو خود سزاوار تبعیدی.» (69) سرانجام، خلیفه بدو می گوید: «تو در نزد من از مروان بن حکم بهتر نیستی » و علی(ع) با خشم پاسخ می گوید: «این سخن را به من می گویی؟! و مرا با مروان می سنجی؟! به خداوند قسم، من از تو برترم و پدرم از پدر تو برتر است و مادر من از مادر تو افضل می باشد.» (70) فرجام سکوت به گواهی تاریخ، پس از بیست و پنج سال سکوت، که ما یادآور آکندگی آن از جلوه های بارز حضور گشتیم، سرانجام با برگزاری جنبشی مردمی در براندازی حکومت امویان، علی(ع) به اجبار مردمان، پذیرای خلافت شد تا در کوتاه روزگاری، که حضور امام توانایی جدایی بیشتری از سکوت می یافت، آنچه را بر اسلام گذشت رساتر از پیش ندا در دهد. بی گمان، نگاشته ها و خطابه هایی از امام(ع)، که بیشتر در مجموعه «نهج البلاغه » گرد آمده است، تمامی آن افشاگریها، که کم و بیش به گونه ای آشکار و نهان انجام می یافته، نبوده است. چنانچه آغاز خلافت امام(ع) را پایانی بر تمام آن سکوت بیست و پنج ساله انگاریم اما با اتمام ایام خلافت علی(ع)- و جانشینی امام حسن(ع)- باز شاهد روزگار دیرپایی از تاریخ می باشیم که دست کم نگارش حقایق تاریخی اسلام را به سکوت پیچیده است. از این رهگذر، با وجود برقراری دوره ای از حاکمیت امیرمؤمنان(ع)، همچنان چهره هایی از دوران بیست و پنج سال سکوت، از نگاه تاریخ پوشیده مانده است; دورانی که نتوان بر آن، ایام عزلت و کناره جویی و یا خموشی نام نهاد، بلکه می توان آن را زمانه «حضور»ی در پرتو «سکوت » بازشناخت. منابع مقاله: فصلنامه معرفت، شماره 18، حامد منتظری مقدم؛ پی نوشتها: 1-نظر به کینه و حسادت دیرپای قریش نسبت به علی بن ابیطالب(ع)، که آن را بررسی خواهیم کرد، می توان دامنه دوران سکوت را از هر دو سمت آغاز و انجام گسترش یافتنی دید، چنان که آیه شریفه «و الله یعصمک من الناس »، که پیامبر(ص) را در اعلان ولایت علی(ع) در روز غدیر به حمایت الهی از فساد مردمان اعتماد می بخشد، خود بیانگر وجود کینه های درونی اعراب نسبت به اخوالرسول است. همین حسادتها پیامبر(ص) را به سکوت از نگارش جانشینی علی(ع)- حادثه «دوات و قلم »- واداشت. همچنین در دوران خلافت امیر مؤمنان(ع)، گستره ابعاد نوین این کینه ها در رقابتهای خشونت آمیز، گونه ای از سکوت را در پی داشته است که پژوهش در این زمینه ها از فراخور این نوشتار خارج است. کوتاه سخن آنکه گلایه مندی علی(ع) از اینکه پس از رحلت پیامبر(ص) همیشه «مظلوم » بوده دربردارنده پهنه وسیعی از زندگانی علی(ع) است که انجام آن به شهادت علی(ع) انجامید. 2-غاصبان خلافت همواره بر برتری مدیریت خویش تکیه ورزیده اند، چنان که بنا به نقلی، خلیفه دوم بر اینکه پیامبر(ص) در حال بیماری می خواست بر جانشینی علی(ع) صراحت ورزد، اعتراف نموده است و با این حال، ممانعت خود را از این اقدام به منظور حفظ اسلام می انگارد و می گوید: قریش بر علی(ع) اجتماع نمی نمودند. ر. ک. به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1965، ج 12، ص 21 3-به ادعای عمر، بیعت با ابوبکر «ناگهانی »- فلتة بوده و علی(ع) نیز پس از پذیرش خلافت، با اشاره بدین امر فرموده: «بیعت شما مردم با من بیعتی ناگهانی نبوده است.» (فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه 136) 4- خلع سلاح زبیر و نیز لگدمال کردن سعدبن عباده گواه بارزی از این سیمای رعب انگیز است. ر. ک. به: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک ، قاهره، مطبعة الاستقامه،1939، ج 2، ص 447 وابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 45 5- ابن ابی الحدید را عقیده بر آن است که اگر عمر نمی بود ابوبکر نیز به خلافت نمی رسید. ر. ک. به: همان، ج 1 ص 174 6- آنگاه که بانوی اسلام، فاطمه(س)، به امیر مؤمنان(ع) پیشنهاد قیام نمود بانگ مؤذن به شهادت رسالت محمد(ص) شنیده شد و علی(ع) پاسخ فرمود: «آیا زوال این ندا را از روی زمین خوش داری؟!» ر. ک.به: همان، ج 11، ص 113 7- همان، ج 9، ص 58 8- علی(ع) حمایت مسلحانه ابوسفیان را نپذیرفت; چه آنکه نبردی خونریز را پیامد آن می انگاشت. ر. ک. به: طبری، همان، ج 2، ص 449 9- ابن ابی الحدید، همان، ج 2 ص 22; به گزارش یعقوبی چون علی(ع) در پاسخ به درخواست «نهضت » فرمان داد که قیام خواهان صبحدم با سرهای تراشیده خارج شوند تنها سه تن اجابت نمودند و به نقل ابن ابی الحدید، امام(ع) صراحت می ورزد که از صد نفر یک تن نیز حمایت گر ندارم تا قیام کنم. ر. ک. به: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، ج 2، ص 126 / ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 57 10-ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 20 / همچنین ر. ک. به: ابن هلال ثقفی، الغارات،تحقیق سیدعبدالزهراءالحسینی، دارالکتاب الاسلامی،1990،ص 205 11-ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 307 12- یعقوبی، همان، ج 2، ص 129 13- ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 59 14- در این سند حمض با ضاد ضبط شده است که از اهمیت کمتری نسبت به حمص باصاد برخوردار است و چه بسا سابقه فتوحات در حمص بیانگر اشتباه ضبطی این سند باشد. لذا، گمان آن می رود که پیشنهاد عمر در مورد کومت حمص بوده باشد. 15-مراد آنکه اجل مرا در رباید. 16-مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفة، 1368 ه، ج 2، ص 330 17-ر. ک. به: ابن اعثم، الفتوح، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه،1986، ج 1، ص 290; پیشنهادات رهگشایانه علی(ع) دراین مشاورات پاسدار کیان اسلامی بوده است. 18-ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 56 و63 / مسعودی، همان، ج 3، ص 42 19و 20- ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 54 / ج 11، ص 114 21همان، ج 13، ص 300 / مسعودی، همان، ج 2، ص 362 و 380 22و23- ابن ابی الحدید، همان ج 13 ص 299 / ج 12، ص 51 و 88 24- ابن هلال ثقفی، همان، ص 204 25 و26- ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 306 / ج 20، ص 298 27-همان، ج 9، ص 28 -29 28-پس از آنکه ابوبکر به تخت خلافت رسید عطایی را به میان زنان مهاجر و انصار قسمت نمود و چون زیدبن ثابت سهم زنی از انصار را بدو داد آن زن نپذیرفت و گفت: «در دین خود رشوه پذیر نیست.» ر. ک. به: ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 53 29-همان، ج 2 ص 52 30- «...اما علی فانبه من ذلک... .» از نگاهی دیگر، مفسده آفرینی کارگزاران خلیفه در انجام امور به خلیفه اجازه داده است تا شان علی(ع) را از چنین اموری پرمفسده والا شمارد. ر. ک. به: همان، ج 9، ص 29 31-همان، ج 12، ص 51 / یعقوبی، همان، ج 2، ص 158 32-ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 186 33-نهج البلاغه، خطبه 3 معروف به «شقشقیه » 34-ابن الاثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1970، ج 2، ص 392 / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله فی العباد، قم، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث،1413 ه، ج 1، ص 75; بعدها نیز ولیدبن عتبه بیعت نکردن سعیدبن عاص با علی(ع) را بدان جهت می داند که علی(ع) قاتل پدر اوست. ر. ک. به: مسعودی، ج 2، ص 362 35-ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 58 36-بدری: شرکت کننده در پیکار «بدر» به سال دوم هجری. 37-ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1328 ه، ج 2، ص 408 و ج 4، ص 80 38-بایستگی علی(ع) در اینکه محور «حق » قرار گیرد هیچ گاه به معنای انکار فضایل عمار نیست. 39و 40- ابن ابی الحدید، همان، ج 8، ص 17 / ج 20، ص 299 41و 42 و43 و 44- همان، خطبه های 3،26، 211 و ج 9، ص 305 45-فیض الاسلام، همان، خطبه 3 46-ر. ک. به: ابن ابی الحدید، همان، ج 13، ص 301 47-بلاذری، فتوح البلدان، بیروت، دارالنشر، للجامعیین، 1958، ص 356 / مسعودی، همان، ج 2، ص 318; در نقل اخیر، خلیفه، عثمان را به سوی علی(ع) می فرستد تا نظر او را در باره پذیرش فرماندهی جویا شود که علی(ع) اجابت نمی نماید. 48-مسعودی، همان، ج 2، ص 345 49-می توان حضور علی(ع) را در به انجام رسانیدن کفن و دفن پیامبر(ص) نظر به اهمیت پاس از مقام رسالت و حفظ قداست آن، اقدامی بایسته و نیز نخستین جلوه حضوری آگاهانه بر شمرد. 50- مسعودی، همان، ج 2، ص 307 51و 52- ابن ابی الحدید، همان، ج 6، ص 11 / ص 12 53- مسعودی، همان، ج 2، ص 309 54- ابن ابی الحدید، همان، ج 12، ص 21 55-ابن هلال ثقفی، همان، ص 204 56-یعقوبی، همان، ج 2، ص 128 57-ابن اعثم، همان، ج 1، ص 289 - 291 / دینوری، اخبار الطوال، قاهره، مطبعة الاستقامه،1939، ص 135; مسعودی گزارش از آن دارد که علی(ع) پیشنهاد نمود تا خلیفه خود عزیمت پیکار نماید اما این گزارش خلاف دیگر نقل پر شهره است. ر. ک. به: مسعودی، همان، ج 2، ص 317 58-ابن اعثم، همان، ج 1، ص 292 59-بلاذری، همان، ص 630 60-ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1990، ج 2، ص 258 61-«فصحبته مناصحا»; ر. ک. به: ابن هلال ثقفی، همان، ص 203 62-همان / همچنین ر. ک. به: مسعودی، همان، ج 2، ص 351 63-ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 189 / ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ،بیروت، دارصادر، 1965، ج 3، ص 63 64-ابن ابی الحدید، همان، ج 9، ص 55 65-ابن الاثیر، همان، ج 3، ص 103 66-دوران عثمان می تواند آغاز عصر اموی باشد که خلافت علی(ع) در آن عصر، برش زمانی ایجاد نمود. 67-رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهار1369، ج 2، ص 427 به نقل از محمد باقر المحمودی، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، ج 1، ص 112; همچنین ر.ک. به: علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، چ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1366 ش، ج 6، ص 271 و یعقوبی، همان، ج 2، ص 157 68-مسعودی، همان، ج 2، ص 351 69-بلاذری،انساب الاشراف، ج 5، ص 54/علامه امینی،همان،ج 9،ص 19 70-مسعودی، ج 2، ص 351 ش


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:38 :: توسط : خادم شما

اوصاف بدنی علی (ع) در کتاب کشف الغمه نوشته شده است که بدر الدین لؤلؤ عامل موصل از بعضی علما درخواست کرد تا احادیث صحیح و گوشه ای از آنچه درباره فضایل و صفات علی (ع) نقل شده است استخراج کنند.این صفات بر«انوار شمع اثنی عشر»نوشته و به آرامگاه آن حضرت برده شد.وی می گوید: «من این شمع را دیدم ».آنچه در اوصاف علی (ع) می آید مطالبی است که از کتاب صفین و از جابر و ابن حنفیه و دیگران و نیز از کتاب استیعاب نقل شده است.بدر الدین با خواندن این صفات گفت: او (علی) نکوترین کسی است که صفاتش را دیده است.ما با استفاده از مجموع این روایات به خصوصیات برجسته آن امام همام اشاره می کنیم. علی (ع) مردی میانه بالا بود.اندکی کوتاه و چاق.چشمانی سیاه و گشاده داشت.در نگاهش عطوفت و مهربانی موج می زد.ابروانش کشیده و پیوسته بود.صورتی زیبا داشت و از نیکو منظرترین مردم به شمار می آمد.رنگ صورتش گندمگون بود.چهره ای گشاده و بشاش داشت.به جز موهای اطراف سرش، موی دیگری نداشت و سرش طاس بود و از پشت همچون تاجی می درخشید.گردنش از سپیدی به درخشش ابریقی نقره ای مانند بود.ریشی انبوه داشت و بالای آن زیبا می نمود.گردنش ستبر و شانه هایش همچون شانه های شیری ژیان، فراخ بود. در روایتی دیگر ذکر شده است: شانه هایش مانند شانه های شیری قوی جثه، پهن بود. بازوان نیرومندش، از شدت درهم پیچیدگی عضلات از ساعدش قابل تمیز نبود.مچها و نیز پنجه هایی قوی و قدرتمند داشت. در روایتی دیگر نیز آمده است: آن حضرت انگشتانی باریک و ساعد و دستی نیرومند داشت.و چنان قوی بود که اگر دست کسی را می گرفت، بر او مستولی می شد و طرف مقابل قدرت نفس کشیدن را از دست می داد.شکمی بزرگ و پشتی قوی داشت.سینه وی فراخ و پرمو بود و سر استخوانهای او که در مفصل با یکدیگر جفت شده بودند، بزرگ می نمود.عضلاتی پر پیچ و تاب و ساقهایی کشیده و باریک داشت.بزرگی عضله دست و پای او بهنجار و موزون بود و هنگام راه رفتن اندکی به جلو متمایل می شد.چون به میدان کارزار روی می آورد، با هروله و شتاب می رفت.نیرومند و شجاع بود و در رویارویی با هر کسی، پیروز می شد.به راستی خداوند او را با عز و نصر خود تایید کرده بود. مغیره در این باره گفته است: علی (ع) همچون شیر بود، بلکه از شیر قوی تر و اندامش از اندام او بهنجارتر می نمود. آن حضرت را با الفاظی همچون اصلع (طاس و بی مو) ، اجلح (کسی که جلوی سر او کم مو باشد) ، انزع (مردی که موی پیشانیش از هر دو طرف رفته) و بطین (شکم بزرگ) بسیار توصیف کرده اند که ذکر آن نیز گذشت. در کتاب فائق آمده است که ابن عباس می گوید: من زیباتر از طرفین پیشانی علی (ع) ندیده ام.شرصتان (طرفین پیشانی) از شرص و به معنای جذب و کشیدن است.گویا مو کشیده شده و جای آن معلوم می شود.آیا به وجه تسمیه مو به نزعه نمی نگری و نمی بینی لغات جذب و نزع همه از یک رشته سرچشمه می گیرند؟! منابع مقاله: سیره معصومان ج 3، امین، سید محسن

ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:37 :: توسط : خادم شما

همسران علی (ع) نخستین همسر آن حضرت، فاطمه زهرا (ع) دخت گرامی پیامبر خدا بوده است.علی (ع) تا زمانی که فاطمه در قید حیات به سر می برد با کس دیگری پیمان زناشویی نبست.پس از وفات فاطمه، آن حضرت با امامه دختر ابو العاص بن ربیع بن عبد العزی بن عبد شمس که فرزند زینب دختر پیغمبر بود ازدواج کرد.ام البنین دختر حزام بن دارم کلابیه، زن دیگری بود که علی (ع) او را به عقد خود درآورد.پس از ام البنین، آن حضرت با لیلی دختر مسعود بن خالد النهشلیة تمیمه دارمیه ازدواج کرد و پس از وی با اسماء بنت عمیس خثعمی پیمان زناشویی بست.اسماء تا قبل از شهادت جعفر بن ابیطالب، همسر وی بود و پس از شهادت جعفر، ابو بکر او را به ازدواج خود درآورد و چون ابو بکر از دنیا رفت، علی (ع) او را به همسری خویش گرفت.یکی دیگر از همسران امیر المؤمنین (ع) ام حبیب دختر ربیعه تغلبیه و موسوم به صهبا بوده است .این زن از قبیله «سبی» بود که خالد بن ولید در عین التمر بر آنها حمله برده و ایشان را به اسیری گرفته بود.خوله دختر جعفر بن قیس بن مسلمه حنفی و یا به قولی دیگر خولة دختر ایاس از دیگر زنان آن حضرت بوده است.همچنین علی (ع) با ام سعد یا ام سعید دختر عروة بن مسعود ثقفی و نیز مخبأة دختر امری القیس بن عدی کلبی پیمان زناشویی بست. منابع مقاله: سیره معصومان، ج 3، امین، سید محسن


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:35 :: توسط : خادم شما

فرزندان علی (ع) مسعودی در مروج الذهب، شمار اولاد علی (ع) را به بیست و پنج تن رسانده است.شیخ مفید در کتاب ارشاد تعداد آنها را هفده تن از دختر و پسر دانسته و پس از آن گفته است: عده ای از علمای شیعه گویند که فاطمه پس از وفات پیامبر (ص) جنینی که پیامبر او را محسن نامیده بود سقط کرد.بنابر قول این عده، فرزندان آن حضرت هجده تن بوده اند. ابن اثیر گوید: محسن در کودکی وفات یافته است.آیا این محسن که ابن اثیر از او نام برده غیر از آن محسنی است که مفید از آن یاد کرده؟ مسعودی و شیخ مفید فرزندان علی را همراه با ذکر محسن، نام برده و کسان دیگری همچون محمد اوسط و ام کلثوم صغرا بنت صغیر (دختر کوچک) و رملة صغرا را به شمار فرزندان امیر المؤمنین (ع) اضافه کرده اند. اما با توجه به گفتارها و نوشتارهایی که از مورخان و علمای نسابه در دست داریم، چنین می نماید که فرزندان علی (ع) سی و سه تن بوده اند و شاید علت این رقم زیاد آن باشد که مورخان اسم و لقب هر یک از فرزندان را، جداگانه برای دو فرزند ثبت می کرده اند.در حالی که این دو اسم و لقب بر یک تن اطلاق می شده است.نام اولاد امیر المؤمنین علی (ع) به شرح زیر ذکر شده است: 1-حسن 2-حسین. 3-زینب کبرا 4-زینت صغرا. که کنیه او کلثوم است.شیخ مفید گوید: مادر این چهار تن فاطمه بتول دختر پیامبر بزرگ اسلام بوده است. 5-ام کلثوم کبرا (ابن اثیر نام وی را با زینب کبرا آورده است). مسعودی می نویسد: مادر حسن، حسین، محسن، ام کلثوم کبرا و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا دختر پیغمبر اسلام (ص) است. می توان میان قول مفید که زینب صغرا مکنی به ام کلثوم را ذکر کرده و نظر ابن اثیر و مسعودی که وی را ام کلثوم کبرا نامیده اند، جمع به عمل آورد و به این ترتیب که نام وی به نسبت زینب کبرا، زینب صغرا و به نسبت ام کلثوم صغرا که بعدا نام او را ذکر خواهیم کرد و از مادری غیر از فاطمه زهرا به دنیا آمده، ام کلثوم کبرا بوده است. 6-محمد اوسط، مادر وی امامه دختر ابو العاص بوده است.شیخ مفید و مسعودی متذکر نام او نشده اند. 7-8-9-10-عباس، جعفر، عبدالله، عثمان که همگی جزو شهدای کربلا بوده اند.مادر این چهار تن ام البنین کلابی است که مسعودی وی را ام البنین دختر حزام وحیدیة معرفی کرده و عثمان را در شمار این چهار تن ذکر نکرده است. 11-محمد اکبر، مکنی به ابو القاسم و معروف به ابن حنفیه که مادر وی خوله حنفی بوده است . 12-محمد اصغر مکنی به ابو بکر، بعضی از مورخان پنداشته اند که ابو بکر و محمد اصغر نام دو تن از فرزندان علی بوده ولی ظاهرا چنین برمی آید که این هر دو، نام یک تن باشد. 13-عبد الله و عبید الله که هر دو در کربلا به شهادت رسیده اند.مادر این دو تن لیلی دختر مسعود نهشیلی است. 14-یحیی که مادر وی اسماء بنت عمیس است. 15-16-عمر و رقیه که دوقلو بوده اند.مادر این دو ام حبیب، صهبا، دختر ربیعه تغلبی است .عمر هشتاد و پنج سال زندگی کرد. 17-18-19-ام الحسن و رمله کبرا و ام کلثوم صغرا، مادر ایشان ام سعد دختر عروة بن مسعود ثقفی است.شیخ مفید و مسعودی تنها به ذکر نام ام الحسن و رملة بسنده کرده اند و آن را با ذکر کلمه کبرا آشکارتر نساخته اند. 20-دختری که در کودکی جان سپرده است.مادر وی مخباة کلبی است و شیخ مفید و مسعودی متذکر نام او نشده اند. 21-ام هانی، 22.میمونه، 23.زینب صغرا.در کتاب عمدة الطالب آمده است که مادر وی (زینب صغرا) ام ولد (کنیز) بوده و در خانه محمد بن عقیل بن ابیطالب به سر می برده است. 24-رملة صغرا، شیخ مفید و مسعودی از او نام نبرده اند. 25-رقیه صغرا، مسعودی از او یادی نکرده است. 26-فاطمه، 27.اسامه، 28.خدیجه، 29.ام الکرام، مسعودی گوید ام الکرام همان فاطمه است . 30-ام سلمه، 31.ام ابیها، مسعودی از او یاد کرده است. 32-جمانة مکناه به ام جعفر. 33-نفیسه، درباره نام مادر او پراکنده گویی کرده اند. منابع مقاله: سیره معصومان، ج 3، امین، سید محسن


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:31 :: توسط : خادم شما

ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) حضرت علی - علیه السلام، بنابر امر الهی وسنت حسنه اسلامی، بر آن می شود که در بحران جوانی به کشتی زندگانی خود سکونت و آرامش بخشد. اما شخصیتی چون حضرت علی - علیه السلام هرگز در همسرگزینی به یک آرامش نسبی وموقت اکتفا نمی کند وآفاق دیگر زندگانی را از نظر دور نمی دارد. از این رو خواستار همسری می شود که از نظر ایمان وتقوی ودانش وبینش ونجابت واصالت، «کفو» وهمشان او باشد. چنین همسری جز دختر رسول خدا حضرت فاطمه زهرا - علیها السلام - که به همه خصوصیات او از هنگام تولد تا آن زمان کاملا آشنایی داشت، کسی دیگر نبود. خواستگاران حضرت زهرا - علیها السلام - پیش از حضرت علی - علیه السلام افرادی مانند ابوبکر وعمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند وهر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند وآن اینکه در باره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است. آن دو که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند با سعد معاذ رئیس قبیله اوس به گفتگو پرداختند وآگاهانه دریافتند که جز حضرت علی - علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا - علیها السلام - را ندارد ونظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به غیر او نیست. از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی - علیه السلام رفتند وسرانجام او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخلها بود. آنان روی به علی کردند وگفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کرده اند وپیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان وفضایلی که داری) از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی واگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم. با شنیدن این سخنان دیدگان حضرت علی - علیه السلام را اشک شوق فرا گرفت وگفت: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مورد میل وعلاقه من است. این را گفت ودست از کار کشید وراه خانه پیامبر را، که در آن وقت نزد ام سلمه بسر می برد، در پیش گرفت. هنگامی که در خانه رسول اکرم را کوبید پیامبر فورا به ام سلمه فرمود: برخیز و در را باز کن که این کسی است که خدا ورسولش او را دوست می دارند. ام سلمه می گوید: شوق شناسایی این شخص که پیامبر او را ستود آنچنان بر من مستولی شد که وقتی برخاستم در را باز کنم نزدیک بود پایم بلغزد. من در را باز کردم وحضرت علی - علیه السلام وارد شد ودر محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشست، اما حیا وعظمت محضر پیامبر مانع از آن بود که سخن بگوید، لذا سر به زیر افکنده بود وسکوت بر مجلس حکومت می کرد. تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سکوت مجلس را شکست وگفت: گویا برای کاری آمده ای؟ حضرت علی - علیه السلام در پاسخ گفت: پیوند خویشاوندی من با خاندان رسالت وثبات وپایداریم در راه دین وجهاد وکوششم در پیشبرد اسلام بر شما روشن است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو از آنچه که می گویی بالاتر هستی. حضرت علی - علیه السلام گفت: آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من در آورید؟ (1) حضرت علی - علیه السلام در طرح پیشنهاد خود بر تقوا وسوابق درخشان خود در اسلام تکیه می کند واز این طریق به همگان تعلیم می دهد که ملاک برتری این است نه زیبایی وثروت ومنصب. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از اصل آزادی زن در انتخاب همسر استفاده کرد ودر پاسخ حضرت علی - علیه السلام فرمود: پیش از شما افراد دیگری از دخترم خواستگاری کرده اند ومن درخواست آنان را با دخترم در میان نهاده ام ولی در چهره او نسبت به آن افراد بی میلی شدیدی احساس کرده ام. اکنون درخواست شما را با او در میان می گذارم، سپس نتیجه را به شما اطلاع می دهم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه زهرا - علیها السلام - شد و او برخاست و ردا از دوش آن حضرت برداشت وکفشهایش را از پایش در آورد وپاهای مبارکش را شست وسپس وضو ساخت ودر محضرش نشست. پیامبر سخن خود را با دختر گرامیش چنین آغاز کرد: علی فرزند ابوطالب از کسانی است که فضیلت ومقام او در اسلام بر ما روشن است ومن از خدا خواسته بودم که تو را به عقد بهترین مخلوق خود در آورد واکنون او به خواستگاری تو آمده است; در این باره چه می گویی؟ در این هنگام زهرا - علیها السلام - در سکوت عمیقی فرو رفت ولی چهره خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برنگرداند وکوچکترین ناراحتی در سیمای او ظاهر نشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جای برخاست وفرمود: «الله اکبر سکوتها اقرارها» یعنی: خدا بزرگ است;سکوت دخترم نشانه رضای اوست. (2) همشانی روحی وفکری واخلاقی درست است که در آیین اسلام هر مرد مسلمان کفو وهمشان مسلمان دیگری است وهر زن مسلمان که در عقد مرد مسلمانی در آید با همشان خود پیمان زناشویی بسته است، ولی اگر جنبه های روحی وفکری را در نظر بگیریم بسیاری از زنان همشان برخی مردان نیستند و بالعکس. مردان مسلمان شریف واصیل که از ملکات عالی انسانی وسجایای اخلاقی ودانش وبینش وسیع برخوردارند باید با زنانی پیمان زناشویی ببندند که از نظر روحیات وسجایای اخلاقی همشان ومشابه آنان باشند. این امر در باره زنان پاکدامن وپرهیزگار که از فضایل اخلاقی واندیشه وبینش بلند برخوردارند نیز حکمفرماست. هدف عمده ازدواج، که برقراری سکونت وآرامش خاطر در طول زندگی است، جز با رعایت این نکته تامین نمی شود وتا یک نوع مشابهت اخلاقی ومحاکات روحی وجذبه روانی بر محیط زندگی سایه نگستراند پیوند زناشویی فاقد استواری لازم خواهد بود. با توجه به این بیان، حقیقت خطاب الهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روشن می شود که فرمود: «لو لم اخلق علیا لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض » (3) اگر علی را نمی آفریدم، برای دختر تو فاطمه هرگز در روی زمین همشانی نبود. به طور مسلم مقصود از این کفویت همشانی مقامی وروحی است. هزینه عقد وعروسی تمام دارایی حضرت علی - علیه السلام در آن زمان منحصر به شمشیر وزرهی بود که می توانست به وسیله آنها در راه خدا جهاد کند وشتری نیز داشت که با آن در باغستانهای مدینه کار می کرد وخود را از میهمانی انصار بی نیاز می ساخت. پس از انجام خواستگاری ومراسم عقد وقت آن رسید که حضرت علی - علیه السلام برای همسر گرامی خود اثاثی تهیه کند وزندگی مشترک خود را با دختر پیامبر آغاز کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت که حضرت علی - علیه السلام زره خود را بفروشد وبه عنوان جزئی از مهریه فاطمه - علیها السلام - در اختیار پیامبر بگذارد. زره به چهارصد درهم به فروش رفت. پیامبر قدری از آن را در اختیار بلال گذاشت تا برای زهرا عطر بخرد وباقیمانده را به عمار یاسر وگروهی از یاران خود داد تا برای فاطمه وعلی لوازم منزل تهیه کنند. از صورت جهیزیه حضرت زهرا - علیها السلام - می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بازار باز گشتند وآنچه برای حضرت زهرا - علیها السلام - تهیه کرده بودند به قرار زیر بود: 1 - پیراهنی به بهای هفت درهم; 2 - یک روسری به بهای یک درهم; 3 - قطیفه مشکی که تمام بدن را نمی پوشانید; 4 - یک تخت عربی از چوب ولیف خرما; 5 - دو تشک از کتان مصری که یکی پشمی ودیگری از لیف خرما بود; 6 - چهار بالش، دو تا از پشم ودو تای دیگر از لیف خرما; 7 - پرده; 8 - حصیر هجری; 9 - دست آس; 10 - طشت بزرگ; 11 - مشکی از پوست; 12 - کاسه چوبی برای شیر; 13 - ظرفی از پوست برای آب; 14 - آفتابه; 15 - ظرف بزرگ مسی; 16 - چند کوزه; 17 - بازوبندی از نقره. یاران پیامبر وسایل خریداری شده را بر آن حضرت عرضه کردند وپیامبر، در حالی که اثاث خانه دختر خود را زیر ورو می کرد، فرمود: «اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف ». یعنی: خداوندا، زندگی را بر گروهی که بیشتر ظروف آنها را سفال تشکیل می دهد مبارک گردان. (4) مهریه حضرت زهرا - علیها السلام - مهریه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پانصد درهم بود که هر درهم معادل یک مثقال نقره بود. (هر مثقال 18 نخود است). مراسم عروسی دختر گرانمایه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کمال سادگی وبی آلایشی برگزار شد. یک ماه از عقد پیمان زناشویی می گذشت که زنان رسول خدا به حضرت علی گفتند: چرا همسرت را به خانه خویش نمی بری؟ حضرت علی - علیه السلام در پاسخ آنان آمادگی خود را اعلام کرد. ام ایمن شرفیاب محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد وگفت: اگر خدیجه زنده بود دیدگان او از مراسم عروسی دخترش فاطمه روشن می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی نام خدیجه را شنید چشمان مبارکش از اشک پر شد وگفت: او مرا هنگامی که همه تکذیبم کردند تصدیق کرد ودر پیشبرد دین خدا یاریم داد وبا اموال خود به گسترش اسلام مدد رساند. (5) ام ایمن افزود: دیدگان همه را با اعزام فاطمه به خانه شوهر روشن کنید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که یکی از حجره ها را برای زفاف زهرا آماده سازند واو را برای این شب آرایش کنند. (6) زمان اعزام عروس به خانه داماد که فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهرا را به حضور طلبید. زهرا - علیها السلام - ، درحالی که عرق شرم از چهره اش می ریخت، به حضور پیامبر رسید واز کثرت شرم پای او لغزید ونزدیک بود به زمین بیفتد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او دعا کرد وفرمود: «اقالک الله العثرة فی الدنیا و الآخرة ». خدا تو را از لغزش در دو جهان حفظ کند. سپس چهره زهرا را باز کرد ودست او را در دست علی نهاد وبه او تبریک گفت وفرمود: «بارک لک فی ابنة رسول الله یا علی نعمت الزوجة فاطمة ». سپس رو کرد به فاطمه وگفت: «نعم البعل علی ». آنگاه به هر دو دستور داد که راه خانه خود را در پیش گیرند وبه شخصیت برجسته ای مانند سلمان دستور داد که مهار شتر زهرا - علیها السلام - را بگیرد و از این طریق جلالت مقام دختر گرامیش را اعلام داشت. هنگامی که داماد وعروس به حجله رفتند، هر دو از کثرت شرم به زمین می نگریستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد اطاق شد وظرف آبی به دست گرفت وبه عنوان تبرک بر سر وبر اطراف بدن دخترش پاشید وسپس در حق هر دو چنین دعا فرمود: «اللهم هذه ابنتی و احب الخلق الی اللهم و هذا اخی واحب الخلق الی اللهم اجعله ولیا و. . . ». (7) پروردگارا، این دختر من ومحبوبترین مردم نزد من استت. پروردگارا، علی نیز گرامی ترین مردم نزد من است. خداوندا، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما و. . . . پی نوشت ها: 1 - حضرت علی - علیه السلام در امر خواستگاری از یک سنت اصیل پیروی می کند. در حالی که هاله ای از حیا او را فرا گرفته است. شخصا وبی هیچ واسطه ای اقدام به خواستگاری می کند; واین نوع شجاعت روحی توام با عفاف، شایان تقدیر است. 2 - کشف الغمة، ج 1، ص 50. 3 - بحار الانوار، ج 43، ص 9. 4 - بحار الانوار، ج 43، ص 94; کشف الغمة، ج 1، ص 359. بنابه نوشته کتاب اخیر، همه اثاث منزل حضرت زهرا - علیها السلام - به 63 درهم خریداری شد. 5 - بحار، ج 43، ص 130. 6 - همان، ص 59. 7 - بحار، ج 43، ص 96.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:30 :: توسط : خادم شما

عقد اخوت (پیمان برادری) چنانکه در خلال گفتارهای پیش گذشت، قبل از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب اختلافات ریشه داری میان دو تیره ساکن این شهر حکومت می کرد و هر چند وقت یک بار این دو تیره یعنی اوس و خزرج به جان هم می ریختند و پس از کشت و کشتار و ویرانی های زیادی که به بار می آوردند برای مدتی دست از جنگ می کشیدند. در کنار این دو قبیله جمعی از یهود نیز که از طوایف مختلفی چون «بنی قینقاع »، «بنی النضیر»، «بنی قریظة »، «بنی ثعلبة »و دیگران بودند در طول سالها یا قرنهای متمادی تدریجا بدین شهر هجرت کرده و زمینهای بسیاری در شهر و اطراف آن خریداری نموده و به کار تجارت و صنعت مشغول شده بودند و چون از نظر تمدن و فرهنگ و صنعت و بخصوص هوش و استعداد در جمع ثروت بر ساکنان یثرب فزونی داشتند کم کم ثروت و تجارت و اقتصاد و بازار آن شهر را در اختیار خود درآورده و قبضه کرده بودند، و خود این یهودیان یک عامل مؤثری برای ایجاد اختلاف و دامن زدن به آتش تفرقه بودند زیرا سود و بهره و آسایش آنها در این کار بود. رسول خدا(ص)برای پایان دادن به اختلاف میان دو قبیله اوس و خزرج و کوتاه کردن دست یهود غارتگر به کمک وحی الهی قراردادها و طرحهایی تدوین کرد که به عقیده مورخان و دانشمندان محکمترین پایه پیشرفت اسلام با همین طرحها و قراردادها پی ریزی شد (1) و پس از چندی از همین مردم مختلف العقیده و ناتوان، امت واحد و ملتی نیرومند تشکیل داد و شهر یثرب به صورت بزرگترین پایگاه سیاسی و نظامی جزیرة العرب درآمد، و بدین وسیله اسلام در سراسر جهان توسعه یافت. و از جمله کارهای لازم و مهمی که انجام شد پیمان برادری و اخوتی بود که آن حضرت میان مهاجر و انصار بست و بدین ترتیب مهاجرین را که احساس غربت و بی کسی می کردند از پریشانی رهایی بخشید (2) و خود نیز در این پیمان اخوت شرکت جسته و علی(ع)را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد، و بدو که در مراسم مزبور ایستاده بود و برادر شدن یک یک از مهاجر و انصار را نظاره می نمود رو کرده و فرمود: - تو هم برادر من باش. و این یکی از موارد استثنایی بود که میان دو نفر که هر دو مهاجر بودند عقد اخوت و برادری بسته می شد. (3) پی نوشت ها: 1. برای اطلاع کامل از متن قراردادها به کتابهایی چون سیره ابن هشام و غیره مراجعه شود. 2. در قضیه این پیمان که پیغمبر اسلام(ص)بست داستان جالبی در تاریخ ذکر شده که حکایت از روح فداکاری و کمال ایمان مسلمانان صدر اسلام می کند و با اینکه بنای این کتاب بر اختصار است دریغم آمد آن را در پاورقی ذکر نکنم و آن این است که ابن اثیر و دیگران نقل کرده اند. از جمله کسانی را که رسول خدا(ص)در این پیمان مقدس میان آن دو عقد اخوت بست سعد بن ربیع - از انصار مدینه - با عبد الرحمن بن عوف - از مهاجرین مکه - بود، و چون مراسم این پیمان به پایان رسید سعد بن ربیع رو به عبد الرحمن کرده گفت: - برادر!من اموالی دارم که همه را با تو نصف می کنم، و دو زن هم دارم، اکنون بنگر کدام یک از این دو زن را تو بیشتر دوست داری تا من او را طلاق دهم و پس از گذشتن عده طلاق وی، تو او را به همسری خویش در آوری و با او ازدواج کنی؟عبد الرحمن از او تشکر کرده و در حق او دعا کرد و گفت: خدا در مال و خاندانت برکت دهد، مرا بدانها نیازی نیست، فقط راهی برای کسب و کار به من نشان بده، تا من روزی خود را از کسب و کار تحصیل کنم، و سعد به دنبال این تقاضای عبد الرحمن ترتیبی داد تا او به کسب و کار مشغول گردید و بعدها یکی از ثروتمندان مدینه شد. 3. اختلاف است که شماره افرادی که در آن روز میان آنها این پیمان بسته شد جمعا چند نفر بودند، مقریزی گفته: پنجاه نفر از مهاجر و پنجاه نفر از انصار بودند، و از ابن جوزی نقل شده که گفته است: من بررسی و تحقیق کرده ام و مجموع افرادی را که رسول خدا(ص)در آن روز میان آنها پیمان برادری بست صد و هشتاد و شش نفر بودند و این جریان پنج ماه و به قولی هشت ماه پس از ورود به مدینه انجام شد. ضمنا باید دانست که این پیمان را رسول خدا(ص)دو بار یکی در مکه و میان مسلمانان مکه و قریش و دیگری در مدینه و میان مهاجرین از یک طرف و انصار از یک سو بست، و در هر دو مرتبه علی بن ابیطالب را برادر خود گردانید. و بد نیست بدانید که در پیمان برادری مکه از جمله حمزه را با زید بن حارثة و ابو بکر را با عمر، عثمان را با عبد الرحمن بن عوف، زبیر را با عبد الله مسعود، عبیدة بن حارث را با بلال و مصعب بن عمیر را با سعد بن ابی وقاص برادر ساخت. و در پیمان مدینه نیز از جمله حمزه را با زید، جعفر بن ابیطالب را که در حبشه به سر می برد با معاذ بن جبل، ابو بکر را با خارجة بن زید، عمر را با عتبان بن مالک، عثمان را با اوس بن ثابت، ابو عبیدة جراح را با سعد بن معاذ، عمار بن یاسر را با حذیفة بن یمان، سلمان فارسی را با ابو درداء و ابوذر را با منذر بن عمرو. . . برادر ساخت. و این را هم بدانید که داستان پیمان برادری و اخوت علی(ع)را با رسول خدا(ص)در مکه و مدینه بیش از بیست نفر از سیره نویسان و محدثین اهل سنت در کتابهای خود نقل کرده اند. که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب الصحیح من السیره، ج 3، ص 60، احقاق الحق و کتابهای دیگر مراجعه کنید.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:27 :: توسط : خادم شما

زندگی در خانه پیامبر هنگامی که مادر حضرت علی علیه السلام نوزاد را خدمت پیامبر آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبت به کودک روبرو شد. پیامبر از وی خواست که گهواره حضرت علی را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانی امام از روزهای نخست با لطف خاص پیامبر توام شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت علی را در موقع خواب حرکت می داد، بلکه در مواقعی از روز بدن او را می شست وشیر در کام او می ریخت، ودر موقع بیداری با او با کمال ملاطفت سخن می گفت.گاهی او را به سینه می فشرد ومی گفت: این کودک برادر من است ودر آینده ولی ویاور ووصی وهمسر دختر من خواهد بود. به سبب علاقه ای که به حضرت علی داشت هیچ گاه از او جدا نمی شد وهر موقع از مکه برای عبادت به خارج شهر می رفت حضرت علی علیه السلام را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندی همراه خود می برد. (1) هدف از این مراقبتها این بود که دومین ضلع مثلث شخصیت حضرت علی علیه السلام، که همان تربیت است، به وسیله او شکل گیرد وهیچ کس جز پیامبر در این شکل گیری مؤثر نباشد. امیر مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یاد کرده، می فرماید: و قد علمتم موضعی من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه. (2) شماای یاران پیامبر، از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا ومقام (احترام)مخصوصی که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید ومی دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام; هنگامی که نوزاد بودم مرا به سینه خود می گرفت ودر کنار بستر خود از من حمایت می کرد ودست بر بدن من می مالید، ومن بوی خوش او را استشمام می کردم، و او غذا در دهان من می گذاشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی (ع) را به خانه خود می برد از آنجا که خدا می خواهد ولی بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ شود وتحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف می دارد. مورخان اسلامی می نویسند: خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد.ابوطالب، عموی پیامبر، با عایله وهزینه سنگینی روبرو بود. پیامبر با عموی دیگر خود، عباس، که ثروت ومکنت مالی او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق کردند که هرکدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهای قحطی گشایشی در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی را به خانه خود بردند. (3) این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضایل انسانی او بهره های بسیار برد وموفق شد تحت رهبری پیامبر به عالیترین مدارج کمال خود برسد. امام -علیه السلام در سخنان خود به چنین ایام ومراقبت های خاص پیامبر اشاره کرده، می فرماید: ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویامرنی بالاقتداء به. (4) من به سان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم; هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد ودستور می داد که ازآن پیروی کنم. منابع مقاله: فروغ ولایت، سبحانی، جعفر؛ پی نوشت ها: 1- کشف الغمة، ج 1، ص 90. 2- نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه. 3- سیره ابن هشام، ج 1، ص 236. 4- نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 11:19 :: توسط : خادم شما

درباره وبلاگ
به وبلاگ خود خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام علی(ع) و آدرس moolaali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 40050
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد بارش برف